هرچند اعضای «اتحادیهی زنان»، «کمیتهی هوشیاری زنان»، کارگران جنسی و دیگر زنان طبقات محروم و حاشیهنشین، نقش اصلی را در کمون ایفا کردند اما کمون توسط مردان رهبری میشد و زنان اغلب به حاشیه رانده شدند و نامشان در تاریخ گم شد.
بیش از شش ماه از آغاز اعتراضات سراسری در سال ۱۴۰۱ میگذرد، اعتراضاتی که با قتل مهسا امینی در اواخر شهریورماه آغاز شد و شعلهاش با طنین «زن، زندگی، آزادی» سراسر ایران را فرا گرفت. صدای این انقلابِ زنانه بلند و رسا بود و نشنیدنش ناممکن.
گفتگوی آقای جک گلدستون با سایت آسو که بسیار دیده و خوانده شده حاوی نکات مهمی است. به اختصار، ایشان میگویند که ایران اکنون در «وضعیت انقلابی» نیست. تمرکز من در این یادداشت ناظر به برخی کاستیها در چارچوب فکریِ آقای گلدستون در این گفتگو است که مناسبتِ مستقیمی با چگونگیِ تحلیل ما از جنبش انقلابیِ کنونی در ایران دارند.
دروغ میگویند. دروغ میگویند. دروغ میگویند. این خودِ خودِ حقیقت است. دروغ گفتن را سالهاست که همهی ما تمرین کردهایم. آنها اما دروغگوهای دروغهای بزرگاند و ما کوچک.
فراخوان تظاهرات بروکسل را در اینستاگرام میبینم و به خانمی که نام کوچک و شمارهی تلفنش در پوستر شهر محل زندگیام منتشر شده پیام میفرستم. هزینهی رفتوبرگشت به بروکسل را که برایش واریز میکنم، اسمم را میپرسد. چند دقیقه طول میکشد تا تصمیم بگیرم که چه نامی را به او اعلام کنم.
جک گلدستون مورخ انقلابهاست. اولبار که برایش نامه نوشتم نمیدانستم سه ترجمه از آثارش در همین دوسه سال اخیر در ایران منتشر شده (۱۳۹۷ و ۱۳۹۹ و ۱۴۰۰). سر قرار که میرفتم تازه اسمش را به فارسی جستوجو کردم و در همان خوشوبش پیش از گفتوگو پرسیدم: «میدانستی؟» گفت: «نه، ولی تعجب نمیکنم. رؤیای انقلاب اشتیاق برای فهم انقلابها را بیشتر میکند.»