راز محبوبیت و موفقیت اردوغان در چیست؟
راههای متعددی برای توضیح علت محبوبیت اردوغان در بین مردم ترکیه وجود دارد. از شکوفایی اقتصادی کشور در دوران او گرفته تا احساس قربانی بودن خودش و طرفداران سنتیاش. اما چهرهی کاریزماتیک و حتی قهرمانگون او نیز در به قدرت رسیدنش به عنوان رئیس جمهور ترکیه نقش دارد: اردوغان خود را حامی ستمدیدگان در برابر ستمگران معرفی میکند.
«مولود»، قهرمان رمان چیز غریبی در سرم (2014) اثر اورهان پاموک، مردی است که شبها در خیابانهای استانبول راه میرود تا بوزا بفروشد (نوشیدنی الکلی که با گندم تخمیرشده درست میشود و در ترکیه رایج است). شبی در محلهای ثروتمند، از یک آپارتمان صدایش میزنند که به داخل بیاید. وقتی که وارد میشود، بوی «راکی» به مشامش میخورد، و صدای خندهی مردان و زنانی را میشنود که جشن گرفتهاند. مولود اول به آشپزخانه پناه میبرد. همین طور که دارد در لیوانها بوزا میریزد، احساس «فقر و غریبگی» میکند. سرانجام از اتاق نشیمن صدایش میکنند، و در آنجا با این سؤال مهمانان روبهرو میشود:
«تو مذهبی هستی؟ مولود متوجه است که این سؤال در خانههای ثروتمندان بارِ سیاسی دارد. حزب اسلامگرا، که بیشتر از طرف افراد کمدرآمد حمایت میشود، چندی پیش در انتخابات شهری برنده شده است. مولود هم به نامزد این حزب رأی داده بود که به شکل غیرمنتظرهای برندهی انتخابات شهرداری شد، چون آن نامزد هم مذهبی بود و هم به مدرسهی پیالهپاشا در محلهی کاظمپاشا رفته بود که حالا دخترهای مولود آنجا درس میخواندند.»
شهرداری که مولود به او رأی داده بود احتمالاً کسی نیست به جز نسخهی داستانیِ شخصیت «رجب طیب اردوغان»: رئیس جمهور ترکیه که در کاظمپاشا به دنیا آمد و بزرگ شد و، در بدو امر، در سال 1994 با یک پیروزی قاطعانه شهردار استانبول شد. قهرمان رمان اورهان پاموک سرنمونِ طرفدارانِ اردوغان را بازنمایی میکند: مردی مذهبی از طبقهی کارگر که به استانبول مهاجرت کرده و به «سنتهای خود» وابسته است. او به این شهردار رأی میدهد زیرا به گذشتهی او احساس نزدیکی میکند. و دقیقاً همین گذشته (اهل کاظمپاشا بودن) اوست که برایش در فعالیتهای سیاسی حمایتهای قابل توجهی به ارمغان میآورد.
قهرمان رمان اورهان پاموک سرنمونِ طرفدارانِ اردوغان را بازنمایی میکند: مردی مذهبی از طبقهی کارگر که به استانبول مهاجرت کرده و به «سنتهای خود» وابسته است.
اردوغان از زمانی که شهردار استانبول شد تا کنون مسیر طولانیای را پیموده است. در سال 2001 «حزب عدالت و توسعه» را بنیان نهاد که از آن زمان تا حالا در تمام انتخابات عمومی برنده شده است. اردوغان، بعد از یک دهه نخست وزیری، در سال 2014 به مقام ریاست جمهوری ترکیه دست یافت. راههای متعددی برای توضیح علت محبوبیت اردوغان در بین مردم ترکیه وجود دارد. این میتواند به شکوفایی اقتصادی کشور در دوران او مربوط باشد. همچنین میتوان ادعا کرد که محبوبیت او از احساس قربانی بودن خودش و طرفداران سنتیاش نشئت میگیرد. اما چهرهی کاریزماتیک و حتی قهرمانگون او نیز در به قدرت رسیدنش به عنوان رئیس جمهور ترکیه نقش دارد: اردوغان خود را حامی ستمدیدگان در برابر ستمگران معرفی میکند. رسانههای جهانی خیلی وقتها رئیس جمهور ترکیه را پوپولیست میخوانند. اما پوپولیست واژهای است که آنقدر بیرویه و بدون حساب استفاده شده که از معنی تهی شده است. فراتر از آن، این مقاله به شرایط سیاسی ترکیه میپردازد، یعنی وضعیتی که در پس برچسب پوپولیستی و به قدرت رسیدن اردوغان نهفته است. به هر حال، پوپولیستها محصول بستر سیاسی محیط خود هستند: آنها به شکلهای مختلف و در پاسخ به تقاضاها و متناسب با جمعیت آماریِ خود ظهور میکنند. این مقاله تلاش میکند که تحلیلی از ذکاوت اردوغان در کسب محبوبیتش ارائه دهد.
شاید مشکوک به نظر برسد که برای نوشتن از یک رهبر سیاسی، ابتدا به هویت طبقاتی او اشاره شود؛ ولی اهمیت پیشینهی اردوغان به عنوان کودک یک خانوادهی کمدرآمد و محافظهکار غیرقابل انکار است. اردوغان از این هویت خویش برای به دست آوردن حمایت شدید گروههای مختلف مردم که او را نجاتدهندهی خویش از بند طبقهی فرهیختهی جامعه و امپریالیسم غربی میدانند بهره برده است. اردوغان از چشم رأیدهندگانش بیش و پیش از هرچیزی یک کاظمپاشایی است، مردی از کاظمپاشا. اصطلاح «کاظمپاشایی» را خود اردوغان رواج داد. قبلاً «کاظمپاشا» تنها به یک منطقه از استانبول گفته میشد که ویژگی شاخصش این بود که به گروهی از طبقهی کارگر در همسایگی محلههای ثروتمند سکنا داده بود. کاظمپاشا زاغه نیست اما، از آنجایی که در کنار محلههای ثروتمند قرار گرفته، در مقایسه با آن محلهها مثل یک زاغه به نظر میآید. کاظمپاشا سایهای است در حاشیهی نورهای زندگی شهر. با ظهور اردوغان، کاظمپاشا تبدیل به یک اصطلاح فراگیر شد که نه تنها مصادیق اقتصادی و جغرافیایی را در بر میگرفت بلکه شامل یک جور سبک زندگی یا هویت هم میشد. برای حامیان اردوغان، این به معنی نزدیکتر بودن به «مردم» بود، امتیازی که از نظر آنها فرهیختگان روشنفکر و سیاسی کشور عاری از آن بودند.
در عین حال، از نظر کسانی که از اردوغان حمایت نمیکردند رفتار و زبان او شنیع و اوباشگونه بود. در دههی 1990 و دههی 2000، این موضوع به سرعت به مهمترین حد فاصل بین گرایش چپ و راست در کشور تبدیل شد. طرفداران گروه اپوزیسیون اصلی ترکیه، به نام «حزب جمهوریخواه خلق» از اساس همان مردمیاند که از دید حامیان اردوغان ستمگران واقعی هستند. اردوغان به عنوان رهبر «حزب عدالت و توسعه» از این موقعیت استفاده کرد. او برای ساختن زیربنای حمایتی خود به شهرهای کوچکی روی آورد که در دورههای اول صنعتی شدن ترکیه در دهههای 1920 و 1930 مورد بیتوجهی واقع شده بودند. در اواخر قرن بیستم، بر اثر این صنعتیشدن، شکاف بین جمعیت شهری و روستایی ترکیه به شدت عمیق شده بود. توسعهی چشمگیر اقتصادی در شهرهای سواحل غربی مثل استانبول و ازمیر به شدت با وضعیت شهرهای کوچک و نادیده گرفتهشدهی زیادی در فلات آناتولی در تضاد بود. وجود فرصتهای شغلی بیشتر، دانشگاههای بیشتر، و یک فرهنگ شهریِ سرزنده به رواج مهاجرت از مناطق روستایی آناتولی به شهرهای عمده، به ویژه استانبول، منجر شد. متعاقباً، شهرهای ترکیه به جهانهای کوچک ایدئولوژیک تقسیم شدند.
اردوغان شاید اولین سیاستمداری بود که روی آن بخش از جامعه دست گذاشت که تا آن زمان خارج از معادلات سیاسی قرار گرفته بود.
اردوغان شاید اولین سیاستمداری بود که روی آن بخش از جامعه دست گذاشت که تا آن زمان خارج از معادلات سیاسی قرار گرفته بود. این بخش از جامعه متشکل از مردمی مثل شخصیت مولود در رمان پاموک بودند که از روستاهای آناتولی به استانبول مهاجرت کرده بودند. پیشینهی شخصی اردوغان با حامیانش مشابهت دارد. کودکیِ او کودکیِ آنها است. برای آنها اردوغان پیش و بیش از هر چیز فرزند یک خانواده از طبقهی کارگر سنتی است. او در خانهای به دنیا آمده که با بخاری گرم میشده. او فوتبال بازی میکرده و سرزنش میشده که دارد وقتش را تلف میکند. پدرش به او دستور میداده که دست از خیالبافیهای بیمعنی بردارد و برای خودش هدفی پیدا کند. سادهترین پاسخ برای این سؤال که چرا مردم به اردوغان رأی میدهند در موفقیتهای اقتصادی که او برای کشور آورده یا جادههایی که ساخته نهفته نیست، بلکه پاسخ در این حقیقت است که اردوغان شبیه آنها است، مثل آنها حرف میزند، و مثل آنها فکر میکند. برای آنها، اردوغان تصویر یک آدم معمولی است.
مبالغه نیست اگر بگوییم که شخصیت سیاسیِ اردوغان شبیه شخصیت داستانیاش است. این شخصیت تجسم عالی و فراتر از واقعیتِ مجموعِ ویژگیهایی است که در القاب معروف و مختلف او منعکس شده است؛ مثل «رئیس» یا «آدم بلندقد». این اسمها نشانگر تضاد بین اردوغان و اسلاف او است. قد بلند او بخش مهمی از تصویر عمومی اوست که از رئیسجمهورهای قبلی و کوتاهقدترِ ترکیه متمایزش میکند. اما موضوع به همینجا ختم نمیشود. در به قدرت رسیدن اردوغان نمایش مردانگی هم نقش محوری دارد. مردانگیِ پدرسالارانه و منطبق بر هنجارهای پذیرفتهشده یکی از مایههای اصلی تولیدات فرهنگی در ترکیه است. برای مثال، فیلمهای یسیلکام قهرمانهای به شدت مردانه را چنان به نمایش میگذارد که بینقصی و جذابیتشان به هیچ وجه زیر سؤال نمیرود. و گرچه این قهرمانان سینمایی از بسترهای اجتماعی ضعیف بر میخیزند، حتماً پیروز میشوند. در فیلم مشهور جنگ ستارگان ترکی، مردان ترک در نبرد با دشمنان خارجی به پیروزی میرسند و، در حالی که سبیلهای چخماقیشان برق میزند، دختران گرفتار را نجات میدهند. در الگویی مشابه، اردوغان همچون داوود به نمایش در میآید در مقابل جالوت، در کشور ترکیهای که زیر نفوذ اندیشههای کمال آتاتورک است؛ یعنی به عنوان قهرمانی از طبقهی فرودست در یک ملت سکولار. بهرهبرداری زیرکانهی اردوغان از این هویت به شیوههای مختلف برای او سودمند بوده است.
منش قلدرمآبانهی اردوغان مورد پسند لیبرالها، زنان چپگرا، و دگرباشان جنسی نیست، ولی همین ویژگی محبوبیت او را نزد اکثریت رأیدهندگان بالا برده است. او آنقدر طرفدار زن سنتی پیدا کرده که سیاستمداران دیگر خوابش را هم نمیدیدند. زمانی که اردوغان وارد رقابتها برای انتخابات رئیس جمهوری شد، سیلی از زنان سنتی و محافظهکار در کارزارهای انتخاباتی او شرکت میکردند، و حتی برای حمایت از او اقدام به سازماندهی کردند. در ویدئوهای پربینندهای در یوتیوب، زنان ترک از علاقهشان به اردوغان میگویند. اردوغان معتقد است که تنها یک راه برای انجام کارهای سیاسی وجود دارد و آن راه اوست. او در مراسم افتتاح ایستگاه قطار سریعالسیر آنکارا در سال 2016 میگوید: «ما در این نبرد به چپ یا راست نمیلغزیم، بلکه مستقیم به سوی هدف خود جلو میرویم. اگر برنده شویم مردانه برنده میشویم، و اگر بمیریم مردانه میمیریم. بگذارید خداوند این فرصت را به ما بدهد که در این نبرد طوری بجنگیم که سزاوار مقام شهیدان و جانبازان ما است.»
اردوغان خود را به عنوان مردم، از مردم، و برای مردم نشان میدهد. او ادعای اصالت داشتن دارد، و این ستون شخصیت اوست. او نه تنها در مدل حرف زدن بلکه در مدل لبخند زدن و حتی فریاد زدنش اصیل مینماید. همانطور که دوربینها ثبت کردهاند، احساسات او مثل نقابی بر چهره نشان داده نمیشوند. به نظر میرسد که او افکارش را سانسور نمیکند، و این باعث میشود که از دید میلیونها آدمی که نگاهش میکنند شخصیت سیاسی صادقی به نظر بیاید. در واقع، اردوغان حامی (و پدر) «هویت ترکیه» است، گرچه هویتی جدید که در برابر هویت سکولار مورد نظر آتاتورک قرار میگیرد. در عوض، این هویت در کنار تاریخ عثمانی و میراث اسلامی کشور میایستد. اردوغان در برابر «پرا»، محلهی آتاتورک، کاظمپاشا است؛ در برابر موسیقی کلاسیک والس، موسیقی سنتی عربسک است؛ در برابر محلهی مدرن چانکایای آنکارا، محلهی تاریخی آکسارای استانبول است. پس عجیب نیست که او هرگز هنگام اشاره به بنیانگذار ترکیهی مدرن از کلمهی «آتاتورک» (پدر ترکیه) استفاده نکرده است. به جای آن، از اسم «غازی مصطفی کمال» استفاده میکند که تلویحاً نقش مصطفی کمال به عنوان پدر ملت را کمرنگ میکند.
شوونیسم اردوغان به خصوص در برخوردش با کشورها و نهادهای خارجی قابل مشاهده است. اردوغان، بعد از سالها کار روی قوی کردن ارتباط با کشورهای اروپایی، در کنگرهی جهانی اقتصاد در داوس در سال 2009 برخوردی نقادانه در پیش گرفت. این کار به افزایش محبوبیت او در درون کشور منجر شد. انتقاد او از گردانندهی نشستی در داوس، فردی به نام دیوید ایگناتوس، مبنی بر این که به او به اندازهی شیمون پرز، رئیس جمهور اسرائیل، فرصت صحبت کردن نداده در تاریخ ترکیه ماندگار شد. عبارت «یک دقیقه»ی اردوغان در حافظهی عمومی مردم برای همیشه به نام او ثبت شد. رسانههای رسمی او را «شوالیهای که اژدها را کشت» و «یکهمردی که در برابر قلدری اجنبیهای اروپایی ایستاد» نامیدند. همانطور که انتظار میرفت، با «رسوایی» گردانندگان داوس، محبوبیت اردوغان در نظرسنجیها افزایش یافت. چه این برخورد اردوغان در داوس حسابشده بوده باشد چه نه، تأثیر مثبت آن بر محبوبیت اردوغان مشوقِ او شد تا در ارتباطهای خارجی بیشتر روش تقابلجویانه را به کار بندد.
این روش او یک بار دیگر در سال 2015 نیز نمود پیدا کرد، وقتی که اردوغان در مورد نیویورک تایمز گفت که این روزنامه باید «حد خودش را بداند.» نیویورک تایمز مقالهای انتقادی منتشر کرده بود در مورد انتخاباتی که «حزب عدالت و توسعه» برای اولین بار از زمان تأسیس خود موفق نشده بود در آن حزب یکهتاز شود. اردوغان گفت: «نیویورک تایمز میآید و دربارهی من میگوید که "در ترکیهی اردوغان سرکوب وجود دارد." چه سرکوبی؟ حد خودت را بدان. از کی تا حالا زبانت را از آمریکا تا اینجا دراز میکنی؟ اینها عادت دارند که آن طرف دنیا را از هزاران کیلومتر دورتر اداره کنند. ترکیه دیگر آن ترکیه نیست. این حالا دیگر یک ترکیهی جدید است.» اردوغان درست روز بعد، از خبرگزاری رویترز هم به همین دلیل به شدت انتقاد کرد: به دلیل دخالت کردن آن در سیاست داخلی ترکیه، و ارائهی روایتی از حوادث که به نفع آنها که او «بدخواهان» مینامید باشد – منظورش قدرتهای داخلی و خارجیای بود که از نظر او علیه جمهوری ترکیه متحد شده بودند. این راهکار از آنجایی که بسیار ساده است شاید موفقترین راهکار در سیاست مدرن باشد. کشورهای غربی بشوند گرگهای بد گنده، در مقابل مردم ترکیه که در عوض متواضع، بااخلاق، صادق، و خوب هستند. این شاید مثال خوبی از «غربشناسی» باشد، یعنی پلید نشان دادن کل یک تمدن و جغرافیا برای مقاصد سیاسی خویش.
احساسات شوونیستی اردوغان در سیاست خارجی (که در نوع رابطهاش با اروپا و آمریکا مشهود است) به منزلهی ایستادگیاش در مقابل امپریالیسم غربی تعبیر شده است. نقش اردوغان به عنوان یک رهبر قیممآب را میتوان در رفتارش هم در امور داخلی و هم در امور بینالمللی دید. در حوزهی داخلی، پیشینهی کاظمپاشاییاش به او کمک کرده تا حمایت زیادی از آن بخشِ جامعه جلب کند که قبل از این در صحنهی سیاسی ترکیه کمتر حضور داشتند. علاوه بر آن، لحن شوونیستی او در ارتباطاتش با نهادهای اروپایی و آمریکایی از او تصویر رهبری را میسازد که در برابر امپریالیسم غربی ایستاده است، و به این ترتیب در چشم رأیدهندگان ترکیه شأن او بالا میرود.
اردوغان در سال 2007، بعد از یک گفتوگو با جرج دبلیو. بوش، طی یک سخنرانی در ترکیه گفت: «من در ابتدای جلسه به آقای بوش گفتم "اگر تو اهل تگزاس هستی، من هم اهل کاظمپاشا هستم." به او گفتم که صبر و تحمل ترکیه حدی دارد. گفتم "ما دیگر تحمل نمیکنیم." تأکید کردم که خطر پ ک ک باید به پایان برسد. گفتم "بارزانی یا ترکیه؟ تصمیم خودتان را بگیرید."» وقتی که یکی از حضار از اردوغان پرسید که آیا بوش کاظمپاشا را میشناسد، پاسخ او ساده و صریح بود: «یاد گرفت. حالا دیگر میشناسد.»
برگردان: پروانه حسینی
انگین اوندر روزنامهنگار و پژوهشگر اهل ترکیه است. آنچه خواندید برگردانِ این نوشتهی اوست:
Engin Önder, ‘The Man from Kasimpasa,’ Boston Review, 11 January 2018.