در گرماگرم انقلاب و زمانی که دولت شاپور بختیار معرفی شد و در مراسم سوگند خود از سر و سامان دادن به آشفتگی کشور و سوق دادن ایران به سوی «یک کشور سوسیال دموکرات» سخن گفت، من افق تازهای از تحول سیاسی را انتظار میکشیدم. اما این انتظار به دلیل دیرهنگامیِ دولت او سرابی بیش نبود و من نیز همراه میلیونها جوان مشتاق تغییر، در کوتاه زمانی به آنسوی پدیدهای که انقلاب اسلامی نامیده شد پرتاب شدم.
در چهل سالگی آنچه به «انقلاب ۵۷» معروف است تحلیلها و بررسیهای متفاوتی تا به امروز در این زمینه ارائه شده است. این مطلب از زاویهی تأملی بر مفهوم واژهی انقلاب نگاهی به موضوع داشته تا مضمون این مفهوم را زیر سؤال ببرد. در این راستا، مبحث پیش رو نه با بررسی نظرهای موافقین و مخالفین مفهوم انقلاب ۵۷ به عنوان یک پدیده و تحول سیاسی و اجتماعی بلکه با بررسی دو مکتب فکری و میراث آنها برای شناخت روند «خلق مفاهیم» و کاربرد آنها ارائه میشود.
هرچه و هرکه با استبداد مدرنِ سلطنتی یا با غرب یا حتی با استعمار میجنگد الزاماً از آن حکومتها مترقیتر نیست بلکه میتواند بارها واپسگراتر و خطرناکتر باشد. این شناخت میبایست و میباید به ارزیابیِ تازه و بازسازی بسیاری از تئوریها و استراتژیهای چپِ مارکسیست در کشورهای درحال توسعه بینجامد.
دقیقاً صد سال پیش در همین روز رزا لوکزامبورگ و کارل لیبکنشت در برلین دستگیر و تنها چند ساعت بعد کشته شدند. گایتینگر که در کتابش از هویت آمران و عاملان این قتلها پرده برداشت این قتلها را «یکی از بزرگترین تراژدیهای قرن بیستم» میداند. اما چرا؟
نظریههای اجتماعی و فلسفی یورگن هابرماس را میتوان در درجهی نخست تلاشی برای فهم عقلانی دموکراسی و امکانات بالقوهی آن دانست. اما در زندگینامهی درخشانی که یک جامعهشناس آلمانی تألیف کرده است هابرماسِ فیلسوف در قامت متفکری سیاسی ظاهر میشود، روشنفکری که مداخلات او در سپهر عمومی در طول شش دهه بحثهایی همگانی در آلمان و سایر نقاط جهان برانگیخته است.
مهر ۵۸، با باز شدن مدرسهها، چیزی که پدرم نگرانش بود شروع شد. معلمها و کارکنان مدرسه به او بیاعتنایی و از او دوری میکردند. تا سال پیش، معروف بود که دمِ گرمِ پدرم یاغیترین دانشآموزان نوجوان را رام میکند و عبوسترین معلمها را مهربان. چون بچهها را دوست داشت، آنها هم دوستش داشتند. حالا همهی آنهایی که تا سال قبلش برای دوستیاش سر و دست میشکستند، انگار با یک جذامی روبهرو میشدند...