.
۲۲ سپتامبر، مردی نوزده ساله، طراح لباسی پرشور که فعلاً در فروشگاه لوازم آرایشی کار میکند، داشت در مرکز باکو قدم میزد. مردی دیگر ــ جوان، با چهرهای مطبوع و خوشپوش ــ به سویش رفت و خواست با او سر صحبت را باز کند...