تاریخ انتشار: 
1397/10/09

مکان‌های دیجیتالی حافظه، بازمانده از گورهای جمعی تخریب شده‌ی کشتار ۶۷

شادی صدر

iransabz

تقدیم به همه‌ی خانواده‌هایی که مزار عزیزان‌شان در اهواز را گم کرده‌اند...

 

31.282855، 48.701368

این، مشخصات جغرافیایی مکانی است که زمانی، تا همین چند وقت پیش، یک گور جمعی بود. در میان یک زمین بایرِ وسیع در اهواز، مکعب مستطیل سیمانی طویلی قرار داشت که سی سال پیش، مقامات سپاه آن را به خانواده‌های حداقل 44 زندانی سیاسی به عنوان محل دفن جمعی عزیزان‌شان، پس از اعدام مخفیانه‌ی آن‌ها،‌ نشان دادند. از آنجایی که مقامات روی این مکان سیمان ریخته بودند، خانواده‌ها نتوانستند زمین را بکنند تا مطمئن شوند عزیزانشان آنجا دفن شده‌اند یا نه و یا پیکرهای‌شان را بیرون بیاورند.

قربانیان، از جمله هزاران مخالف سیاسی بودند که در عرض دو ماه در تابستان سال 1367 در یک روند فراقضایی و به صورت مخفیانه اعدام، و در گورهای فردی و جمعیِ بی‌نام و نشان در سراسر ایران دفن شدند؛ کشتاری که از سوی عفو بین‌الملل و حقوقدانان بین‌المللی مصداق جنایت علیه بشریت دانسته شده است.

اگر کسی به اندازه‌ی کافی تصویر گوگل‌مپ از این مکان را بزرگ کند، هنوز هم مکعب مستطیل سیمانی را که در تصویر ماهواره‌ای در تاریخ 20 تیر 1397 گرفته شده می‌بیند. این تصویر از آن تاریخ تاکنون به‌روز نشده است. اما خانواده‌هایی که در تاریخ 29 تیر 1397 بر سر مزارها رفته بودند، متوجه شدند که گور جمعی و محوطه اطرافش که حاوی قبرهای تکی زندانیان سیاسی که پیش از سال 67 اعدام شده بودند بود، با خاک یکسان شده است.

 

عکس سمت راست: بولدوزرها و کامیون‌ها در محوطه‌ی گور جمعی اهواز مشغول کارند، 20 ژوئیه‌ی 2018، عکس: «عدالت برای ایران»

عکس سمت چپ: مکعب‌مستطیل سیمانی که محل گور جمعی اهواز را مشخص می‌کرد، گوگل‌مپ، 11 ژوئیه‌ی 2018


در بستر سیاسی-اجتماعی رشد سریع شهرنشینی در ایران، شهرداری اهواز «عملیات تیرماه 97» را به عنوان بخشی از برنامه‌ی توسعه‌ی شهری برای ساخت یک بلوار و یک پارک 21 هکتاری روی گورجمعی و محوطه‌ی اطرافش اعلام کرد. به دلیل فضای امنیتی حاکم بر آن منطقه، هیچ‌کس تاکنون نتوانسته دقیقاً محل را بررسی کند تا بفهمد آیا در «عملیات تیرماه 97»، بقایای پیکرها منتقل و در جایی دیگر دوباره دفن شده ‌است یا این‌که فقط سطح سیمانیِ روی گورجمعی تخریب شده و به جایی نامعلوم حمل شده است. براساس گفته‌های یک شاهد عینی در یک مصاحبه‌ی ویدئویی، خاک آن منطقه بسیار نرم است و تنها با حفر یک تا دو متر می‌توان به آب رسید. به همین دلیل، پیکرها را باید در یک گودال کم عمق طویل نزدیک به سطح زمین دفن کرده باشند. این موضوع، احتمال این‌که «عملیات تیرماه 97» بقایای پیکرها را به طور کامل و یا تا حد زیادی از میان برده باشد را بالا می‌برد.

این، تنها مورد تخریب عامدانه‌ی گورهای جمعی در چند سال گذشته نبوده است. «عفو بین‌الملل» و «عدالت برای ایران» در یک گزارش تحقیقی مشترک افشا کردند که مقامات ایران با صاف کردن، ساختن ساختمان و خیابان، ریختن زباله و یا ساختن قبرهای جدید بر روی گورهای جمعی، در حال تخریب این مکانها در سراسر ایران هستند.

با مرور موارد مشابه در کشورهای دیگر و تحقیقات مرتبط، این مقاله در پی پاسخ دادن به این سؤال است که چرا پس از سی سال، مقامات ایران دست به تخریب گورهای جمعی کشتار 67 و به طور خاص گور جمعی اهواز زدند و تا چه حد در رسیدن به اهداف «عملیات تیرماه 97» در از میان بردن مدارک جرم و خاطره‌ی کشتار موفق بوده‌اند.

 

جنایت‌کاران به صحنه‌ی جرم باز می‌گردند

استفان اشمیت، از مؤسسان اولین تیم تحقیقات علمی-حقوقی که در سال 1992 در گواتمالا ایجاد شد، بین گور جمعی مجرمانه و گور جمعی که در اثر سوانح ایجاد شده فرق می‌گذارد. براساس تعریف او، گور جمعی مجرمانه حاوی بقایای گروهی از افراد است که «برخی صفات مشترک داشته‌اند که قتل‌شان را در چشمان جنایتکاران توجیه می‌کرده است.» بریس والی ندایی، گزارشگر ویژه‌ی سازمان ملل درباره‌ی اعدام‌های فراقضایی، شتاب‌زده یا خودسرانه، با تأکید بر جنبه‌های حقوقی این نوع گورهای جمعی، تعریف خود از گور جمعی را به این شکل تبیین می‌کند: «مکان‌هایی که سه نفر یا بیشتر از قربانیان اعدام‌های فراقضایی، شتاب‌زده و خودسرانه در آن دفن شده‌اند، قربانیانی که در جنگ یا رویاروییِ مسلحانه کشته نشده‌اند.» این تعریف بعدتر توسط دیوان بین‌المللی کیفری مربوط به یوگسلاوی سابق مورد استفاده قرار گرفت.

گزارشگر ویژه همچنین تصریح می‌کند که چنین گورهای جمعی باید به عنوان صحنه‌ی جرم در نظر گرفته شوند و مورد حفاظت قرار بگیرند. افزون بر این، دیوان بینالمللی کیفری یوگسلاوی سابق، تخریب گورهای جمعی و انجام عملیات دفن مجدد را اعمال مجرمانه دانسته است. در پرونده‌ی دراگان نیکولیچ، رئیس امنیتی بریگاد زورنیک ارتش صرب‌های بوسنی، دیوان او را در مورد نسل‌کشی، جنایت علیه بشریت و قتل، به دلیل کشتار هزاران مرد مسلمان در سربرنیتسا در جولای 1995، دفن آنان در گورهای جمعی و بعدتر، نبش گورهای جمعی و دفن دوباره‌ی اجساد در چندین گور جمعیِ دیگرِ کوچک‌تر در مناطق دورافتاده‌تر در سپتامبر و اکتبر همان سال به قصد پنهان کردن جنایت (متعاقب بحث مربوط به کشف گورهای جمعی اولیه در شورای امنیت سازمان ملل) مجرم شناخت.

دست‌کم دو مورد دیگرِ تخریب چنین صحنه‌های جرمی که در سطح بین‌المللی شناخته شده باشند وجود دارد. در سال 1996، حداقل یک گور جمعی از پناهندگان رواندایی در کنگو که به وسیله‌ی ارتش میهن‌پرستان رواندا و برخی از عناصر اتحاد نیروهای دموکراتیک برای آزاد سازی کنگو-زئیر قتل‌عام شده بودند، در تلاش برای پاکسازی محوطه قبل از رسیدن تیم سازمان ملل، تخریب و تخلیه شد.

در سال 2008 نیز بقایای اجساد حدود 2000 مظنون به عضویت در طالبان و القاعده که در سال 2000، در مسیر انتقال به زندان کشته شده بوده و در بیابانی به نام دشت لیلی در شمال افغانستان در گورهای جمعی دفن شده بودند کاملاً تخلیه و به مکانی نامعلوم منتقل شد. بنا به برخی گزارش‌ها، عبدالله دوستم، یک جنگ‌سالار افغان و متحد کلیدی آمریکا در شکست رژیم طالبان، به دلیل هراس از تحت تعقیب قرار گرفتن در آینده، دستور تخیله را صادر کرده است.

همان‌طور که اشمیت می‌گوید، «به دلیل سرکوب ممتد، جنایتکاران در ابتدا نیازی به سرپوش گذاشتن بر اعمال خود با از میان بردن مدارک جرم ندارند... به عبارت دیگر "برای چه باید کاری که از نظرشان درست بوده را پنهان کنند؟" تنها گذشت زمان و تغییر شرایط است که ممکن است تلاش برای پنهان کردن مدارک جرم را الزامی کند.»

در مورد ایران، با وجود سرکوب متداوم در چهار دهه پس از انقلاب 57، شرایط چه تغییری کرده که جنایتکاران را واداشته برای پنهان کردن کاری که قبلاً از نظرشان درست بوده به صحنه جرم بازگردند؟ در حالی که برخلاف موارد یوگسلاوی سابق، رواندا و افغانستان، هیچ تهدید فوری برای هیچ تعقیب کیفری/قضایی وجود ندارد، سرمنشأ اضطراب آنان برای ارتکاب جرمی تازه با تخریب گور جمعی اهواز، چه بوده است؟ چرا عاملان با درگیر کردن شهرداری اهواز، به عنوان مأمورشان در از میان بردن ردپا، به طور ضمنی بر مسئولیت گسترده‌ی جمعی در مورد آنچه مارک اوسیل «یک کشتار اداری» می‌خواند صحه گذاشتند؟ شاید مرور بستر سیاسی-اجتماعی که این واقعه در آن رخ داده به تحلیل آن کمک کند.

 

سرکوب‌شدگان فضای حافظه‌ی جمعی را اشغال می‌کنند

در اوت 2016، فایل صوتی جلسهای میان حسنعلی منتظری، قائم مقام وقت رهبر جمهوری اسلامی ایران و چهار عضو بلندپایه‌ی هیئتهای مرگ منتشر شد. محتوای آن فایل صوتی باعث شد مقامات برای اولین بار اعتراف کنند که کشتار 67 در بالاترین سطوح حکومت برنامهریزی شده بوده است؛ واقعیتی که سال‌ها جان به‌دربردگان و خانواده‌های قربانیان بر آن تأکید داشتند و به‌وسیله‌ی مقامات انکار شده بود.

محتوای هولناک فایل صوتی باعث شد رغبتی عمومی برای دانستن حقایق درباره‌ی کشتار 67 در سطح ملی ایجاد شود. داستان‌های بی‌طرفدار خانواده‌ها و جان‌به‌دربردگان به یک باره میلیون‌ها مخاطب پیدا کرده بود و به نظر می‌رسید خاطرات «بی ارزش» آنان بالاخره به حساب آمده است. با وجود این، مانند تجربیات پرشمارِ کشورهای دیگر، این به‌یادآوریِ تاریخ، مسئله‌ی «سلسله مراتب میان قربانیان» را (که به گفته‌ی گزارشگر ویژه‌ی سازمان ملل درباره‌ی حقوق فرهنگی اغلب، «گروه‌هایی از قربانیان را در سایه قرار می‌دهد») آشکار ساخت. 

گروهی از خانواده‌های قربانیان در اهواز به سرعت به این نتیجه رسیدند که حتی در چنین شرایط تاریخی، به دلیل ساختار قدرت داخل جامعه قربانی، از آنجایی که آنها اهل پایتخت نبودند و عزیزانشان در خاوران (بزرگ‌ترین و شناخته‌شده‌ترین گور جمعی ایران که در حوالی تهران قرار دارد) دفن نشده بودند، رنج آنان به ندرت دیده می‌شود. در یک عمل مقاومت جمعی، برخی از آن‌ها تصمیم گرفتند که تمامی خطرات را به جان بخرند و برای بنا نهادن حقایق درباره‌ی کشتار 67 در اهواز و گور جمعیِ عزیزانشان، در جمع‌آوری اسناد دیجیتالی یا دیجیتالی شده با «خاک رنج» (پروژه‌ای درباره‌ی جغرافیای گورهای جمعی و سربه‌نیست‌شدگان در ایران) همکاری کنند. آن‌ها شهادت‌های صوتی-تصویری دادند و اطلاعات اولیه را برای تعیین طول و عرض جغرافیاییِ دقیقِ گور جمعی روی نقشه‌های گوگل در میان آن زمین بسیار وسیع تهیه کردند.

از اواسط سال 1395، خانواده‌ها با استفاده از دوربین موبایل‌هایشان، تعداد زیادی عکس و ویدئو از گور جمعی که با خروارها زباله و نخاله‌های ساختمانی احاطه شده بود گرفتند. این زباله‌ها و ضایعات ساختمانی، در عمل مرزی میان محوطه و گور جمعی ایجاد کرده بود تا آن را از دید عموم مخفی سازد. در واقع، اگرچه خانواده‌ها و تعداد کمی از فعالان محلی از این مکان به‌طور مرتب بازدید می‌کردند و در سالگرد اعدام‌ها و روزهای سال نو در کنار آن مراسم یادبود برپا می‌کردند، گور جمعی که با چندین تن زباله مرز گذاری شده بود، حتی برای اکثریت شهروندان اهواز قابل رؤیت نبود. حتی اگر شهروندان از وجود آن اطلاع پیدا می‌کردند، کراهت و «داغ ننگی» که مقامات موفق شده بودند حول آن مکان ایجاد کنند، مانع نزدیک‌تر شدن آنان می‌شد. به بیان دیگر، آنچه در حافظه‌ی سرکوب‌شدگان- خانواده‌ها- بود، هیچ‌گاه وارد حافظه‌ی جمعی شهر نشده بود چه رسد به این که وارد حافظه‌ی جمعی ملی شود.

همان‌طور که استفان اشمیت در مورد گورهای جمعی کمپین ضد شورش ارتشیان در دههی 80 گواتمالا می‌گوید، پنهان داشتن گور جمعی اهواز نیز «نه معطوف به مکان آن بلکه در سرکوب هر اقدامی بود که به نوعی حاکی از یادبودِ واقعه‌ای منتهی به کشتار جمعی بود... مدام به خانواده‌ها مقهور و منقاد شدن‌شان با این واقعیت یادآور می‌شد که آن‌ها نمی‌توانند به سوگ عزیزانشان بنشینند و بی‌عدالتی‌ای که در حق آن‌ها رفته را به طور علنی اعلام کنند.»

 

عکس سمت راست: در 28امین سالگرد کشتار 67، خانواده‌ها گل و قاب عکس‌ها را روی سطح سیمانی گور جمعی اهواز گذاشته‌اند. عکس: «عدالت برای ایران»، 2017.

عکس سمت چپ: خروارها زباله و نخاله‌های ساختمانی بین گور جمعی اهواز و منظر عمومی یک مرکز ایجاد کرده است. عکس: مجموعه فعالان حقوق بشر، 2011.


خانواده‌ها از سختی‌هایشان در بالا رفتن از تپه‌های زباله برای گذاشتن گل و قاب عکس بالای سنگ‌های کوچکی که نام عزیزان‌شان بر آن حک بود و خودشان چند سال پیش بر روی سطح سیمانی نصب کرده بودند، چندین فیلم گرفتند. کارولاین فرمونت، قربانیان گورهای جمعی را بهعنوان «بدنهای دوبار مرده، کسانی که یک مرگ بی‌هویت را (به عنوان فرد) و یک تدفین با بیحرمتی را (به عنوان گروه) تجربه کردهاند» توصیف میکند. خانواده‌های قربانیان گور جمعی اهواز، با ثبت دیجیتالی و به تصویرکشیدن گور عزیزان‌شان، این روند را معکوس کردند؛ آن‌ها عکس‌هایی از نمای نزدیک از هر سنگ قبر و قاب عکس بالای آن گرفتند که قربانیان را به عنوان افراد دارای هویت معرفی می‌کرد، همچنین، عکس‌ها و فیلم‌هایی با نمای باز از قطعه‌ی سیمانی تهیه کردند که هویت جمعی قربانیان را گرامی می‌داشت.

در بستر بحث‌های ملی درباره‌ی کشتار 67، انتشار ویدئوهای مربوط به گور جمعی سیمانی در اهواز و نشانی دقیق آن روی نقشه‌های گوگل، در شبکه‌های اجتماعی و برخی شبکههای تلویزیونی خارج از ایران لایه دیگری به دانش عمومی افزود که به گستردگی ایجاد گورهای جمعی در حین یک کشتار وسیع اشاره داشت. این تصاویر هر کسی را که در آن شهر زندگی می‌کرد و یا گذارش به آن جا می‌افتاد به سر زدن به آن مکان دعوت می‌کرد. چنین روند به تصویر کشیدن و «رؤیت پذیرسازی»، حافظه‌ی سرکوب‌شدگان و حافظه‌ی جمعیِ در حال ایجاد شدنِ جامعه درباره‌ی کشتار 67 را با هم درآمیخت. پیش‌بینی‌پذیر بود که مدت کوتاهی پس از آن، مقامات پروژه‌ی توسعه‌ی شهری در آن منطقه را که گفته می‌شد سال‌هاست به دلیل عدم تخصیص بودجه به تعویق افتاده بود، آغاز کردند.

در خرداد 1396، خانواده‌ها متوجه حضور بولدوزرها و کامیون‌هایی در حاشیه‌ی جاده‌ی کنارِ گور جمعی و همین‌طور عملیات خاک‌برداری در آن نزدیکی شدند. علی‌رغم خطرات امنیتی، آن‌ها از «عملیات» تصویرهایی گرفتند و با فرستادن‌شان برای نهادهای حقوق بشری، آن‌ها را آگاه کردند. ویدئوها، همانند صدای تصویربرداران، لرزان و نشاندهنده‌ی حس بهت، ترس و غم آنها، اما کافی بود برای اینکه سازمان ملل و گروههای حقوق بشری ابراز نگرانی کنند و از دولت ایران بخواهند تا از این گور جمعی به عنوان صحنه‌ی جرم محافظت کند. به‌ دلیل فشارهای بین‌المللی، عملیات برای حدود یک سال معلق شد تا این‌که در تیر ۱۳۹۷، تمامی آثار گور جمعی به علاوه‌ی قبرهای فردی زندانیان سیاسیِ اعدام شده در اهواز در یک حرکت ناگهانی و غیرمنتظره، محو شد.  

دلیل تخریب گور جمعی اهواز توسط مقامات جمهوری اسلامی، دقیقاً همان دلیل ایجاد گور جمعی در سی سال پیش است. این عمل، بازتاب‌دهنده‌ی تعجیل، سرّی بودن و این قصد است ‌که «بدن‌ها تمامیِ فردیت و جنبه‌های انسانی‌شان را از دست بدهند». از آن‌جایی که قصد نابودسازی گروهی از مردم، خود را در وجود این گورهای جمعی به خوبی نشان می‌دهد، کشتار 67 قرار بود در ابعاد وسیع، به سرعت و مخفیانه انجام شود. به گفته‌ی برخی شاهدان، تمامی 44 زندانیِ سیاسی در اهواز در یک روز، 9 مرداد 67 اعدام شدهاند. تحویل پیکرها به خانواده‌ها یا نگه‌داشتن آن‌ها در سردخانه‌ی پزشکیِ قانونی، برای این‌که بعداً تکلیف‌شان تعیین شود، می‌توانست اختفا را بلاوجه کند. دفن پیکرها در گرمای 45 درجه‌ی تابستان اهواز نمی‌توانست به تأخیر بیفتد؛ حفر ده‌ها قبر فردی در یک شب، نیروی انسانی زیادی میطلبید که لازمه‌اش به کار گرفتن افرادی خارج از دایره‌ی بسته‌ی جنایتکاران که شامل تعدادی از مقامات قضایی و امنیتی و مأموران زندان میشد بود. در چنین شرایطی، تنها گزینه‌ای که میتوانست مطابق ویژگیهای اصلی کشتار باشد، دفن پیکرها در یک گور جمعی بوده است.

رؤیت‌پذیرسازی گور جمعی و سرنوشت قربانیان در اَشکال تصویری دیجیتال، اسرار دوام یافته برای دهه‌ها را با بلاموضوع کردن مرزی که با خروارها زباله میان گور جمعی و منظر عموم ایجاد شده بود برملا ساخت. این امر، احتمالاً اضطرابی در جنایتکاران ایجاد کرده بود که مبادا جنایت‌شان بالاخره روزی کشف شود و نه فقط برای کشتن زندانیان که برای انداختن پیکرهایشان در گورهای جمعی نیز پاسخگو شوند و به این ترتیب آن‌ها را وادار کرد تا جرم دیگری مرتکب شوند: جرم تخریب گور جمعی.

همان‌طور که در کتاب کارولاین فورمنت درباره تخریب‌های نسل‌کُشانه آمده، این تخریب نیز «محو کردن تمامی نشانه‌های وجودِ قربانیان را تا سر حد محو شدن آنان، هم از حافظه‌های فردی و هم از حافظه‌ی جمعی» دنبال می‌کرد.

 

سخن آخر

این واقعیت که مکانی که در نقشه‌ی گوگل نشان داده می‌شود، دیگر وجود خارجی ندارد، هم‌چنان روح آدمی را می‌خورد. خانواده‌ها از فکر مدام به بولدوزرها و کامیون‌ها روی باقی‌مانده‌ی پیکرهای عزیزانشان ویران شده‌اند. یکی از آن‌ها با اشاره به ویدئوها و گزارش‌های خبری که درباره‌ی تخریب گور جمعی اهواز منتشر شده بود در پیامی که به دست من رسید نوشته است: «این‌ها آخرین کلام‌هایی است که درباره‌ی کشتار 67 گفته می‌شود چون عزیزان ما دیگر وجود ندارند.» انگار آن‌ها تا زمانی که مکعب‌مستطیلی سیمانی، مرگ ناتمام‌شان را نشان می‌داد، هنوز زنده بودند.

مکان‌ گورهای جمعی، حامل دو کارکرد هستند: به عنوان صحنه‌های جرم، اسناد و مدارکی را برای بنا نهادن واقعیت‌ها برای کمیسیون‌های حقیقت یا محاکمات قضایی فراهم می‌کنند؛ و به عنوان مکان‌هایی با اهمیت تاریخی، حافظه‌ی جمعی را شکل می‌دهند. «عملیات تیر 97»، هر دوی این کار کردها را هدف قرار داده بود. هدفش بر هم زدن اسناد و محو کردن حافظه‌ی تاریخی در حال ایجاد جامعه، یک بار و برای همیشه بود.

این عملیات ممکن است فراهم آمدن هر یافته‌ی مفیدی برای اقدامات قضایی در آینده از رهگذر تحقیقات علمی صحنه‌ی جرم را ناممکن کرده باشد. حقوق خانواده‌ها برای دانستن حقیقت درباره‌ی جزئیات نقض حقوق بشر که عزیزان‌شان از آن رنج برده‌اند یا هویت و مسئولیت جنایتکاران، هم‌چنین حقوق مردگان، از جمله حق کرامت، حق تعیین هویت و حق بازگشت پیکر به خانواده و تدفین مناسب، ممکن است هیچ‌گاه محقق نشود.

تنها بازماندگان گور جمعیِ اهواز عکس‌ها و ویدئوهایی هستند که خانواده‌ها در طول دو سال پیش از تخریب گرفتند، عدد 31.282855، 48.701368 است که مکان دقیق گور جمعی را مشخص می‌کند و نیز تصاویر ماهواره‌ای و شهادت‌های صوتی-تصویری که توسط محققان حقوق بشریِ تبعیدی تهیه شده است. تمامی آن‌ها بر روی پلتفرم آنلاین «خاک رنج»، خارج از دسترس حکومت قرار دارند و بنابراین نمی‌توانند توسط مأموران حکومتی از میان برده و محو شوند.  

جنایت‌کاران ممکن است در از میان بردن گور جمعی اهواز (به میزانی که هنوز ابعادش را نمی‌دانیم) موفق شده باشند، اما نتوانستند آثار آن را که بخشی از ضمیر تصویری ایرانیان شده و در هر زمانی که کسی دگمه‌ای را فشار دهد و آنلاین به دنبال آن بگردد دوباره زنده می‌شود، محو کنند.

در حالی که از نظر فیزیکی، گور جمعی اهواز و برخی دیگر از گورهای جمعی کشتار 67 دیگر وجود ندارند، «مکان‌های دیجیتالی حافظه»ی آن‌ها هنوز می‌تواند به عنوان یک بنای یادبود عمل کند. این اسناد و محتوای دیجیتالی حتی ممکن است به عنوان مدرک جرمِ تخریب مکان‌های تاریخی در تحقیقات قضاییِ آینده استفاده شود. تمامی این‌ها شدنی نبود مگر با «انجام پرشور مأموریت حفظ آثارِ در حال ناپدیدشدن یک گذشته‌ی تلخ» و تحول بنیادین مستندسازیِ موارد نقض شدید حقوق بشر به وسیله‌ی تکنولوژی‌ دیجیتالی نسبتاً ارزان و قابل دسترس.