تاریخ انتشار: 
1396/10/10

تداوم نهاد فرّه ایزدی در فرهنگ ایران: از زردشت تا بهاءالله

فریدون وهمن

در سالیان اخیر تحقیقات گوناگونی در زمینه‌ی تداوم فرهنگ ایران‌شهری در ایران اسلامی صورت گرفته ولی کمتر توجهی به یکی از اساسی‌ترین باورهای کهن ایران و چگونگیِ ادامه‌ی آن از دورترین روزگاران تا زمان حاضر صورت پذیرفته، و آن نهاد فرّه ایزدی است. چنین نهادی را مهم و اساسی می‌شماریم زیرا به گواهی متون زردشتی و متون تاریخی و فرهنگی از زمان زردشت تا امروز پایداری ملیّت ما، قوام فرهنگ کهن ما، و تداوم آنچه به قول کُربن اصل و نسب قدسی ایران می‌نامیم مرهون حضور فرّه ایزدی در اندیشه‌ی ایرانیان بوده است.


فرّه ایزدی است که با خود شادی و نور و نعمت و فراوانی می‌آورد. پادشاهان و حکمرانان عادل را یاوری می‌نماید، کشور را از قحط‌سالی و خشکی نجات می‌دهد، رودخانه‌ها را پر آب و مزارع را سبز و خرّم می‌دارد و قلب مردمان را شادمانی می‌بخشد. بدون حضور فر ایزدی، پادشاهی بی‌فروغ می‌شود، دروغ و خشکسالی و ستم سایه‌ی تاریک خود را بر ایران‌شهر می‌گسترد و اجانب بر ایرانیان چیره می‌شوند.

این مقاله کوششی است در بررسی شباهت‌های نهاد فرّه ایزدی در فرهنگ دینی ایران از کهن‌ترین روزگار تا امروز. چنین مقایسه‏ای ما را قادر می‏سازد که حکمت اشراق باستانی ایران را به صورت نور، بهاء، جلال و جمال خداوند و یا اسم اعظم به صورت خطی ناگسسته، از آغاز تا امروز پی‌بگیریم. این بن‌مایه‌ی اثیری و الهی در اعتقادات زردشتی مایه می‏گیرد و تا آثار آخرین دین ایرانی، آیین بهائی، امتداد می‏یابد. این ردیابی می‏تواند گاه مستقیم باشد و گاه به مدد نفوذ فرهنگ زردشتی در ادیان یهودی و مسیحی و اسلام و یا تفکّرات برخی حکمای اشراقی ایران در دوران اسلامی بازتاب یافته باشد. مانند آثار برجسته‏ترینِ ایشان، سُهروردی، که افکار اشراقی فرزانگان و حکمای ایران باستان را مورد بحث و گفتگو قرار داد و یا کسانی چون ابن رشد، ابن سینا، یا ملاصدرا.

مطالعاتی که برخی از دانشمندان چون کُربَن فرانسوی و شاگردان و همکاران وی مثل داریوش شایگان و دیگران بر آثار این علمای اشراق خصوصاً سُهروردی داشته‌اند ما را در درک پیام اشراقیِ حکمای ایرانِ کهن یاری می‌دهد. در شرحی که داریوش شایگان بر زندگانی کربن و برداشت عمیق فکری او با اعتقادات سهروردی نگاشته می‏نویسد:

«[به نظر کربن] مردم ایران از آن رو «شرقی» نیستند که در شرق جغرافیایی اسلام قرار گرفته‏اند؛ «شرقی» بودنشان از آن روست که حامل خمیره‌ی ازلی حکمت «اشراقی»‌اند. سُهروردی این شرق اشراقی را به صورت هاله‌ی افتخار، یا همان خُوَرنه [فرّه] شاهانه‏ای که در گذشته گرد سر شاهان حکیم در ایران باستان می‏درخشید و در روان ایران کشف می‏کند...آنچه او از آن دفاع می‌کند یک اصل قومی نیست، بل، چنان‌که کربن به درستی تأکید می‏کند، نوعی «اصل و نسب قدسی است.» (شایگان ۲۱۰).

کوشش ما در بحث پیش‌رو کشف حکمت اشراقی و فرّه یزدانی در روح ایران از دیر زمان تا امروز است که نشان می‌دهد علی‌رغم تحولات تاریخیِ زلزله‌مانندی که کشور ما دچارش بوده، این سرزمین هنوز از اصل و نسب قدسی خود برخوردار است.

 

مفهوم فرّه ایزدی

پیش از ادامه‌ی این بحث ابتدا به شرح مفهوم خُوَرنه، هاله‌ی ایزدی، یا فرّه ایزدی در ادبیات زردشتی و سنن اسلامی و ادبیات کلاسیک ایران می‌پردازیم و مشابهات و نمادهای خُوَرنه را تا زمان حاضر مورد بررسی قرار می‌دهیم.  

این واژه‏ در زبان اوستائی خوَرنه Khvarenah و در پهلوی خوَرَه Khwarrah و همان است که در فارسی امروزی به صورت فرّ و یا فرّه می‌شناسیم. در ادبیات فارسی چه پیش از اسلام و چه پس از آن این کلمه دارای معانی و مفاهیم گوناگونی است که با نور، خورشید و آتش وابسته است، مفاهیمی چون تابش، گرمی، فروغ، زیبایی، جمال، پرتو، برازندگی و برافروختگی. فرّ در عربی به نور (بهاء) ترجمه شده است[1] و آن نوری است که وجود کائنات را انسجام می‌بخشد، آتشی است زندگی‌بخش، جوهری است سراسر نور و پدیدآرنده‌ی مخلوقات اورمزد. «اهورامزدا با آن آفریده‌های بی‌شمار و نیک، زیبا و شگفتی‌انگیز، سرشار از حیات و تابناک را آفریده است.» (اوستا، یشت 10).

در زبان فارسی امروزی تلفظ قدیمی و کلاسیک خورنه یا خورَّه را به صورت خُرّا، یا خُرKhorr  می‌بینیم که به معنی «نور، روشنایی، تابش» است. مثل کلمه‌ی «خور / خُر» در ابتدای کلمه‌های خورشید (تابش نور) و خراسان (به زبان پهلوی: خور- آیان) محل برآمدن خورشید (یا مشرق).

یکی از آثار زردشتی بنام زادسپرم 82:3 (Gignoux and Tafazzoli, pp. 54-55) می‌نویسد: «خورّه (فرّ) همان آتش آسمانی یا آتش الهی است که از آسمان فرود آمده و در آتش بهرام (مقدس‌ترین آتش زردشتیان) ساکن است «مانند صاحبخانه‌ای که [سرور] خانه‌ی خود باشد».

نور و اشراق نور در دیگر ادیان ایرانی نیز اهمیت بسیاری دارد. اگر چه از دین ایران پیش از ظهور زردشت اطلاعِ چندانی در دست نداریم ولی می‌دانیم که قوم آریایی خدایی به نامِ میترا داشته‌اند که نماد آن آتش بوده و مهرپرستان آن را مورد نیایش قرار می‌داده‌اند. کلمه‌ی میترا بعدها به «مهر» تبدیل شد که در فارسیِ امروز معانی‌ای مثل خورشید و دوستی و عشق از آن اراده می‌شود.

میترا سمت چپ با شمسه فرّ در پشت سر و برسم در دست او، اردشیر دوم (وسط) با تاج به نشان فرّ، در حالی  که نماد قدرت پادشاهی را از اهورامزدا دریافت می‌دارد. طاق بستان قرن سوم میلادی.


این الهه‌ی کهن آریایی به دین زردشتی منتقل شد و همان مقام و جایگاهِ پر احترام خود را حفظ کرد. در یکی از یشت‏های اوستا Yašt 10.127 می‌بینیم که فرّ به صورت آتشی شکوهمند پیشاپیشِ ارّابه‌ی الهه‏ی میترا یا مهر در حرکت است. این آتش آن‌طور که در لفظ پهلوی آمده hamishag-suz است یعنی همواره روشن است و خاموشی ندارد. در روزگار کهن جشن مهرگان که به نام این ایزد در پائیز برگزار می‌شد از نظر اهمیت تنها در مرتبه‌ی دوم پس از نوروز قرار می‌گرفت. میترائیسم، یعنی پرستش میترا به عنوان خدای خورشید و نور، جدا از دین زرتشتی در دنیای کهن به نحو بسیار وسیعی منتشر گشت، به ویژه در امپراطوری روم، چندان که در قرون دوم و سوم میلادی عملاً دین رسمی آن کشور شده بود.[2]

در اسطوره‌ی آفرینش دین زردشتی نور نقش بسیار مؤثری دارد. بر اساس این اسطوره در آغاز سکون بود و جهان وجود نداشت. اهریمن در تاریکی بود. نشانی از عالم بالا به صورت نور دید، نوری که به‌تدریج فزونی می‌گرفت. این اورمزد یا اهورامزدا بود، هستی ملکوتی، منشاء کل خیر؛ وجودی از نور «و اهریمن به دشمنی با آن پرداخت». بنابراین، در عقاید زرتشتی، این فرّه، این نور پرشکوه، این اسم اعظم در رتبه‌ی نخست با اهورامزدا، خداوند، آفریدگار، مرتبط است و وسیله‌ای است که او (اهورامزدا) با آن بر جهان تأثیر می‌نهد و تمامی آفریدگان را به نیک‌بختی و سعادت رهنمون می‌شود.

بهره‌مند بودن از فرّ نقش عمده‏ای در موفقیت پادشاهان سلسله‌های هخامنشیان و ساسانیان، مشروعیت ایشان، پیروزی‌هایشان در جنگ‏ها، و محبوبیت آنان در میان مردم داشته است. پادشاه به داشتن فرّ می‌بالیده و آن را نشان مشروعیت الهی خود می‌دانسته است زیرا فرّ و نوری که نماد و نشان آن است با توفیق و تأییدی آسمانی پیوند دارد. نقش‌هایی که بر سنگ‌پیکره‌ها و ظروف نقره و طلا، و سکه‌های آن دوران می‌بینیم اغلب دارای نماد فرّ است که به صورت هاله‌ای از نور یا شمسه، دور سر شاه و یا به صورت دستار یا تاجی بر سر او دیده می‌شود.

پیکره‌ی میترا در مهرابه‌ای در رم


در یشت نوزده اوستا می‌بینیم که فرّ در دریاچه‌ی اساطیری وروکَشا Vouru.kaṧa، در رودخانه‌ها، و در دانه‌های نباتات نیز وجود دارد حضور فرّ در رودخانه‌ها موجب پرآبی و خروش آن‌ها، و در نباتات موجب رشد و نموّشان است. بدین ترتیب فرّ هم در آغازین مراحل حیات نقش دارد (مثل تخم و آب) و هم دوران‌ساز و تأثیرگذار است.

بر اساس تعالیم زردشتی فَرّ در انسان معمولی نیز وجود دارد. «فرّه» همراه با «فَرَوَهر» و «جوهر تن» سه عنصر اصلی وجود هر انسانی را تشکیل می‌دهند.[3] فَرَّه همان موهبت ایزدی است که به انسان «کردار نیک»، کاری شایسته و یا آن‌طور که در متون پهلوی آمده «خویشکاری» عطا می‌کند. همراهی او با مردمان موجب نیکبختی و جدایی او از آنان سبب بدبختی است (آموزگار – تفضلی 37). «آفریدگار آفرینش را برای حرکت [عمل] آفرید و بر هر موجودی وظیفه‏ای (خویشکاری) xweshkáríh مقرر داشت. فرّه هر کس کاری است که برای توسعه [پیشرفت] خلقت بکند و میزان فرّه او مساوی است با کوشش او در به کار بردن نیروی نهفته‏ در ذات او.» DKM 341:11-14) (.

بدین ترتیب هر چه انسان بیشتر برای پیشرفت جهان و طبیعت کوشش کند فرّه او افزونی می‏گیرد و هر چه کمتر بکوشد فرّه او کاستی خواهد یافت. کم شدن مقام و پایگاه شخص از کاستی گرفتن فرّه او سرچشمه می‏گیرد و کاستی گرفتن فرّه از تنبلی و هوس ناشی می‏گردد. (DKM 344.19-21; 10-14) در زامیاد یشت اهورامزدا به زردشت هشدار می‌دهد که «هر آدمی» باید جویای فرّ (خورنه) باشد تا بهروزی و پیروزی نصیبش شود (Gnilo, farr IX: 315).

فردوسی در شاهنامه مکرر از تابش فرّ یا فرّه از چهره‌ی پادشاهان سخن گفته است: در مورد تابش فرّ کیومرث می‌گوید: همی تافت زو فرّ شاهنشهی / چو ماه دو هفته ز سرو سهی. نواده‌ی کیومرث طهمورث دیو بند است که فَرّه ایزدی نیای خود را دارد و با کردار نیک آن را درخشش و تابش بیشتری می‌بخشد: چنان شاه پالوده گشت (پاک، صاف و بی‌غش) از بدی / که تابید از او فَرّه ایزدی. هنگامی که طهمورث بر دیوانی که پدرش سیامک را کشته بودند چیره می‌شود به خود می‌بالد که: منم آنکه با فرّه ایزدی ست / هَمم پادشاهی و هم موبدی‌ست.

این امر بعد از آمدن اسلام به ایران نیز پایدار ماند و حتّی در کشورهای همسایه مثل هندوستان که تحت تأثیر فرهنگ ایران بودند مورد تقلید قرار گرفت.

 

فرّه ایزدی از زردشت تا بهاءالله

مفهومی از نور و تابش آفتاب که به صورت فرّه ایزدی در دین زردشتی و مهرپرستی دیدیم، بر ادیان دیگر مثل یهودی، مسیحی، اسلام و تا حدی بر دین ماهایانا که از شاخه‌های معتبر بودایی است تأثیر گذاشت. در تصاویری که از مسیح کشیده می‌شود اغلب همین هاله‌ی‌‌ تقدّس را می‌بینیم. معماری کلیساهای مسیحی و استفاده از نور در پنجره‌های کلیساها را نیز حاصل این نفوذ می‌دانند. این تشابه مرهون ریشه‌های مشترک مهرپرستیِ کهن ایرانی رومی است که در دین مسیحی نفوذ نمود.

سوره‌ی نور در قرآن از بسیاری جهات مفهوم زرتشتی نور الهی را بازتاب می‌دهد. بسیاری از عرفای ایرانی برای وارد کردنِ مفهوم نور به مباحث خود از این سوره به‌ویژه آیه‌ی 3۵ استفاده کردند که با این جمله آغاز می‌شود: «خدا نور آسمان‌ها و زمین است. مَثَل نورِ او چون چراغدانى است که در آن چراغى باشد، آن چراغ درون آبگینه‏اى و آن آبگینه چون ستاره‏اى درخشنده. از روغن درخت پر برکت زیتون که نه خاورى است و نه باخترى افروخته باشد. روغنش روشنى بخشد هر چند آتش بدان نرسیده باشد. نورى افزون بر نور دیگر. خدا هر کس را که بخواهد بدان نور راه مى‏نماید و براى مردم مَثَل‌ها مى‏آورد، زیرا بر هر چیزى آگاه است.»[4] (ترجمه)

تجسم نور در مسجدی در استانبول و کلیسایی در امریکا


در مذهب تشیّع از همان ابتدا امام‌شناسیِ شیعی با مفهوم نور گره خورد. در ازل قبل از این‌که آفریدگار جهان هستی را خلق کند نوری از خداوند جدا شد. این نور، «حقیقت محمدی» و «نور محمدی» بود که دو بخش شد و در محمّد و علی تبلور یافت. در ادامه‌ی سیر، این نور باز هم تقسیم شد و به یازده امام و فاطمه‌ی زهرا تعلق گرفت. و سرانجام کلّ خلقت به واسطه‌ی این انوار به وجود آمد. تصاویری که از پیامبر اسلام و امامان نقّاشی شده عموماً چنین نوری را پشت سر ایشان دارد. اما چنان‌که اشاره کردیم آیه‌ی نقل شده از قرآن (خداوند نور آسمان و زمین) شاید بتواند شاهد شباهت‌هایی با مفهوم خُورنه در دین زرتشتی باشد. هم‌چنین در ابتدای دعای سحر رمضان کلمهء «بهاء» و «جلال» و «جمال» که جملگی به معنای فرّه ایزدی است در شکل‌های مختلف خود تکرار میشود[5] که باز حاکی از هم‌صداییِ آشکار بین این اندیشه‌ها در تشیع و آثار سهروردی و دیگر اشراقیون است. در واقع بُن‌مایه‌ی نور، پایه و اساس عرفان ایرانی است و در آثار عرفاء اشارات بسیاری به این نور پرشکوه می‌یابیم. متن زیر مضمون بیانی است از روزبهان بقلی شیرازی (مرگ 1209 میلادی) که در آن تلاش نموده که بینش خود را از الوهیت شرح دهد: «اگر خوف از جاهلان نبود که مرا به خلق مثال‌هایی از خداوند متهم کنند، مقداری از آنچه از خدا دیده‌ام شرح می‌دادم: نور شکوه او، درخشش تقدّس او، جلال عظیم او ... وقتی نورِ صفات الهی در چیزی متجلّی شود، همه عالم خلقت و حَدَث (نو، تازه، آنچه بشر ایجاد کرده) تسلیم آن می‌شوند.»

کُربَن محقق فرانسوی، که تحقیقات فراوانی در اشراق باستانی ایران و اسلام دارد کلمه‌ی اشراق را به «نور جلال» La Lumiere de Gloire ترجمه می‌کند و آن را با خورّه زرتشتی یکی می‌داند. در واقع خود سهروردی در مورد این حقیقت چنان صراحت دارد که اصطلاحات نور الهی و فرشتگان و سایر افکار منعکس در آثار خود را الهام گرفته از دین زرتشتی می‌داند. (شایگان 125) اکنون شاید روشن شده باشد که چرا سهروردی را تکفیر نمودند و چرا او را به فرمان صلاح‌الدین ایوبی به جرم تبعیت از «باورهای مجوسان» در سال 1191 میلادی در زندان حلب به قتل رساندند.

در سیر این تحوّل می‌رسیم به ظهور آیین بهائی از ایران که دو بنیان‌گذاران آن باب و بهاءالله یکی از خطه‌ی فارس و دیگری از مازندران بودند، سرزمین‌هایی که تاریخ کهن ایران با نام آن‌ها گره خورده است. باب که در نیمه‌ی قرن نوزدهم رسالت خود را اعلام کرد در خلال آثار خود به مفهوم نور اشاره دارد و تفسیری نیز بر سورة النّور قرآن نگاشته است. هم‌‌چنین در تفسیر سوره‌ی یوسف که در شب اظهار امر از قلم او صدور یافت باب خویشتن را ابتدا با نور مندرج در سورة النّور و در وهله‌ی دوم با نور ناشی از بوته‌ی شعله‌وری که موسی در سینا تجربه کرد همانند می‌داند: ترجمه به مضمون: «من‌ام آن چراغدانی درون آبگینه که خداوند نورش را افروخته. و من‌ام شعله‌ی آن نوری که در کوه سینا بشارت می‌داد و در کنار آتش مخفی بود.»[6] از این اشارات در آثار او فراوان می‌توان یافت از جمله در کتاب بیان عربی (واحد هفت از باب 17) که از اهل بیان خواسته شده روزهای جمعه به پیشباز طلوع آفتاب شتافته بگویند: «نور الهی بر تو باد ای خورشید تابان.» [7]

پس از باب بار دیگر مفهوم فرّه ایزدی را در آثار بهاءالله و عبدالبهاء خواهیم یافت. دیدیم فرّه در عربی به «نور و بهاء» ترجمه می‌شود. بنا بر این ترجمه‌ی کلمه‌ی «بهاءالله» در فارسی سره چیزی جز «فرّه ایزدی یا فرّه یزدانی» نیست.

در مورد سابقه‌ی نام «بهاء» تواریخ بهائی به اجتماع بدشت در سال 1848میلادی اشاره دارند. اهمیت تاریخی اجتماع بدشت و وقایع آن دوران کوتاه تاکنون آن طور که باید و شاید مورد بررسی قرار نگرفته است. باید در دورنمای زمان مجسّم کنیم که باب رهبر دیانتی جدید در ماکوی آذربایجان زندانی است، جمعی جوان پر شور و انقلابی که خواهان زیر و رو کردن اساس یک اجتماع کهنه‌ی خواب‌زده هستند در قریه‌ای در خراسان اجتماع می‌کنند و در مورد بهترین راه ترویج و پیروزی این آیین به مشورت می‌نشینند. آن چنان شیفته‌ی ترک اصول کهنه اجدادی هستند که حتی نام خود را تغییر می‌دهند و نامی که با روح عصر جدید و تعالیم نهضت تازه هماهنگ باشد بر خود می‌نهند. بر اساس تاریخ نبیل زرندی در آن جمع هر روز از سوی «جناب میرزا حسین علی» طی خطابی یکی از اصحاب باب به اسمی جدید موسوم می‌شدند. از جمله آخرین حرف حیّ (هیجده تن نخستین حواریون باب) ملا محمد علی بارفروشی، «قدّوس» نام گرفت، تنها بانوی آن مجمع زرینتاج شاعره‌ی معروف لقب «طاهره»، و خود ایشان لقب «بهاء» یافتند. این القاب به تصریحِ تواریخ بهائی به زندان ماکو برای باب فرستاده ‌شد و مورد تأیید او قرار ‌گرفت.

در آن زمان میرزا حسینعلی نوری (بعدها بهاءالله) به بابی بودن شهرت داشت و در پیشرفت این آیین می‌کوشید. هنوز دو سالی تا تیرباران باب در تبریز باقی بود و به هیچ‌وجه وضعی متصوّر نبود که از دین بابی نهضتِ دینی دیگری به نام بهائی بروید و ظهور «من یظهره‌الله» [کسی که خدا او را ظاهر خواهد ساخت] که بعدها در آثار باب وعده داده شد رخ دهد. بنا بر این انتخاب نام بهاء، و تطبیق آن با فرّه ایزدی نمی‌تواند جز تصادف و به نظر بهائیان اراده‌ای پنهان و آسمانی برای تحقق فرّه ایزدی در یک پیامبر ایرانی تعبیر دیگری داشته باشد.[8]

 

 

بهاءالله در لوحی خطاب به یکی از زردشتیان از ظهور خود به «آتش حقیقی» یاد می‌کند: «خداوند...آتش حقیقی را به ید معنوی برافروخت و به عالم فرستاد تا آن آتش الهیه کلّ را به حرارت محبّت رحمانیه به منزل دوست یگانه کشاند...این است سرّ کتاب شما که از قبل فرستاده شد و تا اکنون از دیده و دل مکنون و پوشیده بوده. اکنون آن آتش آغاز، به روشنیِ تازه و گرمیِ بی‌اندازه هویداست تا جذب رطوبات و برودات زائده که مایه‌ی سستی و افسردگی و سرمایه‌ی گرانی و پژمردگی است نماید و همه‌ی امکان را به مقام قرب رحمن کشاند. هر که نزدیک شد برافروخت و رسید و هر که دوری جست باز ماند.» (یاران پارسی ۵) در این بیان «آتش آغاز» را به چیزی جز فرّه ایزدی نمی‌توان تعبیر نمود. هم‌چنین در رساله‌ی خطاب به شیخ محمد تقی نجفی اصفهانی بیانی به همین مضمون دارد: خداوند مرا به نوری ظاهر نمود که آسمان و زمین را احاطه نموده [9]... و هم چنین در کتاب اقدس از لقب خود «بهاء» همان «اسم اعظم» را اراده می‌کند: «به شادی اسم اعظم من شادمانی کنید که قلب‌ها را جذبه‌ی روحانی میبخشد و عقول همه‌ی نزدیکان را مجذوب می‌سازد.» (ترجمه به مضمون)[10] از این اشارات در دیگر آثار بهاءالله مانند لوح کل‌الطعام، و رشح عماء و لوح قد احترق المخلصون می‌توان یافت که خود را «بهاء» و یا در فارسی سره «فرّه ایزدی» می‌نامد.

عبدالبهاء به دفعات در آثار خود به صراحت از ظهور آیین بهائی ظهور نور و آفتاب را اراده می‌نماید. از جمله: «امروز دوستان پارسی باید از شادمانی پرواز نمایند و در دبستان جهان آغاز گشودن راز نمایند و به این آهنگ و آواز دمساز گردند: روز روز فیروز است و تابش تابشِ آفتاب گیتی‌افروز و آتش آتشِ جهان‌سوز، آتشی که همه پرتو است نه دود. یزدانی است نه کیهانی، آسمانی است نه زمینی. تابشش جان بخشد نه جان گیرد. بر هر چیز بیافزاید نه بکاهد. این مهر سپهر نشانه‌ی آن آفتاب است و این آتش نشانی از آن آذر جهان‌تاب.» (بهائیان پارسی 29)

اما نباید فراموش نمود که در آثار بهائی از همه‌ی پیامبران و فرستادگان الهی به «شمس» یاد می‌شود. از جمله در این بیان عبدالبهاء: «... شمس حقیقت از افق موسوی اشراق کرد و فیض نامتناهی بخشید ... بعد، از آن نقطه غروب نمود از افق عیسوی اشراق کرد و به فیوضات ابدیه جهان را مه تابان نمود...پس از او مَطلَع محمدی اشراق نمود و عالم امکان را منوّر فرمود ... پس از او مَطلَع نقطه اولی (باب) طلوع کرد و عالم وجود را به بشارت کبری زنده نمود، انوار هدایت مبذول داشت و اسرار حقیقت آشکار کرد. حال نیز اعظم کوکب ملأ اعلی [بزرگترین خورشید آسمان الهی] از افق موهبت کبری، حضرت بهاءاللّه نهایت اشراق بر آفاق فرمود ...»

در لوحی دیگر آن‌چنان توصیفی از بهاءالله بیان می‌دارد که گویای تمامی نویدهایی است که در آثار زردشتی در باره‌ی آمدن فرّه ایزدی در زمان آخر آمده:

«ای یاران الهی و اماء رحمانی، نام مبارک محبوب بی‌همتا جمال ابهی (بهاءالله) را در منتهای جذب و وله بیاد آرید و زبان گشائید تا ساحت دل از اندوه آب و گل منزّه و مقدّس شود و روحانیت کبری جلوه نماید... آیات توحید اشراق کند و فیض جدید نازل گردد و تأیید شدید حاصل شود. نام او درمان هر دردی‌ست و حرارت بخش هر سردی. دریاق اعظم است و طلسم اکرم. زندگی دو جهان‌ست و نجات‌دهنده‌ی گمراهان. الیوم این اسم مقدّس حِرز عالمیان است و پناه آدمیان نغمه‌ی الهی است و رنّه‌ی رحمانی. پس ای یاران باوفا نعره‌ی یا بهاءالابهی برآرید و ای طالبان جمال کبریا به افق اعلی توجّه کنید. دمی میاسائید و نفسی برنیارید مگر به محبّت او و موهبت او و ترویج آیات او و اثبات بیّنات او. این است مغناطیس تأیید. اینست قوّه‌ی جاذبه‌ی توفیق.»

 

علایم فرّ در آیین بهائی

از دیرترین روزگار از علایم و نمادهایی برای نشان دادن حضور فرّ ایزدی در پیامبران، پادشاهان و فرمانروایان و یا بناهای مذهبی استفاده می‌شده است. مهم‌‌ترین آن، چنان‌که دیدیم نور و شمسه‌ی نور است.

 گل نیلوفر به عنوان نماد فرّ ایزدی در  سنگ پیکره‌های تخت جمشید


که در تصاویر پادشاهان و پیامبران در پشت سر ایشان دیده می‌شود. دیگر از نمادهای فرّ باید از شاهین یا عقاب، دستار، گل نیلوفر، گل آفتاب‌گردان، مروارید، حلقه‌ی تأیید، کلاه شاهانه یا تاج نام برد که برخی از آن‌ها را در تصاویری که در این مقاله آورده‌ایم می‌توان دید. منظور از تاج فقط کلاه‌های دندانه‌دار فلزی مزیّن به زر و زیور مخصوص شاهان نیست. لغت تاج معرّب «تاگ» پهلوی است که به کلاه نمدی یا پارچه‌ای شبیه کلاه‌های قوم ماد (شبیه کلاه قشقایی) اطلاق می‌شده. برخی پادشاهان ساسانی، و نیز شاهان صفویه که کلاهی از نمد و پارچه داشتند نیز آن را تاج می‌نامیدند. (سودآور 79).

بهاءالله معمولاً کلاهی بر سر داشت که در آثار تاریخی بهائی به آن از تاج نام برده می‌شود. به سختی می‌توان گفت که آن کلاه نمدین چگونه و چرا تاج نامیده شد. می‌توان حدس زد که تاج به مانند دیگر القاب و عناوین، واژه‌ی احترام‌آمیزی است که بهائیان در این موارد جانشین واژه‌های معمولی می‌کنند. آنچه در بحث این مقاله مهم است حضور کلاه یا تاج یعنی نشان فرّ ایزدی از نخستین روزهای تاریخ این آیین است بدون آن که آگاهانه صورت پذیرفته باشد. هم‌چنین است مجسمه‌‌ی عقاب‌هایی که در دوران اخیر در باغ‌های مجاور مقبره‌ی باب به نشان پیروزی نصب شده، که آن نیز نماد فرّ ایزدی است.

نیایشگاه بهائی در دهلی نو، هندوستان


نیایشگاه بهائی هند در دهلی نو مشهور به   Lotus«نیلوفر آبی» نماد بارز فرّه ایزدی است. گل نیلوفر گلی آب‌خیزست و در آیین زردشتی نمادی از آناهیتا یا ناهید، ایزدبانوی آب‌هاست. لذا نه تنها گل‌های آب خیز از تقدّس و فرّ برخوردارند بلکه مروارید که خلقت آن مرهون فعل و انفعالاتی در آب است نیز نمادی از فرّه ایزدی بشمار می‌رفته است. در برخی از پیکره‌های آناهیتا الههء زردشتی می‌توان گل نیلوفر و مروارید را به نماد فرّ ایزدی در دست و گردن او دید. در موزهء متروپولیتن نیویورک بر کوزه‌ای از طلا و نقره نقش آناهیتا را می‌بینیم که کوزه‌ای به دست راست و گل نیلوفری در دست چپ دارد. (سودآور 62).

مفهوم آب و مروارید در آیه‌ای در کتاب اقدس آمده مشابهتی کامل با بهره‌مندی مروارید از فرّ ایزدی (در اینجا به صورت حکمت و اسرار) دارد: خود را غرقه‌ی دریای بیان من سازید تا مرواریدهای حکمت و اسرار را کشف کنید (به دست آورید.)[11]  

نمادهای فرّ از جمله عقاب نماد پیروزی از روزگار کهن بین مردم هند و ایرانی رایج بوده. در بسیاری از تصاویری که از فرمانروایان مغول در هند در دست است ایشان را با شمسه، یا تاج یا سایبانی که همواره بالای سر شاه قرار دارد و یا دیگر نمادهای فرّ می‌بینیم.

 

 

کلام آخر

دیدیم نام بهاءالله با فرّه ایزدی هم‌خوان است. اکنون می‌توان گفت واژه‌ی «بهائی» به صورت اسم می‌تواند به معنای «دین فرّه ایزدی» باشد، و کلمه‌ی بهائی که به عنوان صفت به پیروان این دین اطلاق می‌گردد (مثل یهودی، بودایی، مسیحی) می‌تواند معنی «برخوردار از فرّه ایزدی» داشته باشد. از عادی‌ترین جملاتی که در مکاتبات بهائی در ایران به کار می‌رفت اضافه کردن اصطلاح «علیه بهاءالله» یا «علیه بهاءالابهی» در دنبال اسم مخاطب نامه بود. مثلاً «جناب ... علیه بهاءالله.» با توضیحاتی که در باره‌ی فرّ داده شد اینک می‌بینیم ترجمه‌ی این اصطلاح چیزی نیست جز «بر او باد فرّه ایزدی». در نامه‌های خطاب به بهائیان زردشتی‌تبار که اغلب به فارسی سره نگاشته شده عبدالبهاء برای احتراز از به کار بردن لفظ عربیِ «علیه بهاءالله» عبارات فارسی به کار برده‌ که اغلبِ آن نشئت گرفته از فرّه است مثل: «نامدار، دلش روشن باد» «فریدون، بهره‌اش فزون باد»، «اردشیر شادی‌اش فزون باد»، «جمشید، روی‌اش چون خورشید باد» و نظایر آن. (یاران پارسی، 323 تا 326)

مزار باب در شب


هم‌چنین اصطلاح «اللهابهی»، که صورت دیگری از کلمه‌ی بهاءالله است و بهائیان به جای درود و سلام خطاب به یکدیگر بکار می‌برند، به این معنا نیز هست که «فرّ ایزدی بر تو باد، درخشش آسمانی بر تو باد، بهره‌ات افزون باد...»

موارد تشابه بین آثار زردشتی و اشراقیون اسلامی با آثار بهائی فراوان است و در این مختصر نمی‌گنجد. برای مثال در صفحات پیش به نقل از کتاب دینکرد زردشتیان گفتیم که فرّه در هر انسانی ودیعه گذارده شده و فقط مخصوص پیامبران و شاهان نیست و نیز این که «فرّه هر کس کاری است که برای توسعه [پیشرفت] خلقت بکند و میزان فرّه او مساوی است با کوشش او در به کار بردن نیروی نهفته‏ در ذات اوست.» همین مضمون در آثار بهاءالله چنین آمده است:

«آفریننده‌ی یکتا مردم را یکسان آفریده و او را بر همه‌ی آفریدگان بزرگی داده. پس بلندی و پستی و بیشی و کمی بسته به کوشش او است. هر که بیشتر کوشد پیش‌تر رَوَد. امیدواریم که از زمین دل، به یاریِ باری، ژاله‌ی بخشش لاله‌ی دانش بروید و مردم را از تیرگی آلایش بشوید.»[12]

 

 

*دکتر فریدون وهمن، استاد زبان‌ها و ادیان کهن ایران در دانشگاه کپنهاگ است.


منابع:

آموزگار- تفضلی: اسطوره‌ی زندگی زردشت، نشر چشمه 1370

سودآور، ابوالعلاء. فرّه ایزدی در آیین پادشاهی ایران باستان، نشر میر، هیوستن 200۵.

شایگان، داریوش. آفاق تفکّر معنوی در اسلام ایرانی، ترجمه‌ی باقر پرهام، نشر آگاه 1370.

مجموعه‌ی منتخباتی از آثار حضرت بهاءالله، مؤسّسه‌ی مطبوعاتی آلمان، هوفهایم. 1997

یاران پارسی، مجموعه‌ی الواح مبارکه جمال اقدس ابهی و حضرت عبدالبهاء به افتخار بهائیان پارسی، مؤسّسه‌ی مطبوعاتی آلمان، هوفهایم 10۵ بدیع 1998 م.

Gnilo, «farr«, Encyclopaedia Iranica. Online iranica.com.

DKM: Madan D.M. The Complete Text of Pahlavi Dinkard, I. II. Bombay 1911.

MacKenzie, D.N. A Concise Pahlavi Dictionry, Lonfdon 1971.

Gignoux, Ph. and Tafazzoli.A. Anthologie de Zadspram. Paris: Association pour l'avancement des études iraniennes, 1993. 


[1] شهیدی، سیدجعفر. فرهنگ اصطلاحات اسلامی، جلد ۴.

[2] مهرابه‌‌های میترایی هنوز در بخش بزرگی از اروپا، از ایتالیا تا ارمنستان پراکنده‌اند (و یا بر آن‌ها کلیسایی بنا شده). از زیباترین آن‌ها مهرابه‌ی ابه در کلیسای بزرگ سن کلمان San Clemente Cathedral در نزدیکی Colosseum در رم، و دیگری معبد میترایی در خیابان Queen Victoria در شهر لندن است که سالانه مورد بازدید صدها هزار نفر قرار می‌گیرد.

[3] در اعتقادات زردشتی «فَرَوَهر» روح پاسبان آدمی است. پیش از تولد او وجود دارد، پس از مرگ نیز باقی می‌ماند و در صورتی که بازماندگان برای او قربانی کنند و هدیه تقدیم دارند خشنود می‌گردد و از خانواده حمایت می‌کند. «جوهر تن» صورت مادّی یا جسم آدمی است.

[4] اللهُ نورُالسّمواتِ و الارضِ مَثَلُ نورِه کَمِشکوةٍ فیها مصباحٌ المصباحُ فی زُجاجَةٍ الزجاجةُ ... الی آخر ( سوره 24 آیه 35).

[5] اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ بَهَائِکَ بِأَبْهَاهُ وَ کُلُّ بَهَائِکَ بَهِیٌّ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِبَهَائِکَ کُلِّهِ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ جَمَالِکَ بِأَجْمَلِهِ وَ کُلُّ جَمَالِکَ جَمِیلٌ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِجَمَالِکَ کُلِّهِ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ جَلالِکَ بِأَجَلِّهِ وَ کُلُّ جَلالِکَ جَلِیلٌ...

[6] انّی انا المصباح فی المشکوة قد کُنت بالله الحق علی الحق مُضیئاً و انّی انا النار فی النور علی نور الطور فی ارض السرور قد کنت حول النار مخفیاً.

[7] انّما البهاء من عندالله علیک یا ایّتهاالشمس الطالعة. در اینجا نگاه کنید به مقاله‌ی روانشاد دکتر کامران اقبال به نام «انگیزه‌ی حوریّه، یا دئینا، و دین و ردّ پای فکر مزدیسنا در لوح ملّاح‌القدس»، سفینه‌ی عرفان، دفتر یکم، ص 110- 124.

[8]  در زامیاد یشت، یشت نوزدهم کتاب اوستا که به نام فرّه ایزدی است، هنگام یاد کردن از پادشاهان پیشدادی می‏گوید: «پس از سپری شدن روزگار پادشاهی کی‏گشتاسپ دیگر فرّ به کسی تعلق نگرفت اما اهورامزدا آن را تا دامنه‌ی رستاخیز برای ایرانیان نگاه دارد و سوشیانت (موعود زردشتی) از فرّ ایزدی برخوردار شود، و از کنار دریاچه‌ی هامون برخیزد و گیتی را پر از راستی و عدل و داد کند.»

[9] قد اظهرنی الله بنور احاط علی من فی‌السموات و الارضین ...  لوح خطاب به شیخ محمد تقی اصفهانی، چاپ آلمان 138 بدیع، ص ۶۴.

 [10] افرحوا به فرح اسمی الاعظم الّذی به تولّهت الافئدة و انجذبت قلوب المقرّبین. کتاب اقدس، ۵۱، ص ۴۹. همچنین نگاه کنید به مقاله‌ی نگاه کنید به مقاله دکتر استفن لمبدن Stephen Lambden با عنوان The Word Bahá: Quintnessence of the Greatest Name  (تجلّی کلمه‌ی بهاء در اسم اعظم) در Baha’i Studies Reivew3:1

[11]  کتاب اقدس، آیه‌ی 182، ص 172: اغتمسوا فی بحر بیانی لعلّ تطّلعون بما فیه من لئالی الحکمة و الاسرار.

[12] منتخباتی از آثار حضرت بهاءالله، ص. 222.