روایت ازدواج کودکان در «هندی و هرمز»
«هندی و هرمز»، دومین فیلم داستانی بلند عباس امینی در شصتوهشتمین دورهی برلیناله در بخش نسلها به نمایش درآمد. فیلمی که از لحظهی شروع بیننده را با سرنوشت شخصیتهایش درگیر میکند. هرمز نوجوانی ۱۶ ساله است که به سبب شرایط سخت زندگی به دنبال یافتن کار است. شرط تأهل برای استخدام در معدن خاک سرخ هرمز او را وادار به ازدواج با هندی میکند، هندی دانشآموزی ۱۳ ساله است و فیلم با صحنهای از شب عروسی این دو آغاز میشود.
عباس امینی که با فیلم اول خود «والدراما» به مسائل کودکانِ کار و بیشناسنامه پرداخته بود، این بار دوربین خود را به جزیرهی هرمز برده است تا قصهی ازدواج کودکان را روایت کند. سن ازدواج در ایران بر مبنای «بلوغ جنسی» تعیین شده است و بر اساس آمار ثبت احوال کشور تنها در سال ۹۳ بیش از ۴۰ هزار کودک وارد زندگی زناشویی شدهاند. ازدواج کودکان طبق قوانین بینالمللی ممنوع و مصداق نقض حقوق کودک و خشونت جنسی است.
«هندی و هرمز» که بسیار زودتر از هم سن و سالان خود به جهان بزرگسالان پیوستهاند، آشکارا آمادهی قبول مسئولیتهای دشوار بزرگسالی نیستند. سنت و مذهب از یک طرف، و فقدان آموزش و فقر مادی از طرف دیگر آنها را در شرایطی قرار داده است که باید برای نجات خود دست به کارهای پرمخاطره بزنند. طبیعت زیبا و رنگهای استثنایی جزیرهی هرمز در جنوب ایران به خوبی در فیلم منعکس شده و با روایت فیلم درآمیخته است. همچنین بازی خوب مجموعهی بازیگران و شناخت کامل عباس امینی از موضوع مورد بحث، «هندی و هرمز» را به اثری دیدنی تبدیل کرده است. در حاشیهی نمایش فیلم در برلین فرصتی دست داد تا با عباس امینی کارگردان و نویسندهی این فیلم گفتگو کنم.
شما هم در فیلم قبلی خود «والدراما» و هم در این فیلم مسائل و مشکلات کودکان و نوجوانان را مطرح میکنید. این دغدغه از کجا نشئت میگیرد؟
من سالهاست که در سازمان غیر دولتیِ «انجمن حمایت از کودکانِ کار» فعالیت میکنم. بچههای آنجا همهی این معضلات را دارند. ازدواج در سن کم، کار، نداشتنِ شناسنامه و هزاران موضوع دیگر. طبیعتاً من به هر موضوعی فکر میکنم ناخودآگاه به اینها ربط پیدا میکند. البته معنیاش این نیست که من همواره بخواهم در این حوزه کار کنم و قطعاً دغدغههای دیگری هم وجود دارد که دوست دارم در مورد آنها فیلم بسازم.
با توجه به حساسیت موضوعی مثل ازدواج کودکان و محدودیتهایی که در ایران وجود دارد، بزرگترین چالش شما در روایت این داستان چه بود؟
فیلم «والدراما» برای من تجربهی خیلی بزرگی بود. در آن فیلم عمدتاً سعی میکردم روی آسیبها کار کنم و به شکلی موضوع را معرفی کنم و نشان دهم که بچههای بیشناسنامه با چه معضلاتی روبهرو هستند. مخاطبم مسئولین بودند و میخواستم آنها را متوجه این موضوع بکنم که کودکانی داریم که مورد توجه هیچکس نیستند و مثل بمبهایی متحرک در سطح شهر میچرخند و بیتوجهی ما به آنها بیشتر آسیب میزند. بعد از مشورتها و بازخوردها احساس کردم که آن فیلم یک جاهایی مناسب نوجوانان نیست و برای آنها نمایش ندادیم.
همچنین خشونتی که در فیلم بود.
بله. تجربهی آن کار به من گفت که «هندی و هرمز» را طوری بسازم که علاوه بر بزرگسالان، خود نوجوانان هم بتوانند فیلم را ببینند. طبیعتاً چالش اصلی در تعریف کردن قصه بود. مجبور شدم پیچیدگیهای قصه را کم کنم. خط داستانی را سادهتر و موضوعات را قابل لمستر کنم تا قشرِ هدفی که دلم میخواست بتوانند راحت فیلم را ببینند.
کدام یک از بازیگرها حرفهای بودند؟ و چطور با آنها کار میکردید؟
هیچکدام بازیگر حرفهای نبودند. حامد علیپور که اینجا نقش هرمز را دارد در فیلم «والدراما» هم با من کار کرده بود. خیلی بچهی شیطون و بازیگوشی بود. حامد را هم به خاطر چهره و هم به خاطر درک بالایش انتخاب کردم. وقتی با او صحبت میکنی حدود ۱۰ سال از سنش بزرگتر نشان میدهد. دوست دارد آدم متفاوتی باشد. همکاری ما باعث شد که در روند درسیاش اتفاقات بهتری بیافتد. الان دانشجوی گرافیک است و مسیر همسن و سالان ساکن محلهی خودش را طی نکرد. دیگر بازیگران فیلم حتی تجربهی یک بار دیدن دوربین را هم نداشتند. شیوهی کار ما این بود که من موضوع را به طور اختصاصی به آنها میگفتم و تأکید میکردم که بازی نکنند بلکه همانطوری که همیشه زندگی میکنند رفتار کنند. مثلاً میگفتم همانطوری که همیشه با مادرت یا دوستت حرف میزنی حرف بزن. حتی سر صحنه این آزادی عمل را داشتند که گاهی دیالوگهای از قبل نوشته شده را تغییر دهند.
شما در آبادان متولد شدید اما در تهران زندگی میکنید، با این حال به نظر من توانستهاید به درک مشترکی با آنها برسید. چطور به آن مردم و آن فضا نزدیک شدید؟
من تا ۱۸ سالگی آبادان بودهام. البته تفاوت فرهنگی زیاد است، درست است که خطهی جنوب است ولی خوزستان و هرمزگان و سیستان و بلوچستان، هم از نظر زبانی و هم از نظر فرهنگی به شدت متفاوتاند. با این حال خلق و خوی مشترکی داریم. فکر میکنم نوع ارتباطی که من میگیرم بیشتر به تجربهی مستندسازی برمیگردد. راز مستندسازی ارتباط یافتن است: همین که در هر قشری بومیها حس کنند که تو نیامدهای به آنها بگویی قربانی هستید و حیف که اینطور زندگی میکنید. هر چقدر احساس کنند که تو مثل آنها فکر میکنی و به زندگی آنها احترام میگذاری، ارتباط بهتری برقرار میکنند. من همیشه به گروهم میگفتم وقتی ما به آنجا میرویم، این ما هستیم که در سیستم آنها اختلال ایجاد کردهایم. آنها درستاند و ما مزاحمایم. پس در همه چیز اولویت با آنهاست. این احترام باعث اعتماد میشود.
قصهی فیلم «هندی و هرمز» خیلی زود شروع میشود. از همان تصویر اول ما متوجه میشویم که در این فیلم با مسئلهی ازدواج کودکان مواجه هستیم. ولی با جلو رفتن قصه مسائل دیگری مطرح میشود و فیلم به بیانیهای علیه فقر و وضعیت موجود تبدیل میشود. آیا معتقدید که فقر علت اصلی این مسائل است؟
فقر در تعریف کلی. این فقر هم فرهنگی است هم اقتصادی و هم آموزشی. همهی اینها مؤثرند. من سعی کردهام یک قصه تعریف کنم و همهی تلاشم این بوده که بیانیه ندهم. ما یک قصه تعریف میکنیم. وقتی دو بچه با هم ازدواج میکنند، ببینید که زندگی آنها با کوچکترین ماجرایی نابود میشود و به چه سرنوشتی دچار میشوند. سعی کردهام این را با قصه بگویم، جوری که تماشاگر هم یک فیلم دیده باشد و هم تلخی این اتفاق را احساس کند.
در فیلم «والدراما» پای یک نوزاد در میان بود، اینجا هم نوزادی را میبینیم که به همراه مادرش سر کلاس میرود. یعنی دغدغهی شما نه تنها کودکان و نوجوانان بلکه ابراز نگرانی برای نسلهای آینده هم هست. آیا فکر میکنید که چنین مشکلاتی برای آنها تکرار میشود؟
دقیقاً چیزی است که گفتید. کاملاً نگران نسل بعد هستم. این روندی نیست که قطع بشود بلکه ادامه پیدا میکند. این بچه وقتی ۱۳ ساله بشود، مادرش تازه ۲۶ ساله است. یعنی تازه سن ازدواج مادرش است. مادران کودک زیادتر میشوند و من سعی کردهام به خطری که نسل بعد را تهدید میکند اشاره کنم. این کودکان با روند فعلی در حال افزایشاند و نه کاهش.
چه برنامهای برای اکران فیلم در ایران دارید؟
با تهیه کننده در حال پیدا کردن روشی هستیم که بتوانیم فیلم را با همکاری سازمانهای غیردولتی در مناطق مختلف مثل شهرهای مرزی و روستاها نمایش بدهیم. به شکلی از سینمای سیار فکر میکنیم که هر چند روز بتوانیم در مناطق مختلف فیلم را نمایش بدهیم. این فیلم را نساختهام که مورد تشویق دوستان روشنفکر و سینماگرانی که دنبال سینمای ناب میگردند قرار بگیرد. دلم میخواهد در این روند مؤثر باشم و تغییر ایجاد کنم. حتی اگر در تمام این نمایشهای سیار سه نفر از ازدواج زودهنگام منصرف شوند به هدفم رسیدهام. اتفاق خوبی که در مورد فیلم «والدراما» افتاد این بود که وزیر کار فیلم را دید. آنها همزمان روی چنین موضوعی کار میکردند و این فیلم باعث انگیزهی بیشتر شد و تا الان حدود ۱۴۰ هزار کودک بیشناسنامه شناسایی شدهاند. سال گذشته هم آموزش و پرورش اعلام کرد که همهی بچههای بیشناسنامه میتوانند در مدارس ثبتنام کنند.
در مورد تغییر قانون سن ازدواج بحثهای زیادی هست. آیا فکر میکنید که افزایش سن قانونی ازدواج میتواند تأثیر معناداری بر روند ازدواج کودکان داشته باشد؟
قطعاً تأثیر زیادی خواهد داشت و اگر این اتفاق بیفتد مهمترین قدم برداشته شده است. به خاطر اینکه مشکل ما فقط مسئولین نیستند و باورهای مردم و قومیتها مسئلهای جدی است. آیین و سنت آنهاست. ما کمکم آنها را متوجه میکنیم که این سنتها مربوط به سالهای گذشته است. شرایط در روستاها و شهرهای کوچک گاهی به قدری سخت است که تنها راه نظم یافتن زندگی را ازدواج میدانند. یعنی حتی اگر پسری معتاد باشد میگویند برایش زن بگیریم تا خوب شود. ازدواج را راه علاج میدانند. تغییر این تفکر سخت است اما قانون میتواند کمک کند که آدمها بدانند چنین کاری غیرقانونی است. بچهها اگر از سنی عبور کنند خودشان میتوانند تصمیم بگیرند.