از حضور اعتراضی افغانستان تا غرفهی انجمن جانباختگان پرواز PS752، در هفتادوسومین دورهی نمایشگاه کتاب فرانکفورت چه گذشت؟
بعد از ظهر روز ۳۰ مرداد سال ۱۳۵۹، ۹ نفر اعضای محفل ملی بهائیان ایران به همراه دو نفر از مشاورانشان توسط جمعی که خودشان را مأمور معرفی میکردند، ربوده شدند. از جانب بنیاد تسلیمی، که به یاد و نام یکی از آن ۱۱ نفرِ ربوده شده تأسیس شده، امین ضرغام و یاسمن عامری برای یافتن ردی از آن گروه، پژوهشی را آغاز کردند که در جریان آن با جمعی از اهل خبره و مطلعین در این زمینه گفتگو کردند. آنچه در اینجا میبینید تکههایی از گفتگوئیست که در فروردین ۱۳۹۲ با آقای ابوالحسن بنیصدر در پاریس صورت گرفته و ضبط شده است. آسو به مناسبت درگذشت و به یاد آقای بنیصدر این گفتگو را منتشر میکند.
بیش از یک دههی قبل در خیابان انقلاب، بهویژه حد فاصل چهارراه ولیعصر تا میدان انقلاب، آنقدر کتابهای خواندنیِ دست دوم و نو در بساط دستفروشها به چشم میخورد که نمیشد به راحتی از آنها گذشت.
پیش از خواندن خاطرات پروانه بهار، تصویر دیگری از موقعیت خانوادهای داشتم که از پدر تا فرزندان لقب «ملک» دارند و مادر هم شاهزاده خانمی است از طایفهی قاجار و در باغ و خانهای بهغایت خرم و بزرگ زندگی میکنند. اما با خواندن این کتاب، تابلوهای پسِ پشتِ واژههای پروانه بهار در پیش چشمم جان گرفتند و دانستم که آن باغ و آن خانهی دروازه دولت، جای ملکزادگان نبوده است؛ «این وادی عشق است، نه جولانگه شاهان».
در این گفتار عباس امانت، استاد کرسی ویلیام سامنر در بخش تاریخ دانشگاه ییل، میکوشد تا با پرداختن به برخی از نشیب و فرازهای نهادی در ایران طی ۱۲۵ سال (از آغاز سلسلهی قاجار در سال ۱۷۸۵ میلادی تا پایان دوران مشروطه و آغاز عصر پهلوی در سال ۱۹۲۱) نشان دهد که تصورات رایج در بارهی کاستی و زوال سیاسی ایران، تنها تعبیر کامل و موجه برای شناخت دورهی قاجار نیست.
اعضای دو خانواده، که این نوشته روایت سفر آنهاست، با گروه بزرگی، دستهجمعی از مرز افغانستان گذشته و وارد پاکستان شدهاند؛ در پاکستان بهناچار به دو گروه تقسیم شدهاند؛ و طی سفری دشوار خود را به یکی از خویشاوندان افغانستانی در اطراف تهران رساندهاند. این گزارش داستانِ سفرِ این دو خانوادهی افغانستانی از کابل به تهران، و برگرفته از گفتگو با افراد هردو خانواده و میزبانشان است.