تاریخ انتشار: 
1399/03/28

اگر سکوت نمی‌کردیم شاید رومینا‌ هنوز زنده بود

مریم حسین‌خواه

کشته شدن رومینای ۱۳ ساله به ضرب داس پدرش، بار دیگر به ما یادآوری کرد که مردان با تکیه بر مجوز قانونی دختران و همسرانشان را می‌کشند و اراده‌ای برای مجازات قاتلان و توقف این قتل‌ها وجود ندارد.

زن‌کشی‌هایی که قتل‌ ناموسی نامیده می‌شود، داستانی تکراری و دردناک است که این روزها بارها و بارها دوره شده است. رومینا، اولین قربانی این زن‌کشی‌ها نبود و مرگ دردناکش هم نقطه‌ی پایان این قتل‌ها نخواهد بود.

جان زن‌ها در قوانین جزایی ایران، کم‌ارزش‌تر از جان مردان است و اگر قاتل پدر و پدربزرگ یا شوهر باشد و بهانه‌شان هم ناموس و غیرت، فقط گوش‌مالی سبکی می‌شوند و در واقع مجازات چندانی در کار نیست. بقیه‌ی مردان خانواده هم از برادر گرفته تا دایی و عمو و پسرعمو، می‌توانند خاطرجمع باشند که تا «اولیای دم» زن، نصف دیه را ندهند، قصاصی در کار نیست. در بیشتر مواقع اولیای دم هم‌دست قاتلان هستند و رضایت می‌دهند و در نهایت مجازات قاتل، آن‌هم به خاطر جنبه‌ی عمومی قتل، دوره‌ای حبس کوتاه‌مدت است.

بر مبنای همین قانون، پدر رومینا همچون دیگر مردانی که زنان خانواده‌شان را می‌کشند، خیلی زود از این زندان موقت آزاد می‌شود و مادر رومینا هم همچون بقیه‌ی مادران ایرانی، حقی بر فرزندش ندارد که بخواهد پیگیر خون به زمین ریخته‌ شده‌اش باشد.

مجازات تعیین‌شده برای پدری که فرزندش را می‌کشد فقط ۳ تا ۱۰ سال حبس آن هم به خاطر جنبه‌ی عمومی قتل است. اما رویه‌ی قضایی در ایران این‌گونه است که معمولاً کمترین میزان حبس یعنی سه سال را می‌دهند و اگر قاتل، سوءپیشینه‌ی کیفری نداشته باشد پس از گذراندن نیمی از حبس تقاضای عفو مشروط می‌دهد و کل مدت مجازاتش یک سال و نیم حبس خواهد بود. هرچند مواردی هم بوده که قاضی، پدر قاتل را فقط به حبس تعلیقی محکوم کرده و از آن یک سال و نیم هم چشم‌پوشی کرده است.

قانون همین‌قدر تلخ و ناعادلانه است و با وضعیت شکننده‌ای که بر جامعه‌ی مدنی ایران تحمیل شده و قدرت بلامنازع حکومت، امیدی به تغییر آن در کوتاه‌مدت نیست.

کشته شدن رومینا، اگرچه برای چند روز، احساسات بسیاری را جریحه‌دار کرد اما خبر تازه و غیرمنتظره‌‌ای نبود و چندی بعد هم فراموش خواهد شد. اگر عبارت «قتل‌های ناموسی» را در شبکه‌های اجتماعی و وب‌سایت‌های خبری جستجو کنیم، اخبار صدها زن کشته‌شده به دست مردان خانواده در برابر چشمانمان ردیف می‌شود.

خبر گلبهار، دختر ۲۰ ساله‌‌ی چهارمحال و بختیاری که بر اثر رابطه با پسر همسایه باردار شده بود و برادر، عمو، و پسرعموهایش اول او را به آتش کشیدند و بعد، نوزادش را با خوراندن سم کشتند.

خبر سیما، دختری ۲۱ ساله در غرب تهران که وقتی پدرش فهمید با پسری دوست شده، دست‌هایش را دور گردنش حلقه کرد و آن‌قدر فشار داد تا مُرد. پدرِ قاتلی که قاضی او را حتی به حداقل مجازاتِ تعیین‌شده در قانون هم محکوم نکرد و سه سال حبس تعلیقی برایش نوشت. یعنی الان آزاد هستی و اگر دفعه‌ی بعد جرم مشابهی مرتکب شدی، این سه سال حبس هم به مجازاتت اضافه می‌شود.

خبر لاله، دختر ۱۴ ساله‌ی شیرازی که مدتی بود از مدرسه دیر به خانه می‌آمد و یک بار هم از خانه فرار کرد و وقتی که گفت حالت تهوع دارد، پدرش به خیال اینکه باردار شده، روسری‌اش را دور گردنش پیچید و آن‌قدر فشار داد تا جان باخت.

و صدها زن دیگری که حتی کشته شدنشان به خبر تبدیل نمی‌شود.

به نوشته‌ی خبرگزاری ایرنا، ۲۰ درصد از کل قتل‌ها در ایران و ۵۰ درصد از قتل‌های خانوادگی، قتل‌های ناموسی است و سالانه بین ۳۷۵ تا ۴۵۰ مورد قتل ناموسی در کشور ثبت می‌شود. از میان این صدها زن، شاید فقط خبر ده‌ها تن از آنها به رسانه‌ها برسد. کشته شدن زنان در کردستان و خوزستان و سیستان و بلوچستان و شهرها و روستاهای فقیر و دور از مرکز، خبر مهمی برای رسانه‌ها و مخاطبانشان محسوب نمی‌شوند. نمونه‌اش کشته شدن هاجره، فقط چند روز قبل از رومینا بود. زن جوانی در شهری کوچک در سیستان و بلوچستان. هاجره‌ای که در ۱۶ سالگی، شوهر داده شد، در ۱۸ سالگی مادر شد و در ۲۰ سالگی کشته شد. بعد از مرگش، پزشک بیمارستان به خانواده‌اش گفت که هاجره زجرکش شده بود. دست راست و پای چپش شکسته بود، یکی از مهره‌های گردنش به شدت آسیب دیده بود و دست‌هایش را با سنگ له کرده‌‌ بودند. اسید به خوردش داده‌‌ بودند و دندانی در دهانش نمانده بود و بعد هم گفتند که ماشین تصادف کرد و شعله‌ور شد و هاجره در ماشین سوخت.

 

ما هم مثل رومینا تهدید شدیم و خشونت دیدیم

مجازات تعیین‌شده برای پدری که فرزندش را می‌کشد فقط ۳ تا ۱۰ سال حبس آن هم به خاطر جنبه‌ی عمومی قتل است. 

کشته شدن رومینا اما دست‌کم برای چند روز خرق عادت کرد. شاید به این علت که این بار دختری در شمال ایران به قتل رسیده، جایی که مردمانش به رواداری معروف‌اند؛ شاید به این علت که یکی از اهالی همان روستا همت کرد و خبر را به رسانه‌ها رساند و آگهی ترحیم و ویدیوی مراسم تشیع جنازه‌اش در شبکه‌های اجتماعی پخش شد. شاید به این علت که این بار، دیگر قصه‌ی تکراری کشته شدن دختران کرد و بلوچ و عرب و لر نبود. و شاید هم به خاطر عکسی که از چهره‌ی شاداب دخترک ۱۳ ساله منتشر شد و ما این بار چهره‌‌ای از قربانی جدید قتل‌های ناموسی را می‌دیدیم.

شاید به همین علت بود که بسیاری از زنان بعد از شنیدن این خبر، سکوتشان را شکستند و نوشتند که ‌آنها هم تجربه‌هایی شبیه به رومینا را از سرگذرانده‌اند. بسیاری از زنانی که گمان می‌رود از خشونت‌های ناموسی به دور باشند، نوشتند که به علت دوست‌پسر داشتن، دیر به خانه رفتن، مخالفت با ازدواج اجباری و حتی مشکوک بودن مردان خانواده به داشتن رابطه با مردی دیگر، هدف خشونت و تهدید قرار گرفته‌اند.

انگار قتل این دخترک نوجوان، آینه‌‌ای بود در برابر بسیاری از زنان ایرانی. آینه‌ای که در آن خودشان را می‌دیدند که چطور بارها و بارها به بهانه‌ی ناموس و غیرت و زن بودن، کتک خوردند، فریاد شنیدند، تحقیر و محدود شدند و حتی تهدید به مرگ شدند. آینه‌ای که یادشان آورد چقدر خوش‌شانس بودند که هنوز زنده‌اند و توانسته‌اند خودشان را از آن زندان‌هایی که گاه دیوارش با مهر و محبت پدری و عاشقی روی هم چیده شده بود، بیرون بکشند.

زنانی که این بار از تجربه‌های تحمل خشونت و آزار به بهانه‌ی ناموس می‌نوشتند، اکثراً از طبقه‌ی تحصیل‌کرده‌ی متوسط شهری بودند و نوشته‌هایشان این تصویر کلیشه‌ای را که فقط زنان محروم و حاشیه‌نشین در معرض چنین خشونت‌هایی هستند برهم می‌زد.

زنانی مثل نگین، روزنامه‌نگاری که نوشت: «دلم می‌خواد خبر رومینا رو برای برادرم بفرستم و بگم تو رو یاد شبی نمی‌اندازه؟ دستت امون نمی‌داد. سیلی اول. سیلی دوم. لگد اول. لگد دوم. فقط به خاطر اینکه گوشیم رو جواب دادی و دیدی یک نفر داره پشت تلفن می‌گه: نگین.»[1]

یا آیدا که مادر رومینا او را یاد مادر خودش انداخت: «سرت رو می‌ذارم کنار باغچه و می‌بُرم، جملهی بابام بود. یادم نیست چند ساله بودم ولی وحشتش رو هنوز هم حس می‌کنم. فکر می‌کردم قدرت و اختیار کامل داره و می‌تونه من رو بکشه.»

یا زنی که با نام پلنگ جویبار می‌نویسد و از اجبار زنان به خودکشی نوشته است: «روزی رو یادم می‌‌آد که پدرم یه مشت قرص گرفت جلوی خواهر هیجده نوزده ساله‌ام گفت: بیا اینارو بخور و خودت رو بکش چون آبروش به خاطر یه عقدِ به‌هم‌خورده در خطر بود خواهرم خودش رو نکشت. هرگز هم نفهمیدم واکنش درونیش به این نوع اتفاقا چیه من اما هنوز کابوس می‌بینم.»

خیلی وقت‌ها هم زن‌ها بدون آنکه کاری کرده باشند و فقط به این علت که در آستانه‌ی دستیابی به آزادی‌های بیشتر هستند، تهدید به قتل شده‌اند. مثل فریبا که نوشته: «یادمه شب قبل از این که برم دانشگاه تهران بابام‌ آمد بهم گفت فردا روز اول دانشگاهت هست ولی اگر یه موقع دست از پا خطا کنی و با یه پسری آشنا بشی سرت را از بیخ تا بیخ لب باغچه می‌برم.»

در بسیاری از قتل‌های ناموسی، مردان خانواده فقط مشکوک می‌شوند که زن با مردی دیگر در رابطه است و اغلب بدون آنکه حتی فرصت پاسخ‌گویی به زن بدهند، او را به قتل می‌رسانند. تجربه‌ای که زن‌هایی همچون ریحانه هم از آن نوشته‌اند: «من ۱۹ سالگی از خونه بیرون شدم. بابام دقیقاً به همین دلیل منو از خونه بیرون کرد چون فکر می‌کرد عاشق هم‌کلاسیم شدم در حالی که هر چی براش توضیح دادم که دوستم تازه زن گرفته زیر بار نرفت. با وساطت خاله و مادر از خونه رفت بیرون و گفت اگر پنج صبح برای نماز برگردم خونه باشه گردنشو می‌زنم... »

 

نکوهش غیرت و تعصب، راهی برای کاهش خشونت

ریحانه البته خوش‌شانس بود که مادربزرگش او را در خانه‌اش پناه داد و به همراه مادر و خاله‌هایش برای او جنگید.

بسیاری از زنانی که قربانی قتل‌های ناموسی می‌شوند یا عمری را با تحمل خشونت و در هراس از کشته‌شدن سر می‌کنند، از چنین پناهی محروم‌اند.

۲۰ درصد از کل قتل‌ها در ایران و ۵۰ درصد از قتل‌های خانوادگی، قتل‌های ناموسی است و سالانه بین ۳۷۵ تا ۴۵۰ مورد قتل ناموسی در کشور ثبت می‌شود

در شرایطی که توانی برای تغییر قانون نداریم و خانه‌های امنی نیز برای زنانِ در معرض خطر وجود ندارد، شاید یکی از راه‌کارهای کُند کردن روند زن‌کشی در ایران این باشد که هر کدام از ما تا می‌توانیم سکوت نکنیم.

از مطرح کردن بحث زن‌کشی و خشونت‌های ناموسی و فشار به زنان به خاطر تعصب و غیرت مردانه در جمع‌های کوچک خانوادگی گرفته تا دامن زدن به این بحث در شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌ها، می‌تواند گامی رو به جلو برای کاهش این خشونت‌ها باشد.

حرف زدن از فشار‌هایی که زنان به بهانه‌ی غیرت و ناموس تحمل می‌کنند و تقبیح آن، از سویی حاشیه‌ی امن خشونتگران را محدود می‌کند و می‌بینند که در صورت ارتکاب خشونت از حمایت اطرافیان محروم خواهند بود و از سوی دیگران به زنان در معرض خشونت دل‌گرمی می‌دهد که می‌توانند کمک بگیرند.

تغییر قوانین فعلی و تدوین قوانینی برای محافظت از جان و امنیت زنان، یکی از مهم‌ترین قدم‌ها برای توقف زن‌کشی به بهانه‌ی ناموس است اما حتی تغییر قانون هم با همه‌ی ضرورتی که دارد، به تنهایی چاره‌ی کار نیست. قتل‌های ناموسی، ریشه‌های عمیقی در فرهنگ و روابط اجتماعی دارد و تکان دادن بنای مستحکمی که زنان را به کام مرگ می‌فرستد، نیازمند فعالیت فرهنگیِ گسترده‌ای از سوی حکومت و رسانه‌های جمعی است. اما تا آن زمان نمی‌توان و نباید دست روی دست گذاشت و تماشا کرد.

پدر رومینا، بعد از بریدن گلوی دخترش، روی بلندیِ نزدیک خانه‌اش رفته و از کارش دفاع کرده است. او همان‌طور که پس از صحبت با یک وکیل دادگستری می‌دانست که قانون از او حمایت می‌کند و به خاطر کشتن دخترش قصاص و مجازات سنگین نخواهد شد، احتمالاً می‌دانست که فرهنگ حاکم بر جامعه نیز حامی اوست. برای همین بود که بالای بلندی رفته و گفته است: «به او گفتم این کار را نکن. من چاره‌ی دیگری نداشتم. آبرویم در خطر بود.»

بسیاری از مردانی که چنین خشونت‌هایی را اعمال می‌کنند، نه تنها از تأیید جامعه‌ی اطراف خود قدرت می‌گیرند، بلکه در بسیاری مواقع تحت فشار جامعه‌ و از ترس آنکه بی‌غیرت خطاب شوند و آبروی‌شان به باد رود، دست به چنین خشونت‌هایی می‌زنند. دگرگون کردن این مفاهیم از یک سو و ساختن فضایی امن و حمایتگر برای زنان و دخترانی که در معرض چنین خشونت‌ها و فشارهایی هستند، شاید راه‌کاری موقت برای این زخم کهنه باشد.

اگر پدر رومینا، از سوی برادرانش تشویق به تنبیه دخترش نمی‌شد، اگر او می‌دانست که اهالی روستا و فامیل این کارش را تأیید نمی‌کنند و او را طرد خواهند کرد، شاید هیچ‌وقت جرئت نمی‌کرد که دخترش را بکشد. اگر رومینا دلش به حمایت مادر یا کسی در فامیل و آشنایان گرم بود، اگر کسی را داشت که به او بگوید پدرش از او خواسته خودش را بکشد، شاید امروز هنوز زنده بود.


[1] نوشته‌های نگین، آیدا، پلنگ جویبار، فریبا و ریحانه از حساب توئیتری آنها نقل شده است.