ایران ورای آب و خاک و سیاست
علی رنجیپور
ایران برای من شمارش یک، دو، سه... است. وقتی دخترم که انگلیسیزبان شده، از من جدول ضرب میپرسد، اول اعداد را به فارسی ترجمه میکنم و نتیجه را دوباره به انگلیسی برمیگردانم.
ایران برای من شمارش یک، دو، سه... است. وقتی دخترم که انگلیسیزبان شده، از من جدول ضرب میپرسد، اول اعداد را به فارسی ترجمه میکنم و نتیجه را دوباره به انگلیسی برمیگردانم.
آواره، پناهجو، مهاجر؛ هر سه از خانه و کاشانه و وطن خود با تمام وابستگیها و دلبستگیهایاش دست شستهاند و ادامهی زندگی، کار و آرزوهای خود را در جغرافیایی با زبان و فرهنگ بیگانه جستوجو میکنند. در این چارچوب ترکیه از دیرباز برای ایرانیان جایگاه ویژهای داشته و دارد. همسایهای که تنها دروازهی گشوده به روی تمدن غرب و یکی از اعضای مؤثر جامعهی جهانی به شمار میرود. از صد و اندی سال پیش که مشروطهخواهان ایرانی در استانبول روزنامه منتشر میکردند این کشور میزبان منتقدان و مخالفان ایرانی بوده است.
اگر نخواهیم ایران را در خاک و آب خلاصه کنیم تعبیر هویت انسانی و هویت مرزی را نباید نادیده گرفت اما اگر ایران را به مفهوم کل کلاسیک آن یعنی دربرگیرندهی جغرافیا، ساختار سیاسی و جمعیت، پیشفرض قرار دهیم، در این صورت ایران را نمیتوان فراتراز آب و خاک پنداشت.
۲۷ ژانویهی ۱۹۴۵ اردوگاه کار اجباری آشویتس به دست ارتش سرخ آزاد شد. پنجاه سال بعد، آلمان روز آزادی این اردوگاه را به نام روز یادبود هولوکاست نامگذاری کرد. این بخشی از رویاروییِ آلمان با گذشتهی تاریک خود بود. ۷۵ سال بعد آلمان چگونه هولوکاست را به یاد میآورد؟ سپهر عاطفی در روز جهانی یادبود هولوکاست، به چند یادوارهی هولوکاست در برلین نگاهی انداخته است.
به نظر من، ایران آینده، ایرانی است که در آن اثری از تبعیض نژادی و ستم ملی و پلشتیها و بیدادگریها و تبعیضها نیست و همهی اینها جای خود را به برابری نسبی میان عربها و دیگر ملیتها با ملیت غالب میدهد. این ــ البته ــ امر محالی نیست و در دنیای معاصر نمونههای فراوان دارد و در ایران گذشته نیز معمول بوده است.
در دنیای امروز «ایران» خودش یک مسئله است. چه در نگاه اسلامگرایان انقلابی در ایران، چه ملیگرایان سکولار، چه هر اپوزیسیونی که در تقلای تغییر، روزگار میگذراند و چه در نگاه غربِ امروز، ایران با تمام جهات سیاسی، فرهنگی، باستانیاش یک مسئله است. شاخص این ادعا نیز نسبت ایران با تمدن است.
تبلیغ خانه به خانه یکی از اصول اعتقادی شاهدان یهوه است، یک گروه مسیحی بینالمللی که مرکزش آمریکا است و در سراسر دنیا ۸.۵ میلیون پیرو دارد. اما زندان و شکنجه سبب شده است که اعضای این گروه در روسیه به فعالیتهای مخفیانه روی بیاورند؛ دولت روسیه تنها با بنیادگرایان مسلمان سختگیرانهتر رفتار میکند.
مردم هیچ یک از کشورهای دموکراتیک هرگز چنین ثروتمند، سالم، و بهرهمند از آرامشی نسبی نبودهاند. این مردم همچنان مغموم هستند و اینک برای ما قبول این که فرزندانمان بهتر از ما خواهند زیست کار آسانی نیست.
تکاندهندهترین تصویری که از ازدواج کودکان دارم، قصهی زندگی، گلنار، دخترک ۱۱ سالهای است که وقتی میخواستند او را پای سفرهی عقد بنشانند، خودکشی کرد و مُرد. دخترکی که در نامهای به مادرش نوشته بود: «میخوان شوهرم بدن. مگه من چند سالمه؟»
به محض این که رویدادی شورش نامیده شد، روایت رسانهای آن را میتوان به آسانی طرحریزی کرد: «این مردم» اقدامات غیرقانونی میکنند، خارج از کنترل و غیرمنطقیاند؛ کاش مینشستند و گفتگو میکردند. اما آنچه عادتاً شورش مینامیم، به گفتهی دارسی، «فرصتی برای پای فشردن بر چیزی است که سیاست رسمی غالباً آن را نادیده میگیرد: شأن و منزلت هر فرد انسانی، و رفاه همگان».
هرچند جمهوری اسلامی حکومتی به شدت سرکوبگر است اما میتوان تصور کرد که در صورت افزایش همزمان فشارهای داخلی و بینالمللی، ناچار به عقبنشینی شود. ما هنوز همهی روشهای مبارزات خشونتپرهیز را امتحان نکردهایم.
چند دهه سیاست حکومت در سترون کردن مردم و ایجاد شکافهای عمیق بین آنها موفق عمل کرده، شکاف طبقاتی، شکاف قومیتی، شکاف مذهبی و فرهنگی. سالهای متمادی رسانههای حکومتی به این شکاف دامن زدهاند و در برنامهها و فیلمها و سریالها گروهی مقابل گروهی دیگر قرار گرفتهاند و مرزبندی کردهاند. این مرز حالا بیشتر از همیشه هویداست، از تجمعی به تجمعی دیگر، از خشمی به خشمی دیگر.
دکتر محمد باقر هوشیار (۱۲۸۳- ۱۳۳۶( مترجم، پژوهشگر و از بنیانگذاران رشتهی روانشناسی و علوم تربیتی در ایران است. او پس از پایان تحصیلاتش در آلمان و دریافت دکترای روانشناسی و علوم تربیتی از دانشگاه مونیخ به ایران بازگشت و در دانشگاه تهران به تدریس مشغول شد.
ایران برای من به عنوان یک زنِ کُرد جدا از تعریف جغرافیایی و موقعیتی آن که با مفاهیمی از جمله تابعیت رسمی و مرزهای سیاسی قابل تشخیص است، دارای ساختارهای همگون اجتماعی، فرهنگی، مذهبی و جنسی نیست. بلکه کلیتی است ناهمگون و آکنده از تنوع و گوناگونی
در زمانهای که انسانباوری لیبرالی با خطر جدی و محسوسِ انقراض مواجه شده، دشوار میشود بر این تصور خرده گرفت که دنیا چه جای شریفتر و آبرومندتری میشد اگر به افکار برلین توجه بیشتری نشان میدادیم. افکار او، که ذرهای از مناسبتشان کاسته نشده، همچنین این نکته را به ما گوشزد میکنند که مانع اصلی پیش روی ما برای بهبود بخشیدن به وضعیت دنیا مطلقاً چیزی ورای دسترس خود انسانها نیست.
در نیمهى اول دههى ٢٠١٠، موج نیروهاى مترقى شروع به خیزش کردند. پیروزى حزب چپگرای سیریزا در یونان، اوجگیرى حزب پودموس در اسپانیا و کارزار انتخاباتى ریاست جمهورىِ ژان لوک ملانشون در فرانسه این باور را در همه ایجاد کرد که آینده متعلق به چپگراهاست.
در ده سال گذشته یعنی دقیقاً از روز ۲۴ تیر ۱۳۸۸ که گودالی بزرگ به عمق هفت متر در دشتهای اطراف قزوین ایجاد شد و از تمام ۱۶۸ مسافر هواپیمای توپولوف عازم ایروان تنها یک تکه گوشت ۲۰۰ گرمی به جا ماند تا امروز من هیچ علاقهای به هیچ سقوطی در هیچ آسمانی نداشتم.
در ذهن و ضمیر من، ایران یعنی قلمرو فرهنگ و زبان فارسی؛ هرجا اهالی و ساکنان آن از مشایخ و مشاهیر ادبیات فارسی آموختهاند و تأثیرات پیدا و پنهان گرفتهاند آنجا ایران است، حتی اگر بخشی از قلمرو چین و سرزمین هند باشد یا کشوری مستقل مانند افغانستان و تاجیکستان و آذربایجان.
به گذشته و آیندهی ایران که فکر میکنم، میبینم برگهای دفتر تاریخ و فرهنگ این سرزمین همانقدر سرشار از رنج است که سرشار از امید؛ امید به پیروزیِ روشنی بر تاریکی، امید به سرآمدنِ زمستان، امید به فردای بهتر. گویی رنج و امید دو روی سکهی زندگی انسان ایرانی است. این که این امید و آرزوی همیشگی چه کارکردی دارد یک داستان است، این که فردای بهتری که به آن امیدوار شویم چه ویژگیهایی دارد داستانی دیگر.
پس از چهاردهه سکوت و سرکوب و برچیده شدن بسیاری از رشتههای قهرمانی به این دلیل که مغایر با ارزشهای اسلامی تشخیص داده میشد، حالا انگار زمان عصیانگریِ زنان ورزشکار رسیده است. عصیانی که رسانههای حکومتی و مسئولان فدراسیونها تلاش دارند تا آن را کماهمیت جلوه دهند و این مقاومت در برابر تمام آموزههای این سالها را به فریبخوردگی تقلیل دهند.
شیرازهی کتاب عکاسی جدید لورن گرینفیلد، نسل ثروت، زرق و برق یک قالب شمش طلا را دارد. به همان اندازه هم سنگین است: تقریباً ۳ کیلوگرم وزن دارد به گونهای که نمیتوان آن را در یک دست نگه داشت و فقط در صورتی میتوان آن را خواند که روی پا یا میز گذاشته شده باشد. این امر با محتوای کتاب همخوانی دارد.
ایران، برای من با زنان و مردانی معنا میشود که نه فقط برای آب و خاک بلکه برای آزادی، رهایی از ظلم و ستم و زندگی در صلح، آسایش و سعادتمندی مبارزه کرده و میکنند. زنان و مردانی که از ظلم در هر جای دنیا متأثر و متألم میشوند و سرزمین و آب و خاک را ابزاری برای ستم قرار نمیدهند.