«چهارراه»، تازهترین نمایش بهرام بیضایی
صحنهای مربعشکل که در هر چهار طرف خطِ عابرِ پیاده دارد و از سه سو دور آن تماشاگر مینشیند. این توصیف سادهی مکان اجرای «چهارراه» است، نمایشی که «بهرام بیضایی» در فروردین سال ۱۳۹۷ به روی صحنه آورده و با استقبال بینظیر ایرانیان شمال کالیفرنیا و دیگر تماشاگرانی که از راههای دور و نزدیک آمدهاند مواجه شده است.
«چهارراه» پُر است از تکگوییهای درخشان حول یک دوئت نفسگیر که راویِ مثلثی عشقی است در چهارچوب مسائل اجتماعی و سیاسی امروز ایران. اجازه دهید بر «امروزِ» ایران تأکید کنم چون «چهارراه» برخلاف بیشتر نمایشنامههای بیضایی، و از جمله چند کاری که اخیراً بر صحنه آورده یعنی «جانا و بلادور»، «آرش»، «گزارش ارداویراف» و «طربنامه» مضمونی تاریخی ندارد و متعلق است به همین الان و چند سال اخیر، و حتی میتوان آن را نقدی تمام عیار دانست بر وضعیت جامعهی ایران در چهل سالِ گذشته.
«چهارراه» متنی تو در تو و لایه لایه دارد که با تسلطی استادانه و در اوج پختگی قلم و دید نویسنده به نگارش درآمده. در لایهی نخست با داستان یک عشق ناکام رو به رو ایم. «نهال فرخی» و «سارنگ سهش» که از نوجوانی همسایه و همبازی بودهاند شخصیتهای اصلی قصهاند. آنها بعد از سالها سر چهارراه شلوغی که دیگر هیچ شباهتی به محلهی کودکیشان ندارد همدیگر را میبینند و گذشتهشان را مرور میکنند. از خلال گفتگوهای آنهاست که میفهمیم پانزده سال پیش و درست یکهفته قبل از مراسم عروسیشان همهچیز به هم میریزد چون «سارنگ» بدون خبر قبلی و ناگهان ناپدید شده است. نهایتاً «نهال» بعد از طی یک دوره آشفتگی و بیقراری چاره را در ازدواج با دیگر همبازی کودکیشان یعنی «چارهدار» میبیند.
به شیوهی بهرام بیضایی، شخصیتپردازی از همان نامگذاری آغاز میشود: «سارنگ» یا سارنج نام یک مرغک و نیز سازی قدیمی شبیه کمانچه است و صدایی چون نوای آدمی دارد و هنوز در سیستان و بلوچستان مینوازند، و در ضمن نام دیگر آواز ابوعطا در موسیقی دستگاهی ایران هم هست، و سَهِش یا سُهِش به معنی احساس آمده است. در این نمایش «سارنگ سهش» میخواسته نمایشنامهنویس و «نهال فرخی» در پی آن بوده که بازیگر شود. با هم زوج هنری موفقی میشدند اگر همانطور که آرزو داشتند به هم میرسیدند ولی این رابطه، ضلعِ سومی هم به نام «چارهدار» داشته که چارهی هر دو را میسازد. او که در انتهای نمایش میفهمیم به «مقامات بالا» رسیده با طراحی نقشهای ناجوانمردانه ترتیبی میدهد که «سارنگ» را پیش از مراسم عروسی به طور پنهانی دستگیر کرده و تحت شکنجه و فشار برای اخذ اعترافات دروغین قرار دهند. پدر و مادر «سارنگ» در بیخبری مطلق از سرنوشت فرزندشان فوت میکنند در حالیکه به علت داشتن اعتقادات متفاوت دینی حتی از گورشان هم نشان و نشانهای در دست نیست. «نهال» بعد از یک دوره افسردگی و بعد از اینکه از بازیگری هم به دلیل اینکه «نباید دیده میشده ...» محروم میشود، از همه جا بیخبر با «چارهدار»ی ازدواج میکند که خود را غمخوار و نگران وضعیت او وانمود میکند.
نه به «نهال» امکان رشد میدهند و نه برای «سارنگ» فرصت خلق و نگارش فراهم میشود. ناکامی عشقی به تیرهبختی هنریشان نیز پیوند میخورد و به این ترتیب لایهی اجتماعی (و لاجرم سیاسی) نمایش هم رخ مینمایاند. «سارنگ» و «نهال» نمایندهی هنرمندان پرشماری میشوند که ناجوانمردانه از آفرینش هنری محروم شدهاند. نمادی از استعدادهای به بار ننشسته و آرزوهای در نطفه خفه شده در جامعهای که «چارهدار»ها با همهی حقارتها و عقدههایشان میداندارانِ انحصاری این معرکهی شومِ خودساختهاند و «چاره» را هم تنها در اره برقیای میبینند که بیمحابا و پنج دقیقهای کار هر چه غیر خود و غیر منافع شخصی باشد میسازد: «درخت هفتصدساله»، خاطرهی باغ قدیمی، دوستی، خلاقیت، هنر، عشق، معصومیت و … .
جامعهای که چنین از آفرینش هنر اصیل، میراث فرهنگی و نقد روشنفکرانه خالی میشود به تدریج روح خود را از دست داده و سرانجامی جز بیهنجاری عمومی ندارد، همان که در جامعهشناسی با اصطلاح آنومیِ اجتماعی شناخته میشود، یعنی جامعهای آشفته، چندپاره، ریاکار، فاسد، با شعارهای فراگیر پوچ، و جلوهنماییهای اغراقآمیز بیهویت، و حرص لجامگسیخته برای همهچیز.
بهرام بیضایی در «چهارراه» آیینهای در برابر این جامعه میگذارد تا کج و معوجیهایش را به ما نشان دهد. با این همه در انتها یک کورسوی امیدواری باقی میگذارد تا نمایش با تلخی مطلق به پایان نرسد. «نهال» فرزندی دارد به نام «امید»، که بعد میفهمیم پدرش «سارنگ» بوده. «نهال» بعد از مرگ خودخواستهی «سارنگ» در پایان نمایش، تلفنی به «امید» خبر میدهد که از فروش خانه و مهاجرت منصرف شده و تصمیم گرفته همانطور که «امید» میخواسته بمانند. شاید با این امید که «امید» و «امید»ها سرانجام بشکفند و باغ کودکی پیشینیان را - که استعارهای از وطن و میراث فرهنگیاش میتواند باشد - از نو بر این ویرانه بسازند.
بهرام بیضایی در «چهارراه» مثل اغلب نمایشهایش از حداقل وسایل صحنه استفاده میکند. به این ترتیب امکان تغییر سریع صحنهها و اجرایی متناسب با ریتم نفسگیر نمایشنامه حاصل میشود. صحنهپردازی مینیمال ضمناً به کارگردان اجازه میدهد از تکنیکهای سینمایی مثل کات، دیزالو، وایپ، فلشبک، تلفیق زمانها و تدوین موازی در اجرا بهره بَرد که ضمن ایجاز در روایت، باعث خلق نوعی استتیک خاص صحنهای میشود. ابداعی خلاقانه برای آنکه ببینیم استفاده از تکنیکهای مدرنترین هنرها یعنی سینما چه هماهنگیِ دلپذیری با ویژگیهای برگرفته از نمایش سنتی ایرانی دارد. در مورد تأثیرات تئاتر در فیلمهای بیضایی زیاد گفته شده ولی از عکس آن یعنی استفادههای سینمایی در تئاترهای او کمتر سخن به میان آمده که به نظرم میتواند موضوع تحقیقی جالب برای پژوهندگان این عرصه باشد.
بهرام بیضایی بازیگر را در فضای ساخته شده قرار نمیدهد، بلکه او را وا میدارد در صحنهای خالی با کمک متنی که روی جنبهی تصویریاش به دقت کار شده تجسم معماری صحنه را در ذهن تماشاگر کامل کند. بیشتر نقشآفرینان در نمایش «چهارراه» بازیگران حرفهای نیستند و در حوزهها و مشاغل دیگری تخصص دارند ولی آنها چند سالی است که در کارگاههای بازیگری زیر نظر بهرام بیضایی و مژده شمسایی - همسر و همکار او - با نوع بازیگری غیرواقعگرای روایی که مطلوب استاد است آشنا شده و پیش از این در به صحنه آوردن نمایشهای «گزارش ارداویراف» و «طربنامه ۱ و ۲» مشارکت داشتهاند.
نقش «نهال فرخی» با هنرنمایی استادانهی مژده شمسایی (بازیگر فیلمهای مسافران، سگ کشی، وقتی همه خوابیم، و عمدهی نمایشهای بهرام بیضایی) بر صحنه جان میگیرد. او موفق میشود طیف شگفتانگیزی از زیر و بم احساسات دخترکی سیزدهساله تا زنی دلشکسته و دست از آرزوها شسته ولی همچنان «امید»وار را روایت کند. در مقابلِ او علی زندیه نقش «سارنگ سهش» را بازی میکند. او در نمایشهای اخیرِ استاد نقشهای متنوعی ایفا کرده و اینبار نیز از چالش بزرگ بازی در نقش اول مرد «چهارراه» سربلند و درخشان بیرون میآید. بقیهی بازیگران نیز با حضور و تسلطی هنرمندانه - و عموماً هر کدام در چند نقش - به تنوع شگفتانگیز شخصیتهای این نمایش جان بخشیدهاند.
نهایتاً نمایش «چهارراه» که با حمایت مرکز مطالعات ایرانی دانشگاه استنفورد و به همت دکتر عباس میلانی، مدیر این مرکز، امکان روی صحنه رفتن پیدا کرده در اول آوریل ۲۰۱۸ مطابق با ۱۲ فروردین ۱۳۹۷ در حالی به اجراهای خود پایان میدهد که «امید» پایانی آن همچنان با تماشاگرانش باقی میماند.