این روزها که زنان ایرانی برای دستیابی به حقوق خود، از جمله لغو قانون حجاب اجباری، مبارزه میکنند، در ترکیه گروههای سیاسی رقیب دوباره برای کسب محبوبیت در بین اقشار سنتی، مسئلهی حجاب را مطرح کردهاند.
مادامی که زنان در خط مقدم مبارزه هستند، جنبشهای تودهای شانس بیشتری برای موفقیت دارند و به احتمال زیاد به نظام دموکراتیک مساواتطلبانهتری منتهی خواهند شد. این یکی از دلایلی است که روشن میکند چرا اعتراضات کنونی بقای رژیم ایران را با تهدید مواجه کرده است.
اولین باری که چادرم را برداشتم، روزی بود که قرار بود به حوزهی علمیهی قم برویم. سال ۱۳۸۳ بود و من ۲۳ ساله بودم. در یک سازمان غیردولتی کار میکردم. دو سالی بود که میدانستم دیگر چادر مشکی را نمیخواهم. چند ماهی بود که با مامان سرِ برداشتن چادر چانه میزدم.
به نظر میرسد که نامهای مردانه یا مبهم همچون سپری از زنان در برابر انتقادات و خشونت جامعهی ادبیِ مردانه محافظت میکرده است. مری آن ایوانز (جورج الیوت)، آمانتین اُرُر لوسیل دوپَن (ژرژ ساند) و کاترین هریس بردلی (مایکل فیلد) از معروفترین نویسندگانی هستند که در دنیای ادبیات با نام مستعار مردانهشان شناخته میشوند.
هرچند گفتگو با این ۱۴ نفر نمیتواند تصویر کاملی از تجربهی زنان ایرانی در مورد حجاب ارائه کند، اما کوشیدهام با نشستن پای صحبت زنان بلوچ، ترک، همجنسگرا، دوجنسگرا و ترنسجندری که در شهرهای مختلف ایران، از قم و اصفهان و تهران تا اهواز و تبریز و زاهدان، زندگی کردهاند، بخش کوچکی از تجربههای کمتر شنیدهشده را ثبت کنم.
«بهاره (زهرا) گلشن»، پناهجوی ایرانی ساکن اردوگاه آپِلدورن در هلند، هم دونده است و صاحب مدال طلا در رشتهی سرعت و هم برای دستیابی به برابری حقوقی زنان و مردان در ایران دوندگیها کرده است که مپرس! مسلماً بی هیچ مدال!