یادی از نرگسهای افغانستان و ایران، همراه با ژیلا بنی یعقوب منصوره شجاعی همسرم شاگرد مغازهی قصابی پدرم بود. من راضی به ازدواج با او نبودم اما پدرم مجبورم کرد. میگفت آدم خوبی است. راست میگفت. اصلاً آدم بدی نیست و دراین هفت سال اذیتم نکرده اما...