تاریخ انتشار: 
1397/02/16

چگونه فرزندان خود را قدردان و سپاسگزار بار آوریم

جنیفر برهِنی والاس

مادری، ساکن حومه‌ی مینیاپولیس، سعی دارد حس قدردانی را به پسرانش، که 12 و 17 ساله هستند، القا کند. اما گاه به این فکر می‌افتد که نکند پدر و مادرها دیگر از این کار دست کشیده و بی‌خیال شده باشند. او می‌گوید که برخی از همسنوسال‌های پسرانش حتی اصول اولیه‌ی سپاسگزاری، مثل مستقیم در چشم بزرگتر‌ها نگاه کردن و از آنها قدردانی کردن، را نمی‌دانند.


این مادر، کاتلین کورمی‌یر، می‌گوید: غم‌انگیزترین مسئله این است که بسیاری از پدر و مادرها حتی دیگر از فرزندان خود توقع تشکر و قدردانی را هم ندارند. آن‌ها به این امر خو گرفته‌اند که مثلاً تمام وقت آخر هفته‌ی خود را برای بردن فرزندان‌شان از این کلاس به آن کلاس صرف کنند، و هیچ‌گونه قدردانی و تشکری نشنوند. به گفته‌ی او «چنین بی‌ادبی و بی‌احترامی»ای سکه‌ی رایج است.

ظاهراً هر نسلی از این موضوع شکایت دارد که بچه‌های «امروزی» در مقایسه با بچه‌های نسل قبل‌تر بیشتر قیافه‌ی حق‌به‌جانب می‌گیرند و ناشکر و ناسپاس‌اند. ولی این بار، ممکن است حق با آن‌ها باشد. در فرهنگ سِلفیگرای امروزی، که اغلب لاف‌زنی و گستاخی را بیش از مهربانی و فروتنی تأیید می‌کند، خیلی‌ها این نکته را تذکر می‌دهند که مردم روز به روز کمتر از پیش از یکدیگر تشکر و قدردانی می‌کنند.

59 درصد از کسانی که در نظرسنجی سراسری اینترنتی در سال 2012 شرکت کردند (نظرسنجی‌ای با شرکت 2000 بزرگ‌سال که توسط بنیاد جان تمپلتون انجام شد) فکر می‌کردند که امروزه بیشتر مردم «نسبت به 10 یا 20 سال گذشته احتمالاً رفتارشان کمتر نشانی از تشکر و قدردانی دارد.» در گزارش مربوط به جوان‌ترین گروه، که 18 تا 24 سال سن داشتند، ابراز تشکر و قدردانی از دیگران به طور معمول کمتر از هر گروه سنی دیگری دیده می‌شد (فقط 35 درصد)، و ابراز تشکر و قدردانی به دلایل خودخواهانه (این کار دیگران را تشویق خواهد کرد که نسبت به من مهربان و بخشنده باشند) بیشتر از همه بود.

ریچارد وایسبورد، روان‌شناس و رئیس بخش ابتکار عمل در عمومی کردن توجه و مراقبت، در دانشکده‌ی تحصیلات تکمیلی در دانشگاه هاروارد، می‌گوید: «در بعضی از جوامع، مخصوصاً در میان سفیدپوست‌های طبقه‌ی متوسط میانی و بالا، دلیل کافی وجود دارد که قبول کنیم کودکان کمتر از گذشته قدردان و سپاسگزار هستند.» او مقصر اصلی را جریانی می‌داند که برای تأکید بر عزت نفس به راه افتاده است. دکتر وایس‌بورد بر آن است که پدر و مادرها گرفتار این خرافه‌اند که اگر بچه‌ها احساس بهتری نسبت به خودشان داشته باشند (اگر پدر و مادرها از آن‌ها تعریف کنند، هر احتیاجی را که دارند برآورده کنند تا احساس شادی کنند)، این باعث پرورش عزم و اراده در آن‌ها می‌شود. او می‌گوید: «اما آن‌چه در موارد بسیار می‌یابیم عکسِ آن است: هنگامی که پدر و مادر همه‌ی زندگی‌شان را وقف کودکان‌شان می‌کنند، آن کودکان از هرکس دیگری هم همین انتظار را دارند، و این باعث می‌شود آن‌ها همواره احساس حق‌به‌جانب بودن کنند.»‌ و وقتی کودکان چنان تربیت می‌شوند که در مقابل همه احساس مُحق بودن کنند، دیگر احساس قدردانی و سپاسگزاری نسبت به کسی نخواهند داشت.

قدردانی و سپاسگزاری را در هر سنی می‌توان یاد گرفت، خواه این رفتار به صورت روحیه‌ی ثابت کسی در بیاید، و خواه به شکل عواطف اجتماعی یا ویژگی شخصیتی بروز کند.

پژوهش‌های زیادی که انجام شده‌اند به این اشاره دارند که قدر نعمت‌ها را دانستن و آن‌ها را به حساب آوردن منافع روانی و اجتماعی فراوانی دارد. اما خبر خوش برای پدر و مادرها این است که: هیچ‌گاه برای کودکان دیر نیست که یاد بگیرند از شکر نعمت‌های زندگی را به‌جا آوردن لذت ببرند. قدردانی و سپاسگزاری را در هر سنی می‌توان یاد گرفت، خواه این رفتار به صورت روحیه‌ی ثابت کسی در بیاید، و خواه به شکل عواطف اجتماعی یا ویژگی شخصیتی بروز کند. پژوهشگران دریافته‌اند که مردمی که تمایل به قدردانی و سپاسگزاری دارند برای انواع بیشتری از امور زندگانی خود، از قبیل دوستان‌شان، سلامتی‌شان، طبیعت، شغل‌شان، یا قدرتی برتر شکرگزار هستند ــ و احساس قدردانی و سپاسگزاری را با عمق و شدت بیشتری تجربه می‌کنند. از نظر آن‌ها، قدردانی و سپاسگزاری صرفاً یک «تشکر می‌کنمِ» اتفاقی نیست بلکه یک قالبِ ذهنی و عادت فکری، یک شیوه‌ی نگاه کردن به جهان، است.

دیوید رزمارین، مدیر برنامه‌ی معنویت و سلامت ذهنی در بیمارستان مک‌لین در بلمونتِ ماساچوست، و استادیار در دانشکده‌ی پزشکی دانشگاه هاروارد می‌گوید: «قدرشناسی یک احساس معنوی هم هست، خواه آشکارا ابراز شود خواه به طور ضمنی.» به گفته‌ی او، تقریباً تمام ادیان جهانی شکرگزاری و سپاس را به عنوان جزئی از نظام ارزشی خود در قالب آیین‌ها و مناسک خواندن دعای شکر برای خوراک و نعمات الاهی می‌گنجانند. در تحقیقی که توسط دکتر رزمارین طراحی شد، و در 2011 در نشریه‌ی روان‌شناسی مثبت چاپ شد، پژوهشگران از بیش از 400 بزرگ‌سال به طور اینترنتی نظرخواهی کردند، و به ارزیابی شکرگزاری مذهبی و قدرشناسی به طور کلی و در تمام زمینه‌ها، تعهد مذهبی، و سلامت ذهنی و جسمی آن‌ها پرداختند. پژوهشگران، همگام با مطالعات قبلی، دریافتند که قدردانی به طور کلی و در تمام زمینه‌ها به اضطراب کمتر، افسردگی کمتر، و سلامت بیشتر منجر می‌شود. آن‌ها همچنین دریافتند که شکرگزاری مذهبی (خدا را شکر کردن) به کاهش بیشتر در اضطراب و افسردگی و افزایش در سلامتی می‌انجامد.

به یاد داشتن وظیفه‌ی قدردانی و سپاسگزاری می‌تواند برای بزرگسالان و بچه‌ها به یک اندازه دشوار باشد. کریستِن وِلش، مادر سه بچه که 11 تا 18 سال سن دارند، در بیرون از هوستون زندگی می‌کند و مؤلف کتاب پرورش کودکان قدردان در جهان حق‌به‌جانب است. او اذعان می‌کند که زمانی خودش را و خانه‌اش را با دیگران مقایسه می‌کرد. اگر به دیدن همسایه‌ای می‌رفت که طرح آشپزخانه‌اش را عوض کرده بود، هنگام بازگشت به منزل می‌خواست کار او را انجام دهد، حتی اگر اصلاً آشپزخانه‌ی او نیاز به چنین تغییری نداشت. او نگرشی مشابه را در فرزندان خود نیز مشاهده کرده بود. او می‌گوید: «هرچه به آن‌ها می‌دادم، کافی نبود و همیشه بیشتر می‌خواستند.»

بیشتر پژوهش‌های صورت‌گرفته درباره‌ی سودمندی قدردانی و سپاسگزاری کانون توجه‌شان بر بزرگ‌سالان بوده است، اما اکنون پژوهشگران توجه‌شان را به این معطوف کرده‌اند که چگونه قدردانی می‌تواند زندگانی بچه‌ها را نیز بهتر کند. آن‌ها دریافته‌اند که قدرشناسی گسترده در سال‌های نوجوانی می‌تواند باعث رشد و شکوفایی کودک شود. قدرشناسی آن‌چه را که پژوهشگران «مارپیچ صعودی عواطف مثبت» می‌نامند به کار می‌اندازد. نوجوانانی که قدرشناسی بیشتری نشان می‌دهند، در مقایسه با همسالان کمتر قدرشناس خود، شادتر هستند و در امور مدرسه نیز مشارکت بیشتری دارند، حمایت اجتماعی بیشتری از خانواده و دوستان خود می‌کنند، و حمایت بیشتری هم از آنان دریافت می‌کنند. در عین حال، آن‌ها نشانه‌های افسردگی و اضطراب در آن‌ها کمتر دیده می‌شود، و احتمال کمتری دارد که رفتارهای ضداجتماعی، از قبیل خشم و عصبیت، از خود نشان دهند.

پژوهش‌هایی که در میان بزرگ‌سالان صورت گرفته حاکی از آن است که سپاسگزاری و شکر کردن می‌تواند راهبردی درونی فراهم کند تا از عهده‌ی کارها برآییم. آدم‌های قدرشناس مانند هرکس دیگری با مشکلات و ناراحتی‌ها مواجه می‌شوند، اما آن‌ها معمولاً موانع را از منظر متفاوتی می‌نگرند، و چالش‌ها را در پرتو مثبتی از نو شکل می‌دهند. دکتر وایسبورد مثالی از یکی از دانشجویانش می‌زند که به جامعه‌ای کم‌درآمد در آمریکای جنوبی تعلق داشته است. او می‌گوید: «ما داشتیم درباره‌ی قدرشناسی صحبت می‌کردیم، و او گفت که هرگاه از منتظر ماندن در ایستگاه اتوبوس خسته و مأیوس می‌شود، به یاد می‌آورد که در زادگاه خودش اکثر مردم مجبورند پیاده بروند.»

 

برای تحقیقی که سال گذشته در نشریه‌ی روان‌شناسی مثبت چاپ شد، پژوهشگران نقش قدرشناسی در زندگی بیش از 500 نوجوان از ناحیه‌ای مرفه در لانگ آیلند در نیویورک را در طول چهار سال، در مدتی که از مدرسه‌ی راهنمایی به دبیرستان وارد می‌شدند، ردیابی کردند. در چهار زمان متفاوت، دانش‌آموزان پرسش‌نامه‌هایی را پر کردند که در آن‌ها میزان موافقت خود را با گزاره‌هایی از این قبیل (با امتیازاتی از 1 تا 7) اعلام می‌کردند که: «چیزهای زیادی دارم که باید برایشان شکرگزار باشم»، «اگر بخواهم فهرستی از چیزهایی تهیه کنم که احساس قدرشناسی نسبت به آن‌ها دارم، فهرستی بسیار طولانی خواهد شد»، و «من قدرشناس افراد بسیار گوناگونی هستم.»

پژوهشگران همچنین به سنجیدن رفتارهای ضداجتماعی و رفتارهای جامعه‌پسند (مطلوب اجتماعی) پرداختند. آن‌ها از دانش‌آموزان خواستند که، برای مثال، دفعات حمایت خود را از کودک دیگری (هرگز، گاه، اغلب) که در زحمت افتاده است، یا دفعات دلخور کردن یک کودک دیگر به سبب رفتار بدی که با او داشته‌اند، درجه‌بندی کنند. پژوهشگران به بررسی رضایتمندی دانش‌آموزان از جنبه‌های مختلف زندگی‌شان (مدرسه، خودشان، دوستان خانوادگی) نیز اقدام کردند، و این که خانواده و دوستان چقدر حامی آن‌ها هستند، و همدلی خود‌شان با دیگران و تسلط بر نفس‌شان تا چه اندازه است. یافته‌های این تحقیق آن بود که رشد حق‌شناسی در طول چهار سال نه تنها پیش‌گوی رشد افراد در رفتارهای جامعه‌پسند بوده، بلکه نشان‌دهنده‌ی کاهش رفتارهای اجتماعی منفی در مقایسه با دانش‌آموزانی است که حق‌شناسی‌شان در همان حد مانده یا کاهش یافته است. به نظر پژوهشگران، حق‌شناس و سپاسگزار بودن می‌تواند «انگیزه‌های رفتار ضداجتماعی را در میان نوجوانان تضعیف کند.»

به گفته‌ی جاکومو بونو، مدیر پژوهش و استادیار روان‌شناسی در دانشگاه ایالتی کالیفرنیا در دومینگوئز هیلز، دانش‌آموزانی که حق‌شناس‌تر بودند همچنین در اداره‌ی زندگی‌شان و تعیین اهداف مهم برای آینده تواناتر بودند. او می‌افزاید: «هنگامی که نوجوانان به طور مداوم اظهار حق‌شناسی و سپاسگزاری می‌کنند، این محک خوبی برای نشان دادن رشد و شکوفایی آن‌ها است.» نوجوانان حق‌شناس روابط عمیق‌تری با همسالان خود دارند، بعضاً شاید به این علت که تمایلات مثبت باعث جذاب‌تر شدن و دوست‌داشتنی‌تر شدن آن‌ها می‌شود. در تحقیقی در سال 2015 که در نشریه‌ی عواطف و احساسات چاپ شد، پژوهشگران آزمونی را با 70 دانشجوی سال اول ترتیب دادند. آن‌ها دریافتند که آشنایان احتمال بیشتری دارد که بخواهند با دانشجویی در تماس باشند که نسبت به آن‌ها (در مکاتباتش) حق‌شناس است تا با دانشجویانی که قدردانی و حق‌شناسی از خود نشان نمی‌دهند. دانشجویان حق‌شناس را همسالان‌شان دارای شخصیتی خونگرم‌تر می‌دانند و آن‌ها را صمیمی‌تر و باملاحظه‌تر می‌شمرند.

ما در مقام پدر و مادر بیشترین تلاش خود را می‌کنیم تا به بچه‌هایمان یاد بدهیم که حق‌شناس باشند، از این طریق که دائماً سر آن‌ها غر می‌زنیم که از دیگران تشکر کنند یا نامه‌های تشکرآمیز بنویسند. با این همه، کارشناسان به ما هشدار می‌دهند که این تلاشِ ما ممکن است نتیجه‌ی عکس بدهد، و عملاً مانعی برای احساس حق‌شناسی کردن حقیقی باشد. به گفته‌ی آن‌ها لازم است که بچه‌ها یاد بگیرند که چگونه با حق‌شناسی و سپاسگزاری «فکر کنند»، نه آن که بدون تأمل و فکر کردن، عمل تشکر کردن را انجام دهند. خانم کورمی‌یر می‌گوید که او سخت تلاش کرده است تا قدرشناسی را از زمانی که بچه‌هایش کوچک بودند به یک عادت خانوادگی تبدیل کند – و اکنون این رفتار به یک قاعده و هنجار بدل شده است. او یافتن موضوعات و کارهای روزمره برای حق‌شناسی و تشکر کردن را تشویق می‌کند، و نه فقط تشکر کردن در پاسخ به هدایای تولد و کریسمس. او همچنین سعی می‌کند که قدرشناسی را با نمونه‌ها و مثال‌هایی آموزش دهد. هنگامی که بچه‌هایش در کارهای خانه کمک می‌دهند، مثلاً متوجه پر شدن ظرف آشغال می‌شوند و آن را بیرون می‌برند، یا در را برای کمک کردن باز نگه می‌دارند، از آن‌ها تشکر می‌کند. او می‌گوید: «آن‌ها هر بار که ملافه‌های تمیز را روی تخت‌شان می‌گذارم، همراه‌شان به گردش علمی می‌روم، یا شام را حاضر می‌کنم، از من تشکر می‌کنند.»

 لازم است که بچه‌ها یاد بگیرند که چگونه با حق‌شناسی و سپاسگزاری «فکر کنند»، نه آن که بدون تأمل و فکر کردن، عمل تشکر کردن را انجام دهند.

یافته‌های دیگری نشان داده‌اند که دانش‌آموزان دبستانی که، حتی فقط به مدت یک هفته، آموزش قدرشناسی دیده‌اند، نه فقط بهتر توانسته‌اند از روی قدرشناسی «تأمل و تفکر کنند»، بلکه احساسات توأم با قدرشناسی بیشتری دارند و رفتارهای اجتماعی مثبت بیشتری (مثلاً نوشتن تشکرنامه) از خود نشان می‌دهند، و سلامتی عاطفی بیشتری دارند تا دانش‌آموزانی که چنین آموزشی ندیده بوده‌اند. هنگامی که پژوهشگران پنج ماه بعد وضعیت دانش‌آموزانی را که به مدت طولانی‌تری در این برنامه‌ی آموزشی مانده بودند بررسی کردند، دریافتند که این تأثیرات مثبت افزایش یافته‌اند. کارشناسان می‌گویند که با کار و تمرین آگاهانه و عامدانه، قدرشناسی و سپاسگزاری می‌تواند از وضعیتی گذرا و کوتاه به یک خصلت بدل شود و در نهایت یک ویژگی شخصیتی شود.

کِیسی رومل، معلم درس انگلیسی کلاس یازدهم در مدارس دولتی لیدرشیپ در ریچموند کالیفرنیا، برنامه‌ی آموزش قدرشناسی را در کلاس خود به عنوان بخشی از یک تحقیق آتی به کار برد. او این برنامه را چنان مؤثر دید که، اگرچه تحقیق پایان یافته است، همچنان آن را به کار می‌برد. در این برنامه، با استفاده از نرم‌افزاری که مدرسه آن را ساخته است، دانش‌آموزان چهار دقیقه‌ی نخست هر کلاس درسی را به ابراز قدر‌شناسی از همکلاسان‌شان به صورت نوشتاری اختصاص می‌دهند. این نوشته‌ها پیام‌های ساده‌ای هستند مثلِ «ممنونم از این که همیشه برای کمک کردن به من حاضر و آماده‌ای، دوست عزیز. این برای من بسیار باارزش است»، یا «ممنونم از گرمی و صمیمیتت ...» برخی از پیام‌ها، مخصوصاً در میان پسرها، به گفته‌ی آقای رومل پیام‌هایی است که «بلند گفتنش برای آن‌ها راحت نیست.»

این پژوهش شیوه‌های متعددی را نشان می‌دهد که پدر و مادرها می‌توانند از آن طریق به بچه‌هایشان کمک کنند تا احساس قدرشناسی داشته باشند. پدر و مادرها می‌توانند بچه‌هایشان را تشویق کنند تا قدر وقت و فکری را که در پسِ هر هدیه‌ و لطفی است که دریافت می‌کنند بدانند، و به آن بیاندیشند. مثلاً بگویند: «ببین، جک واقعاً می‌داند که تو چقدر عاشق فوتبال هستی. چقدر به تو محبت و لطف داشته که پیراهن تیم مورد علاقه‌ات را برای تو گرفته است»، یا «اوه، مادربزرگ پنج ساعت تمام با قطار این راه را آمده است تا اجرای تو را در آن نمایش ببیند.» نقطه‌ی عطفی برای خانواده‌ی وِلش زمانی پیش آمد که آن‌ها شروع به کار داوطلبانه برای کمک به محله‌های فقیرنشین، در کشور خود و در خارج کشور، کردند. دو سال پیش، دختر خانواده به سفری داوطلبانه برای کمک به بازسازی خانه‌هایی در روستاهای تگزاس رفت. کف یکی از خانه‌ها آن‌چنان خراب شده بود که می‌شد سنگ و خاک زمین را دید. هنگامی که دخترش به خانه برگشت، نشست و زمین را بوسه داد، و گفت: «هرگز شکر زمین خانه را به‌جا نیاورده‌ بودم، حالا این کار را می‌کنم.»

برای برخی از پدر و مادرها، «سرآغاز مناسب» این این است که خودشان نمونه‌ی بهتری باشند. در نظرسنجی تمپلتون، تنها کمتر از نیمی از پاسخ‌دهندگان گفتند که از همسر یا شریک زندگی‌شان قدردانی می‌کنند. همچنین، به گفته‌ی دکتر وایسبورد، برای بچه‌ها – و بزرگ‌سالان – مهم است که از حلقه‌ی وسیع‌تری از  کسانی  که در زندگی آن‌ها تأثیر دارند، مانند مدیر یا دربان مدرسه، تشکر و قدردانی کنند. به گفته‌ی او، «در جامعه‌ای این اندازه  تکه‌تکه و جدا از هم شده،  که در آن هرکس تنها غم خود را دارد، حق‌شناسی پیوندی مشترک و یکی از بهترین راه‌های ارتباط ما با دیگران است.»

 

برگردان: افسانه دادگر


جنیفر برهنی والاس روزنامه‌نگار آمریکایی است. آن‌چه خواندید برگردانِ این نوشته‌ی اوست:

Jennifer Breheny Wallace, ‘How to Raise More Grateful Children,’ Wall Street Journal, 23 February 2018.