«چه کسی تاریخِ ما را خواهد نوشت؟» به دوراندیشی و ازخودگذشتگیِ چشمگیر در بحبوحهی هول و هراسی باورنکردنی میپردازد. این فیلم، داستان گروه کوچکی از یهودیان گتوی ورشو را روایت میکند که با عزمی جزم در پی حفظ شواهد و مدارکی برآمدند که اوضاع زندگی یهودیان و رفتار نازیها با ایشان را نشان میداد.
قتل پاول آداموویچ، شهردار لیبرال محبوب گِدانسک، واکنشهای تندی را در سراسر لهستان و دیگر نقاط اروپا برانگیخته است. در راهپیماییهای خاموشی که در ورشو، گدانسک و دیگر شهرها به یاد او برگزار شده است دهها هزار لهستانی شرکت کردهاند. شنبهی گذشته، روز خاکسپاری او، روز سوگواری ملی بود.
آگنییژگا هولند، کارگردان نامدار لهستانی، در مجموعهی تلویزیونیِ «۱۹۸۳» لهستانی خیالی را به تصویر کشیده که کمونیسم در آن سقوط نکرده است. اما آیا این خیالپردازیِ تیرهوتار دربارهی اقتدارگراییِ خزنده به واقعیت نزدیک نیست؟
این روزها شاید چشمانداز اروپا تیره و تار به نظر برسد: بریتانیا به علت برگزیت در حال سقوط دائمی است، موقعیت امانوئل مکرون و آنگلا مرکل تضعیف شده است، و بدیههپردازیِ نه چندان خندهدارِ راست افراطی در ایتالیا روز به روز بدتر میشود. اما اگر کمی آن سوتر به شرق بنگریم با اخبار خوبی روبهرو میشویم. در اروپای مرکزی، به نظر میرسد که جنبشهای دموکراتیک مردمی در حال پیشروی هستند.
به عنوان یک یهودی لهستانی که در سال 1925 به دنیا آمده، از گتوی ورشو جان سالم به در برده، خانوادهاش را در هولوکاست از دست داده، در عملیات ویژهی نهضت مقاومت لهستان، موسوم به ارتش میهنی، شرکت کرده و در قیام ورشو در سال 1944 جنگیده، با شرایط بسیار سخت تاریخ اروپا آشنا هستم- و فکر میکنم که این خطر وجود دارد که در نبرد یادگیری از تاریخ شکست بخوریم و از گذشته عبرت نگیریم.
در جریان جنگ جهانی دوم، انبوهی از مهاجران لهستانی که به شوروی کوچانده شده بودند، به ایران انتقال داده شدند. برخی از این مهاجران در این میان مردند، بعضی از آنان بعدها به کشورشان برگشتند، و برخی هم در ایران ماندند. هلن استلماخ آخرین بازماندهی این مهاجران در تهران بود.