او از دههی 1990، کتابهای عامهپسندی دربارهی زبان، ذهن و رفتار انسان نوشته، اما در دههی اخیر به علت موضع نامتعارفش دربارهی وضعیت دنیا بیش از پیش شهرت یافته است. پس از بحران مالی سالهای 2009-2008، در حالی که دیگر نویسندگان سرگرم نگارش کتابهایی دربارهی ازهمگسیختگیِ عمیق جامعه بودند، پینکر سازِ مخالف زد و گفت که اوضاع دنیا بهتر از همیشه است.
اولین قاعدهی رکودهای سنتی این است: دربارهی رکود حرف نزنید. بیتردید، این توصیه دلیل و منطقی دارد؛ رکودهای اقتصادی نه تنها بر آمار و ارقام اقتصادی بلکه بر احساس مصرفکننده مبتنی هستند. حرف زدن از رکود مردم را نگران میکند و احتمال وقوع رکود را افزایش میدهد. اما رکود انواع دیگری هم دارد، رکودهایی که به اندازهی کافی از آنها حرف نمیزنیم. قواعد این رکودها متفاوت است.
علم نمیتواند جایگزین دین شود. علم به ما نمیگوید که چگونه زندگی کنیم، یا زندگی دربارهی چیست؛ علم میتواند فرضیههایی و توضیحات مقدماتی اولیهای فراهم کند اما هرگز معنایی نهایی در بر ندارد. هنر میتواند راه فراری از دلمردگیهای زندگی روزمرهی ما فراهم آورد، اما باز تحسین هنر عالی یا موسیقی در نهایت جلوهای از شگفتی و تأمل است و معنایی ضمنی دربارهی اخلاق یا زندگی در بر ندارد.
ایدهی اروپای واحد در خطر است. فریاد میکشند، «"اروپاسازی" بس است!» بیایید دوباره با «روح و روان ملیِ» خود مرتبط شویم! بیایید «هویت ازدسترفته»ی خود را بازیابیم! همهی قوای پوپولیستی که سراسر این قاره را فراگرفتهاند چنین خواستهای دارند. برای آنها مهم نیست که «روح و روان» و «هویت»، مفاهیمی انتزاعی است که اغلب تنها در فکر و خیال عوامفریبان وجود دارد.