من در این نوشته در برابر خوانش بدبینانه از تحولات اجتماعی ایستادگی خواهم کرد، تاریخی کوتاه از دیدگاه انحطاط فرهنگی ارائه خواهم داد و بر نواقص این شیوهی داوری دربارهی تحولات تدریجیِ تغییردهندهی یک جامعه تأکید خواهم کرد.
هنگامی که فرهنگی یکسره بر بنیادِ اعتقاد استوار شده باشد، بهگونهای که بتوان اعتقاد را خاستگاه و پایانهی آشکارا و پنهان هریک از شکلهای جامعگیپذیری بازشناخت، چنین فرهنگی را دوستدار «فرهنگ دینی» میخواند و فرهنگ ایرانی را در سراسر تاریخش در زیر این عنوان گرد میآورد.
بهرغم ترسها، اضطرابها و مرگومیرهای ناشی از پاندمیهای کشندهی تاریخ، آیندهی پاندمیها با پیشرفتهای بزرگ و انقلابی همراه بوده است. گفته میشود که کرونا در علم و فرهنگ علم تغییرات چشمگیری ایجاد کرده است و پزشکان و دانشمندان و پژوهشگران آزمایشگاهها را به قهرمانان و اساطیر دوران ما تبدیل کرده است. اما آیا بیش از اندازه به قطعیت و شکستناپذیری علم تکیه میکنیم؟
اگر هیچکس در جنگل نباشد، آیا سقوط درخت صدایی خواهد داشت؟ بر اساس نظر رایج، پاسخ این پرسش مثبت است. اما یک ساختگرای روانشناختی خواهد گفت که درخت تنها زمانی صدا خواهد داشت که مغز فردی شنوا امواج صوتی سقوط آن را به عنوان صدا تفسیر کند. افزون بر این، فرد باید ابتدا بداند که درخت چیست تا صدای سقوط آن را درک کند. باید تفاوت آن صدا را با صدای رود یا آواز پرندگان و حتی دیگر اشیای بزرگ در حال سقوط بداند.
در آغاز دههی ۴۰ خورشیدی، ما ایرانیان با خیزِ بلندِ ایدئولوژیِ بومیگرایی و «موج بازگشت» به اصالت گذشته ـ که عمدتاً از تقابل با مدرنیزاسیونِ دولتی (تقابل با «دیگری»)، هویت میگرفت ـ روبهرو میشویم.