اولینبار که وارد سلول انفرادی شدم، هجده سالم بود. شب قبلش را در سلول کثیف و نمدار بازداشتگاه وزرا همراه با دیگر زنانی که در همان تجمعِ کوچک مقابل دانشگاه تهران بازداشت شده بودند، گذرانده و حالا وسط سلول انفرادی بند ۲۴۰ زندان اوین، تنها مانده بودم. برای دختربچهای که تازه دو ماه بود هجدهسالگی را تمام کرده و دیگر بزرگسال محسوب میشد و تا همین دو شب پیش، دیوار به دیوار پدر و مادرش خوابیده بود...
از مادران میدان مایو در آرژانتین، مادران ناپدیدشدگان در شیلی، مادران میدان تیان آنمن در چین تا مادران شنبه در ترکیه و مادران خاوران در ایران، انگار صدای مادران تنها صدایی بوده است که بالاتر از هر خشونت و زندان و مجازاتی، تا لحظهی مرگ آنان افشاگر جنایت باقی مانده است.
بالاخره بعد از چهاردهه، روز پنجشنبه ۱۸ مهرماه زنان در ایران میتوانند برای اولینبار برای تماشای یک مسابقهی فوتبال به طور رسمی وارد استادیوم آزادی شوند. همزمان با این جریان، در چند روز گذشته بحثهای زیادی در شبکههای اجتماعی بهوجود آمده است. برخی معتقدند که...
هنوز خواب و بیدار بودم. به عادت همیشه که تا چشم باز میکنم، گوشی موبایل را از کنار تخت برمیدارم. اینستاگرام را باز کردم و پیام نوشین را دیدم. صدا را که شنیدم دیگر قلبم آنقدر تند میزد که میشد صدایش را شنید. لرزش دستهایم را به سختی میتوانستم کنترل کنم و در حالی که رنگ از صورتم پریده بود میدانستم که همه چیز در زندگیام عوض شده است.