تاریخ انتشار: 
1395/10/09

درک اختلافات اخلاقی در آمریکا

جولی بک
PDF icon دانلود pdf (295.29 کیلوبایت)

اختلاف عقاید امری طبیعی به نظر می‌رسد، اما خودبرتربینی اخلاقی ریشه‌ی بسیاری از مشکلات ما است. تحقیقات و مطالعات متعدد نشان می‌دهند که، اگر به اختلاف عقاید خود با دیگران وجههی اخلاقی ببخشیم، به سختی می‌توانیم به صلح و سازشی با دیگران دست پیدا کنیم.


جاناتان هایت، روان‌شناس اجتماعی، می‌نویسد که اخلاق «همچون معبدی بر فراز قله‌ی سرشت انسانی است. اخلاق مقدس‌ترین خصیصه‌ی انسانی است.» آدم‌ها به این حس مقدسِ تشخیصِ درستی و نادرستی بال و پر می‌دهند، از آن بتی می‌سازند، و گرداگردش نیزه‌هایی می‌کارند تا از آن در برابر حملات محافظت کنند. اخلاقیات که این قدر به ما نزدیک و برای ما عزیز است به این معنا است که آن‌جا که پای اخلاق در میان باشد، نبردهای ما شکل بسیار قاطع‌تر و سرنوشت‌سازتری به خود می‌گیرند ــ هیچ یک از ما نمی‌خواهد این سرزمین مقدس را تسلیم کند.

از این بدتر آن است که، بیشتر افراد خود را بافضیلت‌تر از بقیه می‌دانند. مطالعات بسیاری در طول این سال‌ها به وجود آن‌چه پدیده‌ی «بهتر- از - حد متوسط» نامیده می‌شود پی برده‌اند، این پدیده که وقتی از اشخاص می‌خواهند که خود را با افراد متوسط و معمولی مقایسه کنند، اغلب می‌گویند که نسبت به میانگین آدم‌ها باهوش‌تر، خون‌گرم‌تر، کاردان‌تر و ... اند. یک بررسی تازه نشان داده است که این پدیده در مورد خصایص اخلاقی‌ای چون راست‌گویی و قابل اعتماد بودن با شدت بیشتری بروز می‌کند.

بِن تاپین، دانشجوی کارشناسی روان‌شناسی در رویال هالووی، دانشگاه لندن، و یکی از مجریان این مطالعه می‌گوید: «هرکس خود را چنان می‌بیند که گویی در اوج معیارهای سنجش اخلاق است.» این بررسی در ادامه به این‌جا می‌رسد که خودبزرگ‌بینیِ افراد در مورد اخلاق شکل غیرمعقول‌تری به خود می‌گیرد تا در مورد هوش یا خون‌گرمی. در این دو حوزه‌ی اخیر، نتایج بررسی متغیر بوده است ــ یکی ممکن است خود را باهوش‌تر از حد متوسط بداند، دیگری خود را نابغه به حساب بیاورد، و یکی دیگر خود را پایین‌تر از حد متوسط بشمارد.

تاپین و همکارش در متن این مطالعه می‌نویسند: «بیشتر آدم‌ها خود را مثال اعلای فضیلت می‌دانند؛ در عین حال، کم اند کسانی که به وجود فضایل بسیار نزد دیگران باور داشته باشند.» به نظر این پژوهش‌گران، شاید علت این باشد که اعتماد نکردن به کسی که او را نمی‌شناسی به لحاظ تکاملی مفید است ــ بهتر است تصور کنی دیگران مثل تو  رفتار اخلاقی ندارند تا محفوظ بمانی.

گروه‌ها احساس خاص خود را از برتری اخلاقی دارند. هایت، استاد رهبری اخلاقی در دانشگاه نیویورک، می‌گوید: «من کاملاً اطمینان دارم که ما تمام مدت با این احساس به سر می‌بریم که گروه ما از لحاظ اخلاقی برتر از گروه دیگر است. ما از گروه دیگر متنفر ایم. مهم این است که همیشه نشان دهیم طرفی که ما هستیم به مراتب بهتر است، و هر کاری را که طرف مقابل انجام می‌دهد تا آن‌جا که می‌توانیم کم‌رنگ جلوه می‌دهیم.»

در انتخابات ریاست جمهوری اخیر آمریکا خودبرتربینی اخلاقی و روحیه‌ی اخلاقی قبیله‌ای در اوج خود به نمایش گذاشته شد. به چه کسی رأی دادن را اغلب به عنوان تصمیم‌گیری اخلاقی برای رأی‌دهندگان جلوه دادند. 

در انتخابات ریاست جمهوری اخیر آمریکا خودبرتربینی اخلاقی و روحیه‌ی اخلاقی قبیله‌ای در اوج خود به نمایش گذاشته شد. به چه کسی رأی دادن را اغلب به عنوان تصمیم‌گیری اخلاقی برای رأی‌دهندگان جلوه دادند. دونالد ترامپ نهایت سعی خود را کرد تا با تکرار این که «هیلاری متقلب» و دروغ‌گو است، انتخاب هیلاری کلینتون را انتخابی غیراخلاقی جا بزند. دموکرات‌ها هم در مورد دروغ‌های زیادی که ترامپ گفته بود جار و جنجال به راه ‌انداختند، و در عین حال از کسانی که نقشه‌ی رأی دادن به او را در سر می‌پروردند چهره‌ای اهریمنی ترسیم می‌کردند، همان طور که کلینتون در گفته‌ی معروف‌اش آن‌ها را «مشتی آدم رقت‌انگیز» خواند و طردشان کرد. بیشتر اوقات به نظر می‌رسید پیام کلینتون فقط این نیست که «اگر با ما نیستید، پس بر ما هستید»، بلکه این است که «اگر با ما نیستید، آدم‌های بدی هستید.» میشل اوباما در یکی از سخنرانی‌های نافذ خود، که همان اندازه که در دفاع از کلینتون بود در حمله به ترامپ هم بود، خلاصه و جوهره‌ی کارزار انتخاباتی اخیر را چنین بیان کرد: «مسئله سیاست نیست، مسئله شرافت اساسی انسان است، مسئله انتخاب درست و نادرست است.» 

این که ما چه آسان خود را، یا گروهی را که به آن تعلق داریم، از نظر اخلاقی برتر می‌دانیم تا اندازه‌ای به دلیل ابهامی است که خودِ مفهوم اخلاق دارد. به قول تاپین، «می‌توانید به آدمی بر بخورید که، به طور مثال، عمیقاً خاطر دوستان و خویشان خود را می‌خواهد و حاضر است برای آن‌ها تا آن سر دنیا برود، اما یک قران هم به بنیادهای نیکوکاری خارجی کمک نمی‌کند. و می‌توانید به آدم دیگری بر بخورید که در تمام طول زندگی خود دارایی خود را برای نیازمندان خارج کشور خرج می‌کند، اما در برخورد با اعضای خانواده‌ی خود دست‌ودل‌باز نیست. در چنین مواردی چگونه می‌توانید بسنجید که کدام آدم اخلاقی‌تر است؟ به نظر می‌رسد داوری در این باره ناممکن است و فقط به ترجیحات افراد بستگی دارد.»

هایت در کار خود شش معیار متفاوت برای ارزیابیِ اخلاقی را مشخص می‌کند ــ آزادی، انصاف، وفاداری، مرجعیت، مراقبت، و پاکی. گروه‌ها و فرهنگ‌های مختلف ترجیح می‌دهند بر این عرصه‌ها به درجات متفاوت تأکید کنند. به طور مثال، مردم در کشورهای شرقی بیش از کشورهای غربی مایل اند بر پاکی و وفاداری تأکید کنند. کسانی هم که در کشورهایی زندگی می‌کنند که بیماری‌ها در طول تاریخ شیوع بیشتری در آن‌جا داشته‌اند ارزش بیشتری برای پاکی قائل اند، و همین طور برای وفاداری و مرجعیت. در آمریکا، لیبرال‌ها خوش دارند بیشتر بر مراقبت، انصاف، و آزادی تأکید کنند، حال آن که محافظه‌کارها به طور کلی بر هر شش عرصه تأکید می‌ورزند. پژوهش دیگری نشان می‌دهد که افراد ارزش‌های اخلاقی مورد اعتقاد گروه را مهم‌ترین ویژگی‌ای به حساب می‌آورند که باعث می‌شود از عضویت در این گروه به خود ببالند، یا این احتمال را افزایش می‌دهد که از آن فاصله بگیرند.

این امکان وجود دارد که گروه‌هایی با اخلاقیاتی متفاوت با هم کنار بیایند. به نظر مریلین بروئر، یک روان‌شناس اجتماعی و استاد بازنشسته در دانشگاه ایالتی اوهایو، بعضی از گروه‌ها موضع مدارای اخلاقی را رعایت می‌کنند ــ این تلقی که «اخلاق تو برای تو خوب است و اخلاق من برای من»، حتی اگر همه در خلوت‌شان رسم و آیین خود را اخلاقی‌تر بداند. او در پژوهشی که درباره‌ی قوم‌محوری در میان گروه‌های قبیله‌ای در شرق آفریقا انجام داده شاهد این امر بوده است.

بروئر در مقاله‌ای در سال 1999 می‌نویسد: «گروه انحصارطلب که بزرگ‌تر و غیرشخصی‌تر شود، نهادها، قواعد، و آداب و مراسمی که ضامن وفاداری و همکاری گروه است جنبه‌ی مرجعیت اخلاقی به خود می‌گیرد. وقتی نظم اخلاقی را مطلق و نه نسبی بدانیم، خودبرتربینی اخلاقی دیگر با مدارا نسبت به تفاوت‌ها جور در نمی‌آید.»

این که ما چه آسان خود را، یا گروهی را که به آن تعلق داریم، از نظر اخلاقی برتر می‌دانیم تا اندازه‌ای به دلیل ابهامی است که خودِ مفهوم اخلاق دارد.

«تفاوت» مُهرِ «اخلاق‌ستیزی» می‌خورد، و دردسر از همین جا شروع می‌شود. این عدم مدارا ممکن است به شکل تحقیر، جداسازی، و دوری‌گزینی خودنمایی کند. اما در عین حال، این رویه ممکن است مخصوصاً در آن‌جا که برای گروه‌ها ممکن نیست جدا از هم بمانند تشدید شود. بروئر می‌نویسد: «تحولات اجتماعی که دورنمای ارتباط صمیمانه، درهم‌تنیدگی، یا تأثیرپذیری را پدید می‌آورد، برای برافروختن آتش نفرت، طرد، و حتی "پاک‌سازی قومی" کافی است.»

بروئر این نکته را نیز خاطرنشان می‌کند که، گروه‌هایی که حال امتیازاتی دارند یا بر سر قدرت اند مخصوصاً باید بر برتری ظاهری خود تأکید کنند و در آن مبالغه کنند تا بتوانند در قدرت باقی بمانند. به عقیده‌ی او، «خودبرتربینی اخلاقی به سازوکاری برای حفظ امتیازات تبدیل می‌شود.» این امر حتی اگر احساس برتری اخلاقی به دشمنیِ علنی با دیگر گروه‌ها هم منجر نشود صدق می‌کند. اعضای گروهِ خود را ترجیح دادن به این معنا است که آن‌ها شایسته‌ی اعتماد، سخاوت، و اغماضی هستند که افراد خارج از گروه شایسته‌ی آن نیست. همیشه نفرتِ بی‌پرده لازم نیست. نبودِ احساس مثبت نسبت به یک گروه فضایی منفی ایجاد می‌کند، و اغلب این تعصب است که هجوم می‌آورد تا این جای خالی را پر کند.

اخلاق نیز به توجیهی برای دامن زدن به اختلافات گسترده‌ی بین گروه‌ها تبدیل می‌شود ــ گروه‌های سیاسی، گروه‌های مذهبی، گروه‌های نژادی، و حتی ملت‌ها. اما این اتفاق در سطح هسته‌ای و اساسی‌تری نیز روی می‌دهد. مطابق نظر هایت، انسان‌ها مایل نیستند قبل از آن که به سراغ داوری اخلاقی بروند، قوه‌ی تعقل و استدلال خود را در مسیر اتفاقات به کار گیرند. بلکه، دل‌شان گواهی می‌دهد که چیزی درست یا نادرست است، و سپس بر می‌گردند تا عقل خود را برای توجیه آن نتیجه به کار گیرند. و در این‌جا آنچه تعیین تکلیف می‌کند هویت و همبستگی سخت‌ گروهی است.

هایت در کتاب خود ذهن راست‌اندیش می‌نویسد: «استدلال اخلاقی مهارتی است که ما انسان‌ها آن را برای پیشبرد برنامه‌های اجتماعی خود پرورش می‌دهیم ــ برای توجیه اعمال خود و دفاع از گروه‌هایی که به آن‌ها تعلق داریم.» او به من می‌گوید: «ما در هر اختلاف عقیده‌ای کارمان به پیکار می‌کشد. در حالی که هدف رسیدن به حقیقت نیست، مقصد به زمین کوبیدن هر چیزی است که طرف مقابل به سمت شما پرتاب می‌کند، و کوشش برای سنگ‌اندازی به سمت آن‌ها است.»

از این رو است که برای هیچ اختلاف عقیده‌ای که هردو طرفِ آن از نظر اخلاقی حق را به جانب خود بدانند، راه حلی وجود ندارد. بنا به پژوهش بیندا اسکیتکا، با یقین اخلاقی قطعی و جزمی به این که چیزی درست یا نادرست است همچون یک واقعیت عینی برخورد می‌شود، همچون حقیقتی آشکار و انکارناپذیر. از نظر اسکیتکا، استاد روان‌شناسی در دانشگاه ایلینوی شیکاگو، «وقتی شما به چیزی یقین اخلاقی قطعی و جزمی دارید، در اصل درست مثل این است که معتقد اید دو دو تا می‌شود چهار تا. آیا می‌توانید تصور کنید که کسی بتواند شما را متقاعد کند که نتیجه‌ای غیر از این بگیرید؟»

چنین چیزی ممکن است در هر موردی پیش بیاید؛ به نظر اسکیتکا، «بنا بر تعریف، موضوعات اخلاقی وجود ندارند.» به طور مثال، بحث درباره‌ی سقط جنین بسیار تعیین‌کننده است و برای بسیاری از افراد جنبه‌ی اخلاقی پیدا می‌کند، اما این طور نیست که هر کسی یقین قطعی اخلاقی درباره‌ی سقط جنین داشته باشد. با این وصف، موضوعاتی وجود دارند که به طور میانگین بیشتر از موضوعات دیگر جنبه‌ی اخلاقی پیدا می‌کنند، و موضوعاتی هم هستند که فقط به مرور زمان جنبه‌ی اخلاقی می‌یابند.

سیگار کشیدن در این مورد مثال خوبی است. تا پیش از این که گزارش رئیس خدمات بهداشتی و دارویی در سال 1964خطرات سیگار برای سلامتی را غیر قابل اغماض اعلام کند، سیگار کشیدن یا نکشیدن افراد چندان به عنوان معضلی اخلاقی نگریسته نمی‌شد. پژوهش‌ها نشان می‌دهند که، در دهه‌های بعدی و با کشف این که سیگار ممکن است موجب مرگ شود، نگرش افراد در این درباره تغییر کرده است. مردم نفرت بیشتری از سیگار پیدا کرده‌اند، علاقه به سیگار کشیدن کمتر شده است، و سیگار کشیدن را بیش از پیش عملی غیراخلاقی می‌دانند.

«تفاوت» مُهرِ «اخلاق‌ستیزی» می‌خورد، و دردسر از همین جا شروع می‌شود. این عدم مدارا ممکن است به شکل تحقیر، جداسازی، و دوری‌گزینی خودنمایی کند.

در مورد بسیاری از موضوعات، اختلافات اخلاقی در عین حال اختلافات سیاسی اند. آن طور که اسکیتکا و همکاران‌اش بررسی کرده‌اند، لیبرال‌ها و محافظه‌کارها در آمریکا به اندازه‌ی یک‌دیگر درباره‌ی بیشتر مسائل یقین اخلاقی دارند، از جمله درباره‌ی ازدواج همجنس‌ها، تأمین اجتماعی، مجازات اعدام، نظارت و مراقبت، امنیت اجتماعی، و مالیات‌ها. (منظور این نیست که احساس آن‌ها درباره‌ی چنین موضوعاتی یکسان است؛ منظور فقط این است که یقین اخلاقی هردو گروه درباره‌ی این مسائل روی هم رفته به یک اندازه است.) موضوعات معدودی وجود دارند که لیبرال‌ها احساس یقین اخلاقی بیشتری درباره‌ی آن‌ها دارند ــ تغییرات اقلیمی، محیط زیست، خدمات درمانی، نظام آموزشی، نابرابری درآمدها، و نابرابری جنسیتی ــ و موضوعات معدودی هم وجود دارند که محافظه‌کارها احساس یقین اخلاقی بیشتری درباره‌ی آن‌ها دارند ــ مهاجرت، کنترل مالکیت اسلحه، سقط جنین، حقوق ایالت‌ها، خودکشی به کمک پزشکان، کسری موازنه‌ی مالی دولت فدرال، و بودجه‌ی دولت فدرال.

این که کسی درباره‌ی یک موضوع (یا یک کاندیدای سیاسی) تا چه حد به یقین اخلاقی رسیده است بعضی از نگرش‌ها و رفتارهای سیاسی را قابل پیش‌بینی می‌کند. کسانی که درباره‌ی یک هدف یقین اخلاقی بیشتری دارند بیشتر احتمال دارد که برای رسیدن به آن هدف در فعالیت‌ها مشارکت پیدا کنند. وقتی کاندیدایی وجود دارد که آن‌ها احساس پیوند اخلاقی قوی با او دارند، یا وقتی که موضوعی مطرح است که آن‌ها درباره‌اش یقین اخلاقی دارند، بیشتر احتمال دارد که رأی بدهند.

علاوه بر این، وقتی موضوعی برای کسانی جنبه‌ی اخلاقی پیدا می‌کند، وقتی ایمان دارند نتیجه‌ای درست و نتیجه‌ای نادرست وجود دارد، بیشتر دغدغه‌ی آن را دارند که نتیجه‌ی «درست» بگیرند، نه این که چگونه به آن نتیجه برسند. حتی مراجعی چون دیوان عالی کشور، اگر با ایدئولوژی اخلاقی کسی همگام نباشند، دارای مشروعیت کمتری به حساب می‌آیند. اگر نظام حاکم کارش به واکنش اخلاقی نادرست بکشد، این را نشانه‌ی ناکارآمدی کل نظام می‌دانند.

در مطالعه‌ای که اسکیتکا و همکاران‌اش انجام دادند، شرکت‌کنندگان به گروه‌های کوچکی تقسیم شدند تا به بحث درباره‌ی راه حل‌های ممکن برای یک اختلاف عقیده‌ی مشخص بپردازند ــ مجازات اعدام، آیا سقط جنین باید قانونی باشد یا نه، یا آیا دانشگاه‌ها باید آزمونی اجباری برای فارغ‌التحصیلی داشته باشند یا نه. دو موضوع نخست واکنش احساسی نیرومندی بر می‌انگیزند، حال آن که آزمون گرفتن موضوعی اخلاقی محسوب نمی‌شد. ترکیب بعضی از گروه‌ها چنان بود که همه در مورد موضوع مورد بحث موضع یکسانی داشتند، و در بعضی گروه‌ها مواضع مختلفی مشاهده می‌شد. گروه‌هایی که درباره‌ی موضوعی اخلاقی بحث می‌کردند که پیش‌تر درباره‌اش اتفاق نظر نداشتند، کمترین همکاری را با هم داشتند و کمترین حسنِ نیت را نسبت به یک‌دیگر به نمایش می‌گذاشتند. همچنین، گروه‌هایی که در مورد موضوعی اخلاقی بحث می‌کردند، خواه در یک جبهه بودند و خواه نه، احتمال کمتر داشت که درباره‌ی راه حلی به توافق و اجماع دست یابند.

اسکیتکا در بررسی منابع مطالعاتی در این زمینه می‌نویسد: «مردم نه فقط علاقه‌ای به تصمیم‌ها و سیاست‌های اخلاقاً قابل اعتراض ندارند، بلکه هیچ اعتمادی هم به فرایندهای دموکراتیک برای تصمیم‌گیری درباره‌ی این موضوعات ندارند.» بررسی‌ها نشان می‌دهند که، اگر فرایندهای دموکراتیک و نظام‌های قانونی واکنش و پاسخ اخلاقی درستی ارائه ندهند، مردم بیشتر تمایل پیدا می‌کنند که بر کاربرد خشونت و اِعمال خودسرانه‌ی قانون صحه بگذارند، به شرط آن که به نتیجه‌ی دلخواه خود برسند.

پس، چگونه بر شکاف‌های اخلاقی پل بزنیم، چه این شکاف‌ها بین گروه‌هایی باشد که احساس برتری اخلاقی نسبت به یک‌دیگر دارند، و چه شکاف‌ها و جدایی‌ها بر سر موضوعات و مسائل؟ آمریکای پس از انتخابات همچون سرزمین سوخته و تفتیده‌ای است که از این اختلافات ترک خورده است. تاپین می‌گوید: «به نظر من، مردم اگر با هم اختلاف نظر دارند، باید قدری حسنِ نیت نسبت به هم نشان دهند.»

در مورد بسیاری از موضوعات، اختلافات اخلاقی در عین حال اختلافات سیاسی اند.

به قول بروئر، اما «دشواری و معضلِ درک دیدگاه دیگری این است که افراد باید راغب و مشتاق باشند تا چنین کنند.» اگر هردو طرفِ یک اختلاف عقیدتی مایل نباشند که از دیدگاه طرف دیگر باخبر شوند، بعید است تنش‌ها فروکش کنند، به ویژه اگر گروهی قدرتمند مایل نباشد دیدگاه گروهی را که به حاشیه رانده شده درک کند. اسما خالد، گزارش‌گر رادیوی ملی آمریکا، اخیراً در مقاله‌ای به تأمل درباره‌ی دوره‌ای که انتخابات 2016 را پوشش می‌داد پرداخته است. او از نظرات پرنفرت رأی‌دهندگان نسبت به خود، به دلیل مسلمان بودن‌اش می‌نویسد – از کسانی که به او بد و بیراه می‌گفتند، یا برایش توضیح می‌دادند که چرا ممنوعیت ورود مسلمانان به کشور ایده‌ی خوبی است. او می‌نویسد: «هرجا که می‌رفتم، سعی‌ام این بود که سرخوردگی‌های رأی‌دهندگان را درک کنم و با نگرانی‌های آن‌ها همدلی کنم. اما واقعیت این است که همدلی همواره متقابل نیست.» و همان‌طور که همکارم وَن نیوکرک اخیراً نوشته است: «حفظ ادب بالاترین الزام اخلاقی نیست ــ مخصوصاً در واکنش به بی‌عدالتی‌های مشهود.»

مواضع رئیس جمهور منتخب آمریکا ــ انکار تغییر شرایط اقلیمی، حمایت از اخراج دسته‌جمعی مهاجران، این که به نظر می‌رسد می‌خواهد ثبت مشخصات در نهادهای دولتی را برای مسلمانان اجباری کند ــ بسیاری از افراد را بر مواضع متخاصم پیشین‌شان راسخ و استوار کرده است، تا برای قلمرو مقدس اخلاقی خود بجنگند. چنان که پژوهش‌ها نشان می‌دهند، در سال‌های پیش رو، اگر هواداران و مخالفان این موضوعات و موضوعات دیگر هردو احساس کنند که موضع اخلاقی به آن‌ها تعلق دارد، بیشتر شاهد درگیری‌ها و ستیزه‌ها خواهیم بود نه راه حل‌ها.

به نظر اسکیتکا، «چگونگی اخلاق‌زدایی کردن از نگرش‌های سیاسی مردم شاید خود یکی از آن پرسش‌های مهم گران‌قدری است که ما باید به تحقیق درباره‌ی آن ادامه دهیم. ما در کارگاه‌های آزمایشی به شیوه‌های بسیار مختلفی متوسل شده‌ایم تا افراد را واداریم از چیزی اخلاق‌زدایی کنند. این واقعاً کار بسیار سختی است.»

اما آن‌گاه که تفاوت‌ها را به عنوان اموری «غیراخلاقی» رمزگذاری کنیم، تقریباً غیرممکن است تنش‌ها فروکش کند. وگرنه دست کم، پژوهش‌ها هنوز راهی برای این کار نیافته‌اند. بروئر می‌گوید: «وقتی این جنبه‌ی اخلاقی بخشیدن به تفاوت‌ها روی داده باشد، نمی‌دانم چگونه می‌شود آن را خنثی کرد. مگر این که، به قول معروف، مریخی‌ها حمله کنند. چیز متفاوت‌تری جلوه‌گر شود تا باعث شود بفهمید که شباهت‌هایی به هم دارید.»


جولی بک از دبیران ارشد آتلانتیک و مسئول بخش سلامت در این نشریه است. آن‌چه خواندید برگردان این نوشته‌ی او است:

Julie Beck, ‘Understanding America’s Moral Divides,’ The Atlantic, 14 December 2016

برگردان:
افسانه دادگر