یکی از نتایج تحلیلی که تا کنون ارائه دادهام (هرچند ممکن است نامعقول به نظر برسد) این است که تنها حزبی که در تاریخ آمریکا صریحاً خود را «پوپولیست» خواند در واقع پوپولیست نبود. پوپولیسم، همانطور که میدانیم، جنبشی عمدتاً متشکل از کشاورزان در دههی 1890 بود. این جنبش برای مدتی کوتاه سلطهی دموکراتها و جمهوریخواهان بر نظام سیاسی آمریکا را تهدید کرد.
سه دهه است که جامعهی مدنی یک تنه به شاهکلیدی برای باز کردن قفل دموکراسی تبدیل شده است. دولتهای اروپایی و آمریکا هر ساله میلیونها دلار خرج کمک به سازمانهای مدنی در کشورهای در حال توسعه میکنند. در ایران هم به نظر میرسد توافقی میان روشنفکران وجود دارد که جامعهی مدنی ما را به شاهراه دموکراسی متصل میکند. این برداشت که جامعهی مدنی باشد و بپاید، دموکراسی هم ناچار میآید تا چه میزان قابل دفاع است؟
ماریو بارگاس یوسا، برندهی جایزهی نوبل ادبیات، علاوه بر نوشتن رمانهایی که جوایز بسیاری بردهاند، به شکلی خستگیناپذیر برای تحقق آزادیهای مدنی جنگیده است. او در کتاب اخیر خود، با عنوان «ندای قبیله»، تفکر لیبرالی را ترویج میدهد و هفت نویسندهی مدافع این تفکر را میستاید. روزنامهی «ال پائیس» اسپانیا دربارهی لیبرالیسم، بیبصیرتیِ روشنفکران، و خطرات پیش رویِ دموکراسیها با او گفتوگو میکند.
نظریههای اجتماعی و فلسفی یورگن هابرماس را میتوان در درجهی نخست تلاشی برای فهم عقلانی دموکراسی و امکانات بالقوهی آن دانست. اما در زندگینامهی درخشانی که یک جامعهشناس آلمانی تألیف کرده است هابرماسِ فیلسوف در قامت متفکری سیاسی ظاهر میشود، روشنفکری که مداخلات او در سپهر عمومی در طول شش دهه بحثهایی همگانی در آلمان و سایر نقاط جهان برانگیخته است.
از زمان پیدایش دموکراسی در آمریکا، به مردم وعده داده شده است که با ایجاد فرصتهایی برای رقابت ایدهها در شرایطی منصفانه و آزاد، از حقیقت و حقانیت حفاظت خواهد شد. شهروندان آمریکایی مدتها است که به این «بازار ایدهها» دل بستهاند. با این حال، سال گذشته تردیدهایی در این زمینه به وجود آمد که چنین بازاری نمیتواند پیوندهای صادقانهای در عصر دوقطبی ما برقرار کند.
چرا حکومتهای دیکتاتور بیشتر از گذشته انتخابات برگزار میکنند اما دموکراسی در کشورهایشان پیشرفت نمیکند.