در فاصلهی سالهای ۲۰۰۰ و ۲۰۰۱، در پی شکست احزاب سنتی در مدیریت بحران اقتصادی ترکیه، حمایت از رهبری قدرتمند بهعنوان جایگزینی برای دموکراسی لیبرالی افزایش یافت. اردوغان و حزب «عدالت و توسعه» در سال ۲۰۰۲ و پس از این بحران اقتصادی طولانی با وعدهی آزادسازیِ سیاسی و اقتصادی به قدرت رسیدند.
«تأثیر میشل باشله ]رئیس جمهور شیلی[ نمادین و فرهنگی بود. سنجش این تأثیر بسیار دشوار اما در عین حال آشکار است: ناگهان دختربچهها فهمیدند که زنان میتوانند رئیس جمهور شوند. حالا دختربچههایی را میبینید که با او همذاتپنداری میکنند و میگویند که میخواهند رئیس جمهور شوند. این تغییری چشمگیر در این کشور است.»
انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ احتمالاً یکی از نقاط عطف تاریخی در مناسبات بین حاکمیت و مردم در جمهوری اسلامی است. این انتخابات افزون بر مهمترین ویژگیاش که بیمیلی گستردهی اجتماعی به مشارکت بود وجوه متمایز دیگری هم دارد که کمتر به آن پرداخته شده است. در این نوشته میکوشم نشان دهم که چگونه این وجوه در ادامهی پروژهی سیاستزدایی در حاکمیت هستند.
رأی دادن کنشی جسمانی است: نام کسی را فریاد زدن، دستی را بلند کردن، برگهای را در صندوق انداختن، یا صفحهی نمایشگری را لمس کردن. اما این کنش در کشورهای مختلف و در دورههای گوناگون پیامدهای سیاسیِ به شدت متفاوتی داشته است. رأی دادن با انتخاب کردن یکسان نیست؛ در واقع، ممکن است که هیچ ربطی به انتخاب کردن نداشته باشد.
اگر مردم از نظر خردمندی و فضیلت یکسان به شمار میرفتند، و اگر منافع آنها با یکدیگر سازگار بود، فرقی نمیکرد که چه کسی حکومت کند: همه مثل هم حکومت میکردند. و اگر همه به طور برابر حاکمِ بالقوه بودند، میشد حاکمان را به طور تصادفی از میان مردم برگزید...همانطور که مانین به روشنی نشان میدهد، ایدهی گزینش حاکمان از طریق قرعهکشی در قرن هجدهم مطرح بود. اما این ایده به نفع ایدهی دیگری کنار گذاشته شد.
انتخابات پدیدهای مدرن است. در بخش عمدهای از تاریخ بشر، حق حکمرانی مستلزم اجازهی مردم نبود. این حق را طبیعی میشمردند، مبتنی بر نظم امور یا ارادهی نوعی مرجع برتر. ایدهی حکمرانیِ «مردم» در پایان قرن هجدهم، در نتیجهی انقلابهای فرانسه و آمریکا رواج یافت.