تب‌های اولیه

فریبا داودی مهاجر: بعد از ۴۰ سال، هیچ امیدی محقق نشده

فریبا داودی مهاجر، فعال حقوق‌ زنان

در آن سن آرزوهایی داشتیم که برایش حاضر بودیم فداکاری بکنیم، ولی هیچ بیمی نداشتیم. در آن زمان، نوجوانانی مثل من سنی نداشتیم که به مسئولیت فکر کنیم، ولی از آنهایی که خاک سیاست را بیشتر خورده بودند، توقع بیشتری برای آگاه‌سازی مردم می‌رفت. در واقع ما فریب اطمینان‌مان به افرادی را خوردیم که شعارهای انقلاب را تئوریزه میکردند. 

جواز شکنجه و شخصیت شکنجه‌گر

فریبا داودی مهاجر

«اسلحه را گذاشت روی شانه‌ی من و رفیقم را تیر باران کرد.» این گفته‌ی مردی محکوم به اعدام است که پس از سه بار سکته‌ی مغزی، در حالی که فلج شده بود، آزاد شد و چندی بعد در نهایت فقر درگذشت. روایت‌های ایرانیانی که شکنجه‌های در زندان و حتی خارج از آن را تحمل کرده‌اند بی‌شمار است. شکنجه‌هایی که آثار روانی و جسمی‌اش، حتی بر خانواده‌ی آن‌ها و نسلی که شاهد این شکنجه‌ها بوده، آثاری بلند مدت دارد...

کودک‌آزاری چیست؟ و چگونه باید با آن مقابله کرد؟

فریبا داودی مهاجر

ساعت ۱۲ شب بود و زن، مقابل بیمارستان مفید تهران، پسرک چهار ساله‌ی خود را بغل کرده بود و با ترس و وحشت فریاد میزد: «نیما را نجات دهید!» پرستاران به سمت نیما دویدند. پسرک بیهوش بود، به سختی نفس میکشید و بدنش پر از کبودی و آثار سوختگی بود. چه کسی میتوانست این همه زخم بر جسم کودکی که توان دفاع از خودش را ندارد بزند؟

قتل‌های ناموسی؛ «چت می‌کرد، او را کشتم!»

فریبا داودی مهاجر

مرد چاقو را پیدرپی بر بدن همسرش میزد. همه جا را خون گرفته بود و او حتی صدای همسایهها را که فریاد میزدند و در ورودی را میکوبیدند نمیشنید. فریادهای زن به نالههای تلخ و سوزناکی تبدیل شده بود و چشمهایش آرام آرام بسته میشد، ولی مرد هنوز آرام نگرفته بود، تا این که به یکباره همسرش را بیجان دید.

قتل‌های ناموسی؛ «چت می‌کرد، او را کشتم!»

فریبا داودی مهاجر

مرد چاقو را پیدرپی بر بدن همسرش میزد. همه جا را خون گرفته بود و او حتی صدای همسایهها را که فریاد میزدند و در ورودی را میکوبیدند نمیشنید. فریادهای زن به نالههای تلخ و سوزناکی تبدیل شده بود و چشمهایش آرام آرام بسته میشد، ولی مرد هنوز آرام نگرفته بود، تا این که به یکباره همسرش را بیجان دید.