یک روز در اورشلیم
Cineuropa
تراموایی از شرق به غرب اورشلیم میرود. در هر محلهای مسافران گوناگونی به آن میپیوندند و از دین، سیاست، فوتبال و مسائل روزمره حرف میزنند. آموس گیتای، کارگردان سرشناس اسرائیلی، تراموا را استعارهای خوشبینانه و طعنهآمیز از شهری چندفرهنگی میداند و میپرسد، «مردم چطور میتوانند وجود یکدیگر، تفاوتها و اختلافنظرهایشان را بپذیرند و یکدیگر را نکُشند؟» آنچه در ادامه میخوانید گفتوگویی با گیتای و نقدی بر «تراموایی در اورشلیم» است که نخستین بار در جشنوارهی بینالمللی ونیز به نمایش درآمد.
تراموایی در اورشلیم، فیلم جدید آموس گیتای، از قطعات کوتاهی تشکیل شده که هرچند بدون نظم و ترتیب خاصی کنار هم قرار گرفتهاند اما مضمون اصلی همهی آنها درگیری میان فلسطینیها و اسرائیلیها است. عجیب و بیتردید جالب است که به نظر نمیرسد که کسی در سراسر فیلم از این تراموا پیاده شود. این فیلم پایان مشخصی ندارد و برای ارائهی تصویری از جامعهی اسرائیل، گروهی از بازیگران بامزه را در یک وسیلهی نقلیهی عمومی گرد هم میآورد تا با هم حرف بزنند، آواز بخوانند، برای یکدیگر مزاحمت ایجاد کنند یا به هم دلداری دهند-استعارهای مناسب از وضعیت کشور.
این فیلم در بخش خارج از مسابقهی جشنوارهی ونیز همراه با مستند کوتاه غمانگیز گیتای، نامه به دوستی در غزه، نمایش داده شد. این مستند با استفاده از متن تکاندهندهای از آلبر کامو به کشتوکشتار در غزه میپردازد، همان جایی که در زمان برگزاری جشنوارهی ونیز ارتش اسرائیل با معترضان فلسطینی درگیر شده بود. این مستند پیشدرآمدی سوگناک بر تراموایی در اورشلیم است که با اپراخوانی یک زن آغاز میشود.
او تنها کسی نیست که احساساتش را از طریق موسیقی بیان میکند. یک نوازندهی ماهرِ عود دو گردشگر فرانسوی را مسحور میکند، پدری (با نقشآفرینی جذاب ماتیو آلماریک) و پسر نوجوانش که اولین بار است که اورشلیم را میبیند. این دو کاملاً راحت هستند و بیخیال کف تراموا دراز کشیدهاند و به نوای عود گوش میکنند. چندی بعد، زوجی اسرائیلی آلماریک را دست میاندازند و به او میخندند زیرا وی خاماندیشانه میگوید اسرائیل «فوقالعاده» است چون هوایی آفتابی دارد.
گیتای بخش دیگری از جامعهی یهودی را در قالب گروهی از مردان حَسیدی نشان میدهد که با هم آواز مذهبی پرشوری میخوانند: «دنیا پلی باریک است/ اما مهم این است که نترسیم».
خیابانها مثل برق از حاشیهی تصویر میگذرند، انگار گیتای میخواهد بگوید که نه محل بلکه نگرش آدمها است که اهمیت دارد.
بعضی از مسافران تراموا فلسطینی هستند. کارگر خستهای عازم خانه است و زن جوان متعصبی به اشتباه او را به ایجاد مزاحمت متهم میکند و آن قدر پافشاری میکند که نگهبان میآید و آن مرد را به زور روی زمین میخواباند. این قطعه همین جا پایان مییابد. یک قطعهی دیگر پایان امیدوارکنندهتری دارد: یک دختر شیک فلسطینی که منتظر تراموا ایستاده با یک دختر یهودی همسنوسالش ارتباط برقرار میکند. هر دو هویتهایی چندگانه دارند-دختر فلسطینی گذرنامهی هلندی دارد زیرا شوهر سابقش هلندی بوده است، دختر یهودی هم پیشینهاش به چند کشور مختلف بازمیگردد. در واقع، آنها خیلی به هم شباهت دارند. وقتی سوار تراموا میشوند، همان نگهبانی که قبلاً دیدهایم، از دختر فلسطینی میخواهد که کارت شناساییاش را ارائه دهد و وقتی این دختر گذرنامهی هلندیاش را نشان میدهد بر او سخت میگیرد. دختر یهودی آن قدر به نگهبان زُل میزند تا او از رو میرود و دست برمیدارد و دنبال کارش میرود.
لحن تلخ و شیرین فیلم را میتوان در یک کشیش کاتولیک (با نقشآفرینی پیپو دلبونو، بازیگر ایتالیایی تئاتر) دید که با حالتی اندوهگین، به زبان ایتالیایی، وراجی میکند و از شهر مقدسی حرف میزند که خدا پیروان هر سه دینش را نفرین کرده است.
این قطعات کوتاه، که همگی از نقشآفرینی درخشان بازیگران سود میبرند، لحنهای متفاوتی دارند؛ گیتای بیش از همه در قطعات طنزآمیز موفق است. وقتی زوج جوانی با شور و شوق متوجه میشوند که یک مجری تندرو رادیو کنارشان ایستاده است، او با خوشحالی متن برنامهی بعدی خود در ستایش لئون تروتسکی را برایشان میخواند. اما گل سرسبد فیلم، قطعهای است که در آن مادر تنومندی که کنار پسر 24 سالهاش نشسته است، با اطرافیانش به طور خودمانی گپ میزند و میگوید که چقدر از مجرد بودن پسرش ناراحت است. دوربین روی این زن ثابت میماند و فقط جوابهای مخاطبانش را میشنویم بیآنکه آنها را ببینیم، که این امر وضعیت را خندهدارتر میکند.
گیتای به نمایش چهرهی آدمها علاقه دارد و نه ایستگاهها و محلهایی که به زحمت دیده میشوند. خیابانها مثل برق از حاشیهی تصویر میگذرند، انگار گیتای میخواهد بگوید که نه محل بلکه نگرش آدمها است که اهمیت دارد. تنوع زبانهایی که میشنویم چشمگیر است زیرا شخصیتهای فیلم به عبری، عربی، فرانسوی، ایتالیایی، ییدیش، آلمانی و لادینو ]یهودی اسپانیایی[ حرف میزنند.[1]
مارتا باواگا: در «تراموایی در اورشلیم» علاوه بر اهالی محلی، چند خارجی را هم نشان میدهید. در یکی از دیدنیترین بخشهای فیلم، پیپو دِلبونو در نقش کشیش کاتولیکی ظاهر میشود و جملاتی از پیر پائولو پازولینی را برای دیگر مسافران نقل میکند.
آموس گیتای: من عاشق پازولینی هستم و همیشه دوست دارم که از او نقل قول کنم ]میخندد[. دوست داشتم که از روبرتو روسلینی هم نقل قول کنم اما موقعیت مناسبی برای این کار پیدا نکردم. هر دوی آنها زبان سینما را از نو ابداع کردند. فقط کافی است که به آلمان، سال صفر نگاه کنید. آمریکاییها دربارهی جنگ جهانی دوم فیلمهای کمدی میساختند اما روسلینی نشان داد که گاهی کل کشور میتواند قربانی شود.
پیپو را خیلی خوب میشناسم. بسیار خلاق است و کمی آنارشیست اما وقتی ]در فیلم[ دربارهی «عهد جدید» صحبت میکند تقریباً موفق میشود که عقیدهی مخاطب را عوض کند. ماتیو آلماریک هم که در فیلم نقش یک گردشگر را بازی میکند نوشتهای کاملاً غیرمذهبی از گوستاو فلوبر را میخواند-نویسندهای که از همهی ادیان و روحانیون بیزار بود. من مدرنیته را دوست دارم و مذهبی نیستم. اما با دین دشمنی ندارم-نسبت به آن کنجکاوم. اگر همسایهام، که خاخام اعظم سفارادی حیفا است، مرا برای شبّات دعوت کند به شعائر و مناسکش احترام خواهم گذاشت، و اگر به مسجد بروم کفشهایم را درخواهم آورد. اما آدمهای مذهبی درست مثل آدمهای غیرمذهبی هستند. البته خودشان فکر میکنند که فرق دارند.
باواگا: احتمالاً این پرشورترین فیلمی است که ساختهاید. چرا این آدمهای عجیب و سرگشته را این قدر دوست دارید؟
تنها معیار سنجش صلح، زندگی روزمره است.
گیتای: کاملاً درست میگویید-این فیلم سراسر عشق به آدمها است. اروپاییها، اسرائیلیها و فلسطینیها. به نظرم، اورشلیم شهری متنوع است. همیناش خیلی خوب است. کوچک است و با این همه مرکز این سه دین بزرگ یکتاپرست است. این شهر بر عقاید نیمی از مردم دنیا تأثیر گذاشته است. غرب اورشلیم سرسبز است اما اگر چند صد متر به طرف شرق بروید ناگهان آب و هوای مدیترانهای به آب و هوای بیابانی تبدیل میشود. همیشه میگویم که تنها معیار سنجش صلح، زندگی روزمره است. میخواستم همهی این آدمها را دور هم جمع کنم و ترکیب کاملی از شخصیتهایی ارائه دهم که، هر چند شاید خواب و خیالی بیش نباشد، میتوانند در این محیط سخت یا، حداقل مثل فیلم، در یک تراموا، کنار هم زندگی کنند.
باواگا: شما آدمهایی از پیشینههای مختلف، با عقاید دینی متفاوت، را نشان میدهید که اغلب سرگشتهاند. آیا این شخصیتها از همان اول کاملاً شکل گرفته بودند؟
گیتای: فقط میخواستم به همهی این آدمهای فوقالعاده ادای احترام کنم: پیپو، خوانندهی اسرائیلی نوآ ]که صدای آوازش را در ابتدای فیلم میشنویم[، یائیل اَبِکاسیس، هانا لازلو، که در فیلم منطقهی آزاد با هم کار کرده بودیم، یا هنرپیشهی درجهی یک، لَمیس عمار، که دیگر نمیخواهد نقش زنان سنتی عرب را بازی کند. میخواستم پشت صحنه هم مثل فیلممان باشد، و همهی آنها سرانجام دور هم جمع شوند. یهودیان ارتدوکسی که در فیلم میبینیم واقعاً یهودی ارتدوکس هستند. در زندگی واقعی، آنها هرگز کنار یک زن نمینشینند اما در این فیلم چنین میکنند. سینما گاهی میتواند معجزه کند.
باواگا: اغلب میگویند که تحصیلات شما در رشتهی معماری بوده است. آیا به نظرتان هنوز هم به نحوی از معماری متأثرید؟
گیتای: بدون شک. سینما مثل نقاشی یا نویسندگی نیست که تنهای تنها باشید. باید با دیگران تبادل نظر کنید. سینما هنری مبتنی بر همکاری است و به عنوان کارگردان باید نظرات دیگران را بشنوید و از پیشنهادات آنها استقبال کنید. من هیچ وقت در رشتهی سینما درس نخواندم، حتی برای یک ساعت. چند سال قبل با عباس کیارستمی در ایتالیا و برزیل چند کلاس فیلمسازی پیشرفته تدریس کردم. وقتی دانشجویان از من خواستند آنها را نصحیت کنم، گفتم: «برید معماری بخونید.»
باواگا: یک بار رابرت میچم گفت که تحصیل در رشتهی فیلمسازی تا حدی مثل این است که برای قد بلند شدن درس بخوانید. چنین کاری بیمعنا است.
گیتای: و به همین دلیل است که این همه فیلم بد ساخته میشود. کارگردانان بزرگ اغلب پیشینههای بسیار متفاوتی دارند-نیکلاس رِی، میکل آنجلو آنتونیونی یا حتی آیزنشتاین را در نظر بگیرید که مهندس بود. ما به آدمهای خاص بیشتری احتیاج داریم. این را از هنرپیشهام، ژان مورو، یاد گرفتم. یک بار به من گفت: «آموس، اگر در فیلمی بازی میکنم به این علت است که میتوانم چیز تازهای یاد بگیرم.» من هم همین طورم. بسیاری از کسانی که میشناسم فقط میخواهند چیزی را که بلدند یا قبلاً انجام دادهاند تکرار کنند. من اصلاً به این کار علاقه ندارم. من آدم عجیب و غریبی هستم. وقتی فیلمی میسازم به این معنا است که دارم سؤالی میپرسم. و باید تک و تنها به آن جواب دهم.[2]
برگردان: عرفان ثابتی
[1] دبرا یانگ منتقد سینمایی نشریات ورایتی و هالیوود ریپورتر است. آنچه خواندید برگردان این نوشتهی او با عنوان اصلی زیر است:
Deborah Young, ‘A Tramway in Jerusalem: Film review’, The Hollywood Reporter, 6 September 2018.
[2] مارتا باواگا منتقد سینما و همکار جشنوارهی بینالمللی فیلم هلسینکی است. آنچه خواندید برگردان این نوشتهی او با عنوان اصلی زیر است:
Marta Bałaga, ‘Interview: Amos Gitai. Director’, Cineuropa, 10 September 2018.