تب‌های اولیه

«آن قدر عزا بر سر ما ریخته‌اند که فرصت زاری کردن نداریم»

هوشنگ گلشیری

هوشنگ گلشیری در زمستان ۱۳۷۷، پس از قتل‌های سیاسی آن سال، نخست این‌ها را می‌نوشته تا بعد مصالح کارش کند، چنانکه خود نوشته «این که می‌نویسم واقعاً کار نیست. این تنها یادداشتی است، مادهٔ خامی که باید با همۀ آن اعماق ترکیب شود، یا تصاویری از آن اعماق را تزیین کند، واقع‌نما کند.» اما بعد تصمیم می‌گیرد که آن را مقاله‌ای کنَد و به نشریۀ The New York Review of Books برای انتشار بسپارد.

بعدالتحریر بوریس گرویس

باربد گلشیری

در چند سال اخیر، آثار بوریس گرویس خوانندگان نسبتاً پرشماری در نزد فارسی‌زبانان پیدا کرده است ـ به‌ویژه در میان اهل نقد و فلسفه‌ی هنر و نیز نظریه‌ی رسانه. به گمان من، گرویس را باید همچون هر اندیشمند دیگری، در ظرف زمان و نیز در بستر مجموعه‌ی آثارش فهمید. پس تا جایی که در این مقال می‌گنجد از پیشینه‌ی کار فکریِ گرویس می‌نویسم تا بتوان آثار او را نه معلق در خلأ بلکه همچون پاره‌‌هایی از جهان اندیشه‌ی او خواند.

زالنامه، اثری ناتمام‌مانده از هوشنگ گلشیری

«... دارم کاری روی شاهنامه می‌کنم که اسمش را گذاشته‌ام "شاهنامه‌‌ی منثور" که ظاهراً خلق دوباره‌ی شاهنامه به اضافه‌‌ی اساطیر ماقبل اسلام خواهد بود. کار به نثر کهن است که البته دستوپای آدم را می‌بندد. قالب نقالی گرفته‌ام و راوی البته زال است در قفس که هر روز چیزهایی می‌گوید. شنوندگان کودکانند و سربازان و سرهنگان دربار، بهمن اسفندیار و نیز دخترش هما. آنها می‌خواهند که قصه‌ی بیژن و منیژه و مثلاً کیومرث را بگوید و زال می‌خواهد از مرگ رستم بگوید و زنده بر دارکردن فرامرز.»