چرچیل، روسیهی استالینی را معمایی میدانست که «در لفافهای از راز پیچیده و در درون یک چیستان» جای داده باشند. بر همین قیاس، کرهی شمالی را میتوان سیاهچالهای رسوخناپذیر دانست.
در جریان وقایع کشورتان هستم و امیدوارم سرزمینی که به سرزمین معجزهها معروف است، به اعجاز خود ادامه دهد و صدای مردم را به گوش همه برساند. (آریل دورفمن، خطاب به مردم ایران)
روی دیوار با حروف درشت نوشته بودند: «از ایستادن در صفهای بیپایان خسته شدهایم!» چنین نوشتهای در دوران رژیم کمونیستی چائوشسکو برتافتنی نبود. تازه این اول ماجرا هم نبود؛ قضیهی دیوارنوشتهها از هفده روز قبل شروع شده بود.
هاول، مانند خیلی از کسانی که برای اولین بار بازداشت میشوند، طی جلسات بازجویی، به سندرم استکهلم دچار شد و تا اندازهای به بازجویش وابسته گشت. بازجو، به دروغ، به او گفت که امضاکنندگان منشور امضاهای خود را پس گرفتهاند.
«زمین به لرزه درآمده ... چه شده؟ ... نترسید، ملتی آستین بالا زده.» (کارِل سوکوپ، ترانهسرای چک)
یکی از بزرگترین شاعران تمام ادوار روسیه و همسرش با روشی مشابه با گدایان دورهگرد امرارمعاش میکردند. تنها یک رژیم خودکامه با یک ایدئولوژی فرهنگستیز میتوانست چنین شاهکاری به خرج دهد و داغ ننگی ابدی بر پیشانی تاریخ ادب و فرهنگ سرزمین خود باقی گذارد.