تب‌های اولیه

از غربتی به غربتِ دیگر

شقایق صادقی

اعضای دو خانواده، که این نوشته روایت سفر آن‌هاست، با گروه بزرگی، دسته‌جمعی از مرز افغانستان گذشته‌ و وارد پاکستان شده‌اند؛ در پاکستان به‌ناچار به دو گروه تقسیم شده‌اند؛ و طی سفری دشوار خود را به یکی از خویشاوندان افغانستانی در اطراف تهران رسانده‌اند. این گزارش داستانِ سفرِ این دو خانواده‌ی افغانستانی از کابل به تهران، و برگرفته از گفتگو با افراد هردو خانواده و میزبان‌شان است.

کولبرانِ چترباز

هادی کی‌کاووسی

اولین‌بار نامشان را در اتوبوس شنیدم. اتوبوس تی.بی.تی که از بندرعباس به تهران می‌رفت و وقتی در پلیس‌راه ایستاد تا بازرسی‌اش کنند، سربازی پا در رکاب، فریاد زد: هرکس چترباز است خودش بیاید پایین! من تا آن زمان تنها چتربازها را توی تلویزیون دیده بودم اما این‌که چتربازی در اتوبوس باشد سؤالی بود که امیدوار بودم پدر یا مادر جوابی برایش داشته باشند.

علل رواج قاچاق اعضای بدن در مصر

شان کُلُمب

خانواده‌اش به قاچاقچی‌ها پول دادند تا او را از طریق سودان به مصر بیاورند. او مقروض بود و می‌خواست به هر طریق ممکن از دریا بگذرد و به اروپا برود. هر چه کرد نتوانست شغل ثابتی پیدا کند. بعد از مدتی با یک مرد سودانی آشنا شد که به او گفت «راه امن و ساده‌ای» برای پول درآوردن وجود دارد و می‌تواند کلیه‌اش را بفروشد.