در ذهن و ضمیر من، ایران یعنی قلمرو فرهنگ و زبان فارسی؛ هرجا اهالی و ساکنان آن از مشایخ و مشاهیر ادبیات فارسی آموختهاند و تأثیرات پیدا و پنهان گرفتهاند آنجا ایران است، حتی اگر بخشی از قلمرو چین و سرزمین هند باشد یا کشوری مستقل مانند افغانستان و تاجیکستان و آذربایجان.
در دنیای امروز «ایران» خودش یک مسئله است. چه در نگاه اسلامگرایان انقلابی در ایران، چه ملیگرایان سکولار، چه هر اپوزیسیونی که در تقلای تغییر، روزگار میگذراند و چه در نگاه غربِ امروز، ایران با تمام جهات سیاسی، فرهنگی، باستانیاش یک مسئله است. شاخص این ادعا نیز نسبت ایران با تمدن است.
عاشق شدن آسانترین کار جهان است. اما همه میدانیم که عاشق ماندن میتواند یکی از دشوارترین کارها باشد. پس از این که خودمانی شدیم، چگونه میتوانیم آن شور و شوق، آن حس اکتشاف بیپایان، را زنده نگاه داریم؟ چگونه آن هیجانی را که باعث جذابیت مطبوع دوران ماه عسل میشد، حفظ کنیم؟
هویت ملی چیست و چه نسبتی با فرهنگ، ناسیونالیسم و مفهوم مدرنِ شهروندی دارد؟ چه شاخصههایی باید باشد تا به لحاظ حقوقی یا از نظر فرهنگی و تاریخی بتوانیم به یک نفر بگوییم ایرانی است؟ در ادامهی گفتوگو با دکتر تورج اتابکی، این پرسشها را با او در میان گذاشتهایم.
آیا مسئلهای بنیادی در ایران وجود دارد که منشأ و اساس مسائل امروز جامعهی ایران است؟ ریشهی بحرانهایی که در ایران داریم کجاست؟ در ادامهی گفتگوها دربارهی مسائل بنیادی ایران، این سؤالات را با کاظم کردوانی در میان گذاشتهایم. دکتر کردوانی، جامعه شناس و دبیر سابق کانون نویسندگان ایران، و از رهبران پیشین کنفدراسیون دانشجویان است، و نوشتههای پرشماری دربارهی مباحث فرهنگی-سیاسی ایران دارد.
دیرزمانی است که مشخصهی سیاستِ آمریکایی سلطهی «لیبرالیسم»، به معنای گستردهی آن، بوده است: فلسفهی تکثرگرایی، آزادی، و حقوق فردی. اما مجموعهی فزایندهای از بحرانها و اقدامات اشتباه دو حزب عمدهی کشور و نهادهای مستقر لیبرال (جنگ فاجعهآمیز عراق، بحران مالی جهانی، و مجموعهی نارضایتیهای اقتصادی و فرهنگی که منجر به انتخاب ترامپ شد) موجب شده است بر پوستهی اجماع بر سر لیبرالیسم ترکهایی پدیدار شود.