کودکآزاری چیست؟ و چگونه باید با آن مقابله کرد؟
ساعت ۱۲ شب بود و زن، مقابل بیمارستان مفید تهران، پسرک چهار سالهی خود را بغل کرده بود و با ترس و وحشت فریاد میزد: «نیما را نجات دهید!» پرستاران به سمت نیما دویدند. پسرک بیهوش بود، به سختی نفس میکشید و بدنش پر از کبودی و آثار سوختگی بود. چه کسی میتوانست این همه زخم بر جسم کودکی که توان دفاع از خودش را ندارد بزند؟
پزشکان دست به کار شدند تا شاید بتوانند جانش را نجات دهند، جان کودکی را که تشخیص دادند بارها شکنجه شده است. نیما ساعتها با مرگ دست و پنجه نرم میکرد و به هوش نمیآمد. تن بیجان و رنگپریدهاش نشان از ترسهایی داشت که حتی اگر زنده میماند تا سالها او را ترک نمیکرد و تبدیل میشد به اضطراب روزهایی که باید زندگی میکرد و کابوسهای کشدار شبانه. پرستاران کشیک باور نمیکردند که ناخن یکی از انگشتان نیما با انبر کشیده شده و آلت تناسلیاش سوخته است. چه کسی باور میکند مادر یا پدری توانایی کندن پوست سر طفل بیپناهی را داشته باشد؟ پزشک معالج نیما حراست بیمارستان را از وضعیت نیما کوچولو باخبر کرد تا با پلیس تماس بگیرند. مأموران پاسگاه قلهک تهران عازم بیمارستان شدند و، با هماهنگی قضایی، پدر و مادر نیما را بازداشت کردند و به پاسگاه انتقال دادند تا به طور جداگانه بازجویی شوند.
نیما فردای آن شب، با تلاش کادر درمانی بیمارستان، به هوش آمد. ولی چه به هوش آمدنی، که از بیهوشی بدتر بود: وقتی که هیچ پناه و پناهگاهی نداری و آنهایی تو را آزار دادهاند که قرار است پناه جانت باشند، و به جای آن که همهی خوبیها را برای تو بخواهند، شکنجهات میدهند. مادر به پلیس میگوید: «نیما با پسر همسایه شیطنت میکردند و خانه را به هم ریخته بودند. عصبانی شدم و پسر همسایه را از خانه بیرون کردم. نیما را به اتاق بردم و کتکش زدم، و هرچه التماس میکرد، در من هیچ اثری نداشت. با مشت و لگد و سیخ او را میزدم تا به زمین افتاد. صدایش کردم، جواب نداد. ترسیدم و به شوهرم زنگ زدم و دو نفری او را به بیمارستان رساندیم. باور کنید، اولین بار بود که او را کتک میزدم!» اما پدر نیما اعترافات همسرش را نپذیرفت و گفت: «شکنجهی پسرم، نیما، کار من بوده و همسرم بیگناه است. نیما شیطنت میکرد و به حرفهای ما گوش نمیداد. او را کتک زدم و موهایش را کندم.» به دلیل اظهارات متناقض این زن و شوهر، برای آنها قرار بازداشت صادر شد.
کودکآزاری چیست؟
از «کودکآزاری» تعاریف متعددی ارائه شده است اما، با در نظر گرفتن مجموعهای از تعاریف، میتوان گفت: «کودکآزاری عبارت است از هرگونه صدمه و آزار جسمی، روحی، و جنسی به کودکان یا نوجوانان که سلامت جسمانی یا روانی ایشان را به خطر اندازد، و یا هرگونه غفلت و ترک فعلی که کودک برای رشد و سلامت روحی و روانی و جسمی به آن نیازمند است، مانند محروم کردن از تحصیل، غذا، بهداشت، و سلامت.» تعیین مصداقهای خشونت علیه کودکان و زنان و همچنین خشونت خانگی موضوعی محل مناقشه است اما، از آنجایی که اِعمال خشونت بر انسان متغیرها و پیامدهای متفاوتی دارد، میباید جدا از چارچوب مشخصی که برای تعریف خشونت وجود دارد، به برداشت و احساسات قربانیِ خشونت به عنوان یکی از شاخصههای تعریف این مفهوم توجه کرد. به علاوه، از آنجایی که کودکان برای رشد و زندگی به پدر و مادر وابستگی دارند، و عمدتاً امکان دفاع در مقابل هرگونه خشونت یا آزار و اذیت را ندارند، باید برای مقابله و پیشگیری از این نوع خشونت تمهیداتِ مختلفی در نظر گرفت، و به دقت آنها را رهیابی و نظارت و کنترل کرد. به خصوص، کودکانی که دچار انواع معلولیتهای ذهنی و جسمی و روانی و یا بیماریهای خاص هستند بیشتر در معرض انواع مختلف خشونت قرار میگیرند.
قانون ساکت است
فقدان قوانین حمایتی از کودکان یکی از عوامل مهم در بروز و رواج اعمال خشونت علیه کودکان در ایران است. نواقص و ابهامات قانونی در این باره در کشور ما محسوس بوده و در گسترش کودکآزاری مؤثر است. مراکزی که کودکان قربانی خشونت را مورد حمایت قانونی قرار دهند بسیار محدودند و امکانات بسیار اندکی دارند. این در حالی است که مراجع قانونی باید، با توجه به آمار گستردهی کودکآزاری، تهمیدات ضروری را در جهت گزارشدهی و موظف کردن مدارس و بیمارستانها برای مقابله با این پدیده فراهم کنند، و راهکارهایی را در اختیار بگذارند که به کشف جرم و اقدامات تأمینی در مورد کودکآزاری منجر شود. مراجع قانونی باید برای مقابله با اقدامات سرپرستان خشونتورز، که تأثیرات زیانباری بر رشد و پرورش کودکانشان میگذارند، تمهیداتی بیاندیشند، باید کودکان را از محیط آزار و خشونت و شکنجه دور کنند، و سیستمی برای عزل سرپرستان بد و خشن ایجاد کنند تا موجب بازداشتن پدر و مادر از اِعمال اَشکال مختلف خشونت نسبت به کودکان شود. همچنین، مراجع قانونی باید در نظر داشته باشند که وضع چنین قوانینی با مشاورت وکلا و حقوقدانان و سازمانهای غیردولتی و تبادل تجربه با کشورهایی که چنین قوانینی دارند ممکن و مطلوب است، چرا که بدون در نظر گرفتن این موارد، وضع مجازاتهای بیحساب و کتاب هم عوارض جبرانناپذیر دیگری به همراه دارد. تأسیس دادگاههای مخصوص کودکآزاری، با قضات آموزشدیده از این جهت، نیز از گامهای بلندی است که باید در همین راستا برداشت.
جای «آموزش» به شدت خالی است
واقعاً معلوم نیست که پدر و مادر و سرپرستان خانواده در مورد مفاهیمی مانند «حقوق کودک»، و این که اساساً «خشونت علیه کودکان» چیست، تا چه اندازه اطلاع و آگاهی دارند. معلوم نیست چه نهادهایی مسئولیت آموزش پدر و مادر و سرپرستان خانواده و کادرهای درمانی و نیروهای پلیس و مراجع قضایی در مورد حقوق کودک و خشونت علیه کودکان را به عهده دارند، و حتی معلوم نیست که مراجع قانونی تا چه اندازه از عواقب کودکآزاری و اثرات آن بر ساخت لایههای اجتماعی در آینده باخبر هستند. برخی والدین به درستی نمیدانند که در مقابل یک کودک بیشفعال، یا در مواجهه با لجبازیهای کودکانه و یا نیازهای معمولی کودکان، چه باید بکنند و مهارت، توانایی و آموزش لازم را ندیدهاند. جای خالی آموزش در ایران بسیار محسوس است. بخش عمدهای از موارد کودکآزاری با آزار جسمی و عاطفی همراه بوده و ناشی از غفلت والدین است، و در صورت برخورداری از مهارتهای تربیتی قابل پیشگیری است. رسانهها و مدارس میتوانند اولین مراکزی باشند که نسبت به مسئلهی پیشگیری از خشونت علیه کودکان و ارتقای ظرفیت و مهارتهای والدین و سرپرستان خانوادهها مؤثر باشند. تقویت سازمانهای مردمنهاد و جامعهی مدنی نیز بسیار تأثیرگذار است، ولی معلوم نیست که سیاستگذاران برای این مهم چه تمهیداتی اندیشیدهاند.
قانون فرهنگسازی میکند
قانون مهمتر است یا فرهنگ؟ این سؤالی است که نمیشود به آن پاسخ قطعی داد، ولی هیچگاه نمیتوان نقش قانون در فرهنگسازی و جامعهپذیری را از نظر دور داشت. حتی در مناطقی که سنتهای غلطی چون کودکهمسری، خونبس، ازدواجهای اجباری، و حتی فروش دختران وجود دارد، نقش قانون در محدود کردن این رسوم غلط و ظرفیتسازی برای جامعهی مدنی به شدت اهمیت دارد. قانون است که از قتلهای ناموسی پیشگیری میکند، و قانون است که در صورت وقوع خشونت علیه کودکان، حداقل میتواند افرادی را که مرتکب خشونت شدهاند مجبور به دیدن دورههای آموزشی کند. قانون باید، به جای پنهان کردن مشکلات و خشونتهای اعمالشده در مورد کودکان، علناً به این موارد بپردازد و برای خشونتهایی مانند تجاوز به محارم و کودکآزاریهای جنسی و کشف جرائمی از این دست راهکارهایی بیاندیشد، وگرنه همچنان کودکان در معرض آزارهای روانی و جسمی و جنسی قرار میگیرند و سکوت میکنند.
کودکآزاری، مانند همسرآزاری، مختص طبقهی خاصی نیست ولی عواملی چون بیکاری، اعتیاد، اختلافات خانوادگی، فقر اقتصادی و فرهنگی، بیماریهای اعصاب و روان و ... در بروز آن مؤثر هستند. بسیاری از کودکانی که قربانی کودکآزاری میشوند زیر فشار فقر و مشکلات مالیاند. فقر سبب میشود تا کودکان از دسترسی به نیازهای اساسی خود، مانند آموزش، بهداشت، تغذیه، و ... محروم شوند، یا والدین به دلیل فشارهای مالی با رفتارهایی چون پرخاشگری، خشونت، بیتوجهی و ... کودکان خود را مورد آزار قرار دهند. کودکآزاری در خانوادههای مهاجر، حاشیهنشین، و پرجمعیت رواج نسبی بیشتری دارد، و خشونت مضاعفی چون اجبار کودکان به کارهای سخت، نقل و انتقال مواد مخدر، محرومیت از تحصیل، و سوءاستفادهی جنسی از آنها را به دنبال دارد. برطرف کردن این مشکلات و کاستیها میتواند تا حد زیادی از رواج اعمال خشونت در مورد کودکان کم کند.