«من به هیچ چیزی اعتماد ندارم.» این جمله را یک مردِ قزاق در مارس ۲۰۲۲ در هنگام بحث دربارهی اخبار و تصاویرِ مربوط به حملهی روسیه به اوکراین به دخترخالهاش میلا سانینا، روزنامهنگارِ مقیم آمریکا، گفت.
در نخستین ساعات نهم نوامبر ۱۹۳۲ نادیا، همسر استالین، با تپانچهای کوچک به زندگی خود پایان داد. در گواهی فوت او، علت مرگ، آپاندیسیتِ حاد قید شد. همه اما میدانستند که علت خودکشیِ نادیا، اعتراض به سیاستهای غلط استالین است و فریادی بلند علیه قحطیِ گسترده در کشور.
«وظیفهی نویسنده این است که حقیقتِ هولناک را بیان کند، و مسئولیتِ مدنیِ خواننده آن است که این حقیقت را بیاموزد. روگرداندن، چشم فروبستن و نادیده گرفتن، چیزی نیست جز اهانت به خاطرهی جانباختگان.» (واسیلی گروسمن، جهنم تِرِبلینکا، ۱۹۴۴).
در روسیه پرسش اصلی با پرسشهای طرحشده در ادبیات کلاسیک روسیِ قرن نوزدهم ــ چه کسی مقصر است؟ چه باید کرد؟ ــ فرق دارد. پرسش اصلی این است: تزارِ حاکم، واقعی است یا جعلی؟
میخائیل شیشکین آرزو میکند که روسیهی دیگری از میان خاکسترِ خود برخیزد و مینویسد: «ما برای بررسی تمامیتخواهیِ شوروی دادگاهی شبیه به نورمبرگ نداشتیم و دست قاتلین آن دوره را از قدرت کوتاه نکردیم.»
در بحبوحهی جنگ جهانی دوم، ستوان کورت روبر، کشیش و پزشک ارتش آلمان در استالینگراد، تصویری از حضرت مریم و فرزندش عیسی مسیح را نقاشی کرد و به دیوار گِلیِ سنگرِ زیرزمینی آویخت. در اوج منازعات و مصائبی که بارها و بارها در تاریخ بشر رخ داده (و هنوز هم رخ میدهد)، مردم همیشه این احتمالات را در نظر مجسّم کردهاند: روشنایی، زندگی و عشق.