شهادتخانهی ارمنی در ناف استانبول
hurriyet
کمی دورتر از ردیف مغازههای پر زرقوبرق، کافهها و رستورانهای شلوغ محلهی «نیشانتاشی» در شهر استانبول، در خیابان اصلیای که بسیار نزدیک به آن ردیف مغازهها و هیاهو است اما هیچ نشانی از زرقوبرق ندارد، میان یک مغازهی عینکفروشی و مغازهای که کیف و چمدان ارزان میفروشد، پلاک سیاهی، با حاشیهی طلایی رنگ بر سنگفرش خیابان نقش بسته است: «هرانت دینک در ۱۹ ژانویهی ۲۰۰۷، ساعت ۱۵:۰۵ در اینجا کشته شد.»
سر را که بالا بیاورید، ساختمان چندطبقهی قدیمی جلو چشمتان است با دری قدیمی. ساختمانی که هیچ تابلو و نشانیِ خاصی ندارد و در نگاه اول کاملاً مسکونی بهنظر میرسد. احتمالاً باید از مرد عینکفروش یا چمدانفروش پرسوجو کنید تا مطمئن شوید که مسیر را اشتباه نیامدهاید. همینجا، در طبقهی اول این ساختمان قدیمی که بوی نا و کهنگی میدهد، موزهی یادبود «هرانت دینک» است. موزهای که کمتر از دو ماه پیش، ۱۲ سال بعد از قتل هرانت دینک افتتاح شد، در همان دفتر قدیمی که ۱۶ سال محل کار او بود.
هرانت دینک، روزنامهنگار و منتقد ارمنی بود. سردبیر اولین نشریهی دو زبانهی (ارمنی و ترکی) ارامنهی ساکن ترکیه، هفتهنامهی آگوس، که انتشار آن از آوریل ۱۹۹۶ آغاز شد.
از آسانسور قدیمی ساختمان که خارج شوید ــ آسانسوری که انگار از یکی از فیلمهای دههی ۱۹۵۰ فرانسه بیرون آمده ــ در سادهای را مزین به پلاکی میبینید که خاطرجمعتان میکند که راه را درست آمدهاید. برای بازدید از موزهی یادبود «هرانت دینک» باید اسم کامل، ایمیل و تلفن خود را بنویسید و کارت شناسایی نشان دهید. دوازده سال بعد از ترور دینک، سایهی هراسناک خطر هنوز پررنگ است و ملموس، امروز شاید حتی بیشتر.
پلاک یادبود هرانت دینک، جلوی در ورودی ساختمان موزه
هرانت دینک خود را اینطور معرفی میکرد: «من ارمنیام، شهروند ترکیهام و اهل آناتولی هستم، تا مغز استخوان.»
دینک در سال ۱۹۵۴ در ملطیه به دنیا آمد، مرکز استانی به همین نام در ترکیه. شش ساله بود که پدرش در قماربازی آنقدر بدهی به بار آورد که ناچار دست زن و سه پسرش را گرفت و به استانبول فرار کرد. اما یک سال بعد، پدر و مادر هر سه پسر را رها کردند و مادربزرگشان آنها را به نواخانهای ویژهی بچههای ارمنی فرستاد. جایی که برای ۱۰ سال آینده، خانهی هرانت بود. در همینجا هم بود که با راکل، همسرش، از همان کودکی آشنا و همپیاله شد.
در اتاقی در انتهای موزهی یادبود هرانت دینک، دو دیوار مزین به عکسهای ریز و درشتی از این نواخانه است و بر دیوار دیگری، تصویر تمامقدی از بازی بچهها در نواخانه نقش بسته است. نواخانهای که هرانت روزی برای حفظ زمین آن هم باید میجنگید و مینوشت.
اما بگذارید پیش از آنکه به زندگی حرفهای و باورهای دینک برسیم، از چینش موزه بگوییم که کمتر موزهای شبیه به آن است. موزهای که چنان به ظرافت و دقت و با استفاده از امکانات گوناگون چندرسانهای چیده شده که اگر شما تا قبل از ورود به موزه اسم هرانت دینک را هم نشنیده باشید، هنگام ترک موزه انگار دههها با دینک زیستهاید و سنگینی را بر قفسهی سینهی خود احساس میکنید. موزهای که هر قدم باید بایستید، بخوانید، فیلم یا ویدیویی را تماشا کنید، صدایی را بشنوید، بریدههای قدیمی هفتهنامه را ورق بزنید، با سؤالهای نقشبسته بر دیوار مواجه شوید و بعد پاسخهای اغلب تلخ این سؤالها از «آنچه گذشت» را بشنوید و ببینید.
در نور بیرمق اتاق کار هرانت دینک، بدون حفاظ و مأمور میتوانید به وسایل میز کار او دست بزنید، روی صندلیهایی که روزی مهمانهای دفتر هفتهنامه بر آن لمیده بودند، بنشینید و تکتک لوحهای تقدیر و جوایز هرانت دینک را در دست بگیرید و از نزدیک بررسی کنید. در بالکن پشت اتاق کار او حالا همیشه شعلهی کوچکی از نور و آتش روشن است، در سکوت، به یاد آن شعلهی امیدی که همیشه در دل او بود و انگیزهبخش راه و تلاش و مبارزهی او بود.
«آگوس» چگونه شکل گرفت؟
در دههی ۱۹۹۰ میلادی عدهای از روشنفکران و اهالی ادبیات در استانبول، یک حلقه و نشست ادبی راه انداخته بودند تا دور هم از کتابها و مقالههای مهم روز بگویند و احوالات روز. روزی مردی با ظاهر کمی ژولیده به این حلقه آمد، مردی که خیلی زود معلوم شد «مثل هیچکس» فکر نمیکند، ابایی ندارد که ساز مخالف بزند و تحلیل و نگاه خودش را دارد. نام این مرد هرانت دینک بود که در آن زمان هنوز به شکل رسمی روزنامهنگار نبود و تنها گاهی در نشریهای مقالهای منتشر میکرد.
در اواسط دههی ۱۹۹۰ دولت وقت ترکیه پروپاگاندای تازهای را علیه ارامنه کلید زد. عکسی از یک کشیش در کنار عبدالله اوجالان، رهبر حزب کارگران کردستان را منتشر کرده و علم کردند و فوری به ارامنه اتهام زدند که پشت حزب کارگران کردستاناند، اوجالان از آنها خط میگیرد و اصلاً مسئول جداییطلبیِ کردها، ارامنهاند!
این جمع ادبی و روشنفکری دور هم به این نتیجه رسیدند که اینجور نمیشود، باید رسانهی خودشان را داشته باشند تا صدایشان را به گوش مردم برسانند. رسانهای که برخلاف نشریههای پیشین ارامنه در ترکیه، فقط به زبان ارمنی نباشد. به زبان ترکی هم باشد تا بتواند با مردم ترکیه هم وارد تعامل شود. هرانت دینک پرید وسط و گفت که او حاضر است سردبیر این نشریه باشد. همه متعجب به او نگاه کردند، او نه تنها هیچ سابقهی سردبیری نداشت، بلکه حتی روزنامهنگار هم نبود! اما دینک سماجت کرد و گفت حاضر است و قول میدهد رسانهای درجهیک منتشر کند که مشابهی آن بین ارامنهی خارج از ارمنستان، بیسابقه است. «آگوس» واقعاً چنین نشریهای شد. نه تنها هزاران خوانندهی ترک هم داشت، بلکه ارامنه تا استرالیا هم مشترک این هفتهنامه شدند.
هرانت دینک نه تنها سردبیری بهغایت موفق بود، بلکه ستوننویسی کمنظیر هم بود. یادداشتهای سردبیری او کمکم مهمترین و جنجالیترین بخش هفتهنامه شد و بحثهای بسیاری را میان ارامنه و ترکها بهراه انداخت. پرتیراژترین رسانههای ترکیه دربارهی یادداشتهای دینک تحلیل و نظر و انتقاد و تحسین مینوشتند و از او برای شرکت در برنامههای تفسیر خبر و سیاسی دعوت میکردند.
جهانبینی هرانت دینک
اما چرا هر آنچه هرانت دینک مینوشت تا این حد جلب توجه میکرد و بحثبرانگیز میشد؟ جهانبینی او، نقطهای که در آن ایستاده بود و از آنجا مسئلهی ارامنه، ترکیه، نسلکشی و امروز ارامنه را میدید شبیه به هیچ دستهبندی کلیشهای نبود و بهغایت صلحطلبانه بود، بدون اینکه بخواهد یک گروه از مردم را شیطان و پلید بداند و دیگری را قدیس، بدون آنکه بخواهد ظلم و جنایت را کماهمیت جلوه دهد یا ترهای برای ناسیونالیسم خرد کند. نگاهی که منتقدانه و بیتعارف بود. هرانت دینک، سوسیالیست بود و دشمن سرسخت ناسیونالیسم (ملیگرایی) و میگفت ناسیونالیسم، همان کاری را با جامعه میکند که سرطان، با بدن.
دینک در ژانویهی ۲۰۰۴ در یکی از معروفترین یادداشتهای خود به نام «رها شدن از "ترک"» خطاب به ارامنه نوشت که سالیان سال است که همهی هویت خود را به این گره زدهاند که آیا ترکیه و ترکها نسلکشی را به رسمیت میشناسند یا نه. در این میان هزاران فرصت و امکان اینکه خود با همفکری هم «هویت ارمنی» را تعریف و بازتعریف کرده و استحکام ببخشند، از دست دادند.
دینک در بخشی از این یادداشت نوشت: «این اشتباه است که هویت خودمان را به این گره بزنیم و معطل این باشیم که آیا فرانسویها، آلمانیها، آمریکاییها و بهویژه ترکها نسلکشی را به رسمیت میشناسند یا نه. ما ارامنه باید دست از این رویهی اشتباه برداریم. هویت ارمنی انگار معطل ترکها شده است. هویت ارمنی تا همین حالا هم بسیار آسیب دیده است؛ باید از این رویهی آسیبزا، دستکم تا حدی، دست برداریم و سراغ گروه عظیم دیگری برویم که اسم آن بشریت است… همهی توان و نیروی بینالمللی را دهههاست فقط روی این گذاشتیم که "ترک" نسلکشی را به رسمیت بشناسد. تمام این مدت هم "ترک" یا همهی این تقلا را نادیده گرفته یا مطلقاً تأثیری بر او نداشته است. این همه دستوپا زدنِ ما نه تنها کلی از وقت و عمر ما را به باد داده، بلکه حتی بیداری هویت ارمنی را به تأخیر انداخته است و مجالی نگذاشته که دور هم به هویت مشترک ارمنی خود فکر کنیم.»
او در پایانِ این یادداشت معروف خود نوشت: «راه تعریف و رسیدن به هویت ارمنی و خلاصی از "ترک" ساده است: دست از تقلای مدام با "ترک" برداریم.»
طعم تلخ تحقیر و تبعیض
هرانت دینک در یادداشتی با عنوان «سنجر، برادر من...» نوشت که دو بار در زندگی احساس کرد تمام شأن و کرامتِ انسانی او زیر پا گذاشته میشود. بار اول زمانی بود که بعد از وقایع کودتای سپتامبر ۱۹۸۰ در ترکیه بازداشت شد. مأموران امنیتی وقتی دیدند او ارمنی است، او را روی زمین انداختند، در حالی که تک تک انگشتان دست او را شکستند گفتند برای آنها آهنگهای فولکلور بخواند. آنها شنیده بودند که هرانت در سلول برای تحمل وضعیت، آهنگهای فولکلور آناتولی را میخواند و حالا میخواستند او آهنگ بخواند تا آنها وقت شکنجهی او «تفریح» کنند. او در حالی که نفساش از شدتِ درد به سختی بالا میآمد، ترانهی «بهار به کوههای سرزمین من رسید» سر داد.
دینک در یادداشت دیگری در «آگوس» نوشت که چطور مأموران امنیتی، سر او و باقی زندانیان ارمنی را در کاسهی توالت فرو میبردند، سرها را بیرون آورده از آنها میخواستند در آن حالت سرود ملی ترکیه را سر دهند و بگویند «من ترکام، ترک.» دینک نوشت این شیوهی ترکیه است تا به زور و چماق تمام اقلیتهایش را به خیال خود «ترک» کند!
یکی از دردناکترین خاطرات او از تبعیض علیه ارامنه در ترکیه که هرگز از یادش نرفت مربوط به دوران خدمت سربازیاش در شهر دنزلی است. در روز پایان دورهی آموزشی، نام تمام همجوخههای او، یکی بعد از دیگری، صدا زده شد و همهی آنها یک مرحله ارتقا گرفتند. همه به جز هرانت...او مینویسد در آن زمان «مرد گندهای با دو بچه» بود، با اینحال به گوشهای رفت، پشت بشکهای پنهان شد و دو ساعت تمام هقهق زار زد. او تنها به این دلیل که ارمنی است، ارتقا نگرفت و به او هرگز اسلحهای ندادند، چون دست ارمنی نباید سلاح داد.
بار دومی که دینک احساس کرد کرامت انسانیِ او زیر پا گذاشته میشود، همین روزگاری بود که او را به اتهام «توهین به ترکها» به دادگاه کشاندند. دستگاه قضائی ترکیه دو بار دینک را با استناد به مادهی ۳۰۱ قانون جزایی کشور که «توهین به ترکها» را جرم میداند، به دادگاه کشاند. در مورد اول او از این اتهام تبرئه شد. بار دوم دادگاه او را به شش ماه حبس تعلیقی محکوم کرد و دینک به دادگاه عالی حقوق بشر اروپا شکایت کرد. وقتی دینک ترور شد، دستگاه قضائی ترکیه داشت او را برای سومین بار دادگاهی میکرد.
اتهام «توهین به ترکها»
در موزهی یادبود هرانت دینک، ویدئویی از مصاحبهای با دینک را میتوان تماشا کرد که چطور از این اتهام خشمگین، عمیقاً آزرده، و رنجیده است. خشم و رنج او بابت نفس دادگاهی شدن نیست، بابت اتهام «ضدیت با ترک بودن» است. او تمام عمر نوشت که همانطور که تا جان دارد از هویت ارمنی، ارامنه و ظلمی که بر آنها رفت مینویسد و دفاع میکند و خواهان حل این مسئله است، هرگز با مردم ترک خود را در تقابل و دشمنی نمیداند. او در این مصاحبهی تلویزیونی با بغض و خشم میگوید که چطور همهی عمر علیه نژادپرستی و ناسیونالیسم جنگیده و چنین اتهامی، مصداق کامل این است که او را نژادپرست بنامند در حالی که او هرگز با هیچ گروهی از مردم اینگونه نبوده است.
هرانت دینک در یادداشت مفصلی که چند ماهی قبل از ترور خود در توضیح چرایی شکایتاش به دادگاه حقوق بشر اروپا نوشت، توضیح داد که چطور دستگاه قضائی ترکیه بارها تلاش کرده او را تشویق و مجبور کند که ترکیه را ترک کند. او در پارهای از این یادداشت مینویسد: «کجا بروم؟ به ارمنستان؟ برای کسی مثل من که تحمل هیچ بیعدالتی را ندارم، ارمنستان چه فرقی با ترکیه دارد؟ با آن همه بیعدالتی در ارمنستان چه کنم؟» او نوشت که چطور در هر سفر به اروپا، بعد از دو سه روز، حجمِ دلتنگی برای «خانه» بیچارهاش میکند و مدام با خود میگوید بس است، برگردم خانه و خانه برای او همینجاست. او خطاب به مقامات ترکیه نوشت: «ما ارامنه اینجا میمانیم و مقاومت میکنیم.»
هرانت دینک یکی از مهمترین یادداشتهای خود را به مناسبت نودمین سالگرد نسل کشی ارامنه به دست ترکیه نوشت: «حتی یکبار هم فکر نکردم سرزمینام را رها کنم و آیندهی خود را در بهشتهای حاضر و آمادهی دیگران که به آن غرب میگویید، بگذرانم. همهی هدف من همیشه همین بود که سرزمین خودم ــ ترکیه ــ را به بهشت آزادی تبدیل کنم.»
«بعضیها فجایع ۹۰ سال پیش را نسلکشی مینامند، بعضیها قتلعام، عدهای به آن کوچ اجباری میگویند و بعضیها از آن وقایع فقط با عنوان تراژدی نام یادمیکنند. پیشینیان من در آناتولی از وقایع ۹۰ سال پیش به عنوان سلاخی یاد میکردند. واژهی من برای آن وقایع انهدام است. آنها ما ارامنه را منهدم کردند. و میدانم اگر بابت این انهدام و ویرانی محض نبود، امروز سرزمین من جایی بسیار دلپذیرتر برای زندگی بود. برای همین است که من، هم آنهایی را که این ویرانی را به بار آوردند و هم تکتک آنهایی را که پیادهنظام و همدست این انهدام شدند، نفرین میکنم. اما نفرین من، معطوف به گذشته است.»
بازدیدکنندگان میتوانند روی این کاغذهای رنگی، پیام صلح و دوستی و عدالت بنویسند.
او در این یادداشت به کشورهای غربی توپید که از رنج ارامنه برای مقاصد سیاسی خودشان سوءاستفاده میکنند: «پشت این حمایتها و بوسههای آمریکا و اروپا، من فقط احساس تجاوز میکنم و بس. من دیگر به این تن نمیدهم که امپریالیسم ویرانگر بیاید و بخواهد تا همیشه آیندهی مرا در گذشتهی من تعریف کند… من هیچ پارلمان و دولت غربی را که خودشان تا خرخره در خون هزار انهداماند، محق نمیدانم که بخواهد در مسئلهی ما ارامنه و ترکها خود را قاضی بداند و مداخلهای کند. تنها قاضیِ واقعی مردم و وجدان آنهاست و وجدان هیچ مقام دولتی، به پای وجدان عمومی مردم نمیرسد.»
ترور
بعدازظهر روز ۱۹ ژانویه ۲۰۰۷، هرانت دینک دفتر مجله را برای کار کوچکی ترک کرد. ساعت ۱۵:۰۵ بعدازظهر به دفتر «آگوس» بازگشت. ساعتی قبل جوانی که هنوز حتی ۱۸ سال نداشت، به دفتر مجله آمده و مدعی شده بود دانشجوی دانشگاه آنکارا است و برای تحقیق درسی خود میخواهد هرانت دینک را ببیند. مسئولان هفتهنامه اما گفتند که امکان دیدار با دینک وجود ندارد. تماسهای تلفنی تهدیدآمیز علیه دینک بیشتر از هر زمان دیگر شده بود و سایهی هراس بالای سر او و «آگوس» سنگینی میکرد. مرد جوان، جلوی در بانکی که نزدیک دفتر هفتهنامه است، منتظر هرانت ماند. وقتی هرانت به دم در ساختمان مجله رسید، مرد از پشت سر سه گلوله به هرانت شلیک کرد، فریاد زد «خائن را کشتم» و پا به فرار گذاشت. هرانت دینک قبل از رسیدن آمبولانس، جان سپرد.
در موزهی یادبود او، میتوان تصویر دوربین مداربستهی بانک نزدیک را دید که آخرین تصویر از هرانت دینک است. او درحالی که کت سنگینی بر تن و شال ضخیمی به گردن دارد، سر را پایین انداخته و سنگین به سمت دفتر مجله در حال حرکت است. در موزه همچنین میتوان فایل صوتی مکالمهی تلفنی یک مأمور پلیس با یکی از متهمان ترور هرانت دینک را شنید؛ مکالمهای که یک ساعت و نیم بعد از ترور دینک بین این دو انجام شد و گواهی است که چطور دستکم گروهی در بین پلیس و مقامات امنیتی ترکیه، با متهمان قتل او در ارتباط تنگاتنگ بودند و از چنین قصدی برای ترور دینک خبر داشتند.
ساعتی بعد از ترور او، رجب طیب اردوغان، نخستوزیر ترکیه جلوی دوربین خبرنگاران حاضر شد و اعلام کرد که هرانت دینک ترور و کشته شد و قول داد که مقامات قضائی ترکیه مسئلهی ترور او را به جدیت پیگیری خواهند کرد. بلافاصله بعد از ترور هرانت دینک، هزاران نفر از مردم استانبول در محل ترور جمع شدند، شعار همبستگی با دینک و ارامنه سر دادند و خواهان مجازات عاملان قتل او شدند.
مراسم تشییعجنازهی دینک روز ۲۳ ژانویه برگزار شد. همسر و فرزندان او با لباس سیاه، شالهای سفید به دور گردن، از بالکن اتاق کار هرانت خطاب به بیش از صدهزار نفر که برای تشییعجنازهی او آمده بودند، اشکریزان از هرانت گفتند و به یاد او کبوترهای سفیدی را در آسمان رها کردند. جمعیت عظیم مردم یکصدا فریاد «ما همه ارمنی هستیم» سر دادند.
دادگاهِ رسیدگی به پروندهی ترور هرانت دینک از دوم ژوئیه ۲۰۰۷ با ۱۸ متهم آغاز شد. متهم اصلی، اوگون سماست، زیر ۱۸ سال بود و هنوز کودک محسوب میشد و بنابراین جلسات دادگاه او غیرعلنی برگزار شد. او در نهایت به ۲۲ سال و ۱۰ ماه حبس محکوم شد، با اینحال از سال ۲۰۲۱ میلادی میتواند درخواست عفو کند. یاسین حیال، متهم دوم پرونده به حبس ابد محکوم شد. بعضی از متهمان این پرونده، تبرئه و آزاد شدند.
در سال ۲۰۱۴، دادگاه عالی ترکیه حکم داد که روند رسیدگی به پروندهی ترور هرانت دینک، با ایرادات ساختاری مواجه بود. بنا بر این حکم، راه باز شد تا از مقامات پلیس نیز بابت اتهامِ دست داشتن در ترور دینک، بازجویی و تحقیق شود. بعد از این حکم و تحقیقهای تازه، سرانجام در ژانویهی ۲۰۱۷ علی فؤاد ییلمازر، رئیس پیشین اطلاعات پلیس ترکیه در زمان ترور، اعتراف کرد که از ترور هرانت دینک «به عمد» جلوگیری به عمل نیامد و پلیس با خبر بوده که متهمان میخواهند دینک را ترور کنند.
در موزهی «هرانت دینک» ویدئوی کوتاهی از آخرین روزهای عمر او را میشود دید، در این ویدئو که در دفتر «آگوس» ضبط شده، یکی از همکاران او وسط کار از او میپرسد که آیا از مرگ نمیترسد؟ روزهای شومی بود که تهدیدهای جانی علیه دینک حسابی بالا گرفته بود. هرانت دینک در حال راه رفتن کنار کتابخانهاش با چهرهای متفکر به آرامی میگوید: «مرگ، آنقدرها هم چیز بدی نیست. چیزی نیست.» بعد ناگهان رو به دوربین میکند. سر را بالا میآورد، لبخندزنان شروع به رقصیدن میکند، رقص مردم آناتولی، و سبکبال میگوید: «اگر که تا لحظهای که میمیری، سروْ قامت ایستاده باشی.»