تاریخ انتشار: 
1397/11/09

فریبا داودی مهاجر: بعد از ۴۰ سال، هیچ امیدی محقق نشده

فریبا داودی مهاجر، فعال حقوق‌ زنان

فعالان سیاسی، روشنفکران و مردمی که ۴۰ سال پیش در ایران انقلاب کردند یا شاهد انقلاب بودند، در روزهای پیروزی انقلاب کجا بودند و چه می‌کردند؟ چه بیم و امیدهایی به این انقلاب داشتند؟ و اکنون پس از گذشت چهار دهه، بیم و امیدهای آن روزهای‌شان را چقدر منطبق بر نتایج این انقلاب می‌بینند؟

برای یافتن پاسخ این سؤالات با شماری از انقلابیون و شاهدان انقلاب گفت‌وگو کرده‌ایم. حاصل هر گفت‌وگو روایتی به مثابه‌ی یک تجربه از انقلاب است که روزهای پر شور و التهاب پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ و پی‌آمدهای آن را در شهرهای مختلف ایران و در بین گروه‌های سیاسی، قومی و مذهبی مختلف به تصویر می‌کشد.

فریبا داودی مهاجر، فعال حقوق‌زنان، در گفت‌وگو با آسو تجربه‌اش از انقلاب و نتایج آن را این‌گونه روایت می‌کند:

 

در روزهای انقلاب ۱۳۵۷ کلاس دوم راهنمایی بودم و به مدرسه‌ی آذر می‌رفتم که یک مدرسه‌ی ملی بود. با این‌که دانش‌آموزان آذر، از نظر فرهنگی و اجتماعی، از طبقه‌ی‌ مرفه جامعه بودند، اما هر چه به روزهای انقلاب نزدیک‌تر میشد، ما بیشتر مدرسه را تعطیل می‌کردیم و برای تظاهرات میرفتیم. حتی یادم میآید که یک بار به اتاق مدیرمان، که بسیار مدیر خوبی بود و خودش و مادرش از بنیانگذاران مدارس برای دختران بودند، رفتیم و عکس شاه را که بالای سرش بود کندیم و از پنجره به پایین پرتاب کردیم.

ما با خامی تمام به تظاهرات میرفتیم، همه امیدوار و بدون این‌که بیمی داشته باشیم. اصلاً به ترس و بیم و این‌که آینده‌ی ایران چه خواهد شد، فکر نمیکردیم. همه چیز ما امید بود. امید به این‌که دیگر طبقه‌ی مستضعفین نخواهیم داشت، امید به این‌که آزادی خواهد آمد، امید به این‌که دیگر زندانیِ سیاسی نخواهیم داشت. امید به این‌که تفاوت طبقاتی در اجتماع از بین خواهد رفت. 

در آن سن آرزوهایی داشتیم که برایش حاضر بودیم فداکاری بکنیم، ولی هیچ بیمی نداشتیم. در آن زمان، نوجوانانی مثل من سنی نداشتیم که به مسئولیت فکر کنیم، ولی از آنهایی که خاک سیاست را بیشتر خورده بودند، توقع بیشتری برای آگاه‌سازی مردم می‌رفت. در واقع ما فریب اطمینان‌مان به افرادی را خوردیم که شعارهای انقلاب را تئوریزه میکردند. 

بعد از ۴۰ سال هم باید گفت که هیچ امیدی محقق نشده است. در طول این ۴۰ سال روزبه‌روز متوجه شدیم که انقلاب یک فریب بزرگ بود و ما به هیچ کدام از آرمان‌هایی که داشتیم، از جمله آزادی، آزادی بیان، آزادی در کتاب خواندن و آزادی برای زندانیان سیاسی که همیشه به آن فکر میکردیم، نرسیدیم.