مورخ برجستهای مثل عباس امانت هم نامِ او را روی همین کتاب دیده بود و بعدها به خودِ او گفت «من شما را از کتاب تاریخ چیست میشناسم. باور میکنید که این اثر مرا ترغیب کرد [که] بروم تاریخ بخوانم؟»
آیا چه چیزی و در کجا تکان خورده بود؟ و آیا تغییرات دائمی و بنیادین هستند یا ما فقط هیجانی زودگذر را تجربه میکنیم؟ آیا در سالهای آینده خواهیم گفت شهریور آن سال؟ آن سال که نشانهاش زنی تنها بود که در بیست و پنجم تنها برج زنانهی دوران باستان با خوشهای گندم در دست، چشمانش را فرو بست؟
سرور کسمایی، رماننویس، مترجم و ناشر مقیم فرانسه است که پس از انقلاب مجبور به ترک ایران شد. او در پاریس به تحصیل زبان و ادبیات روسی پرداخت و مدتی بعد برای ادامهی تحصیل به مسکو رفت. در بازگشت به پاریس، با برخی از کارگردانان مهم روسی و فرانسوی به همکاری پرداخت. او اولین رمان خود با عنوان گورستان شیشهای را به زبان فرانسوی نوشت و چهارمین رمانش به همین زبان ــ شام آخر ــ در ماه مارس گذشته، توسط انتشارات روبر لافون منتشر شد و اخیراً نشر باران در سوئد نسخهی فارسی آن را چاپ کرده است.
فهیمه خضر حیدری این هفته در غذایای ایرانی دربارهی غذا و آشپزی و فرهنگ خوراک و آداب سفره در شاهنامهی فردوسی حرف میزند. اگر بخواهیم نان و نمک را در خوانهای رنگین شاهنامه دنبال کنیم به کجا میرسیم؟ میان آن همه رزم و بزم آیا خبری از آداب سفرهی ایرانیان هم هست؟ خوالیگران شاهنامه چه کسانی هستند؟ و هنر و فن و کیمیای آشپزی از کجا در شاهنامه آغاز شده است؟
شاهرخ مسکوب خود را جستارنویس میدانست. این عنوانی بود که برای معرفی خود به کار میبرد. جستارنویس و نه نویسنده به شکل عام. یعنی نام خود را به یک فرم ویژهی ادبی پیوند میداد و تنها آن را در کار خود برجسته میکرد. جستارهای درخشانی چون «مقدمهای بر رستم و اسفندیار»، «سوگ سیاوش»، «در کوی دوست» و «ارمغان مور» که این آخری پس از درگذشتش منتشر شد.