امپراتوری عثمانی، نسخهی دوم؟
brill
جنگ جهانی اول امپراتوری عثمانی را به زانو درآورد. اتحاد سلطان با قیصر آلمان خطای وحشتناکی از آب درآمد. نیروهای بریتانیا پایتخت امپراتوری، استانبول، را اشغال کردند؛ اغلب مناطق شکست خورده بودند و سپاهیان یونانی در حال غارت غرب ترکیه بودند. اما در شرق استانبول، یک ژنرال مستقل در حال طراحی نقشهی مقاومت از جلگههای استپ آناتولی بود. پیش از ماه اکتبر سال ۱۹۲۳ آخرین سلطان عثمانی با کشتی به مالت فرار کرده بود، بریتانیا استانبول را ترک و مصطفی کمال آتاتورک جمهوری جدید ترکیه را از شهر آنکارا پایهگذاری کرده بود.
سقوط امپراتوریِ ۶۰۰ سالهی عثمانی پایان دورانی شگرف از تنوع را رقم زد. این امپراتوری در نقطهی اوج خود از مکه تا بوداپست، از الجزیره تا تفلیس و از بغداد تا کریمه امتداد داشت و میلیونها نفر را از ادیان و اقوام مختلف به یکدیگر پیوند میداد. یک شهروند عثمانی ممکن بود یک مسیحی ارتدوکس شرقی از اودسا یا یک یهودی از موصل، یا یک مسلمان سنی از اورشلیم یا یک کاتولیک سوری از آنتاکیه باشد. سلطان که خلیفه، یا همان رهبر جهان اسلام، نیز بود، به غیر مسلمانان اجازه میداد که دادگاهها، مدارس و نیایشگاههای خود را داشته باشند و در عوض مالیاتِ «کافران» را بپردازند و نقش شهروندان درجه دوم را بپذیرند: این یک سیستم استثماری مداراگر بود که قرنها در بزرگترین امپراتوری تاریخ در آغاز دوران مدرن امکان شکوفایی تنوع را ایجاد کرده بود.
امروزه، ترکیه یک دولت-ملت نسبتاً همگن است و فقدان تنوع گذشتهی آن کاملاً مشهود است. آن تنوع در سایه و سکوت افتاده است: در نامهای منسوخ برخی مکانها؛ در نسخههای دستنویسی که نوشتههایش در حال محو شدن است؛ و در مازادی از اشیای عتیقه.
در هنگام عبور از پلههای مرمری از میدان تقسیم استانبول به پارک قزی، در واقع بر سنگقبرهایی راه میروید که از یک قبرستان تخریبشدهی ارمنی در قرن شانزدهم که چند کیلومتر دورتر از اینجا بوده، آورده شدهاند. اگر از تپههای ساحل مدیترانهای بالا بروید، به خانههایی متروکه میرسید که به مسیحیان ارتدوکس یونانی و یهودیان تعلق داشتهاند. اگر در یک بالون از فراز دودکشهای کاپادوکیا در آنتالیای مرکزی عبور کنید، از بالای کلیساهایی در دل غارها عبور خواهید کرد که بومیان کمتر از صد سال قبل در آنها برای مراسم مذهبی گرد هم میآمدند.
نمای درونی کلیسای سنت جورج، بلیسیرما، غرب کاپادوکیا، متعلق به دوران متأخر امپراتوری بیزانس. از این کلیسا در سراسر دوران عثمانی استفاده میشد.
سرنوشت جوامع اقلیت ترکیه با فروپاشی امپراتوری گره خورده بود. وقتی آتاتورک جمهوری ترکیه را به وجود آورد، هدف روشن بود: این جمهوری فقط به کسانی که خود را ترک میدانستند تعلق داشت. چنین بازآرایی شدیدِ آنچه روزی یک امپراتوری وسیع بود برای حفظ بقای ترکیه ضرورت داشت، اما فضای خفهکنندهی ملیگرایانهی جمهوری جدید بسیاری از جوامع باقیمانده را مجبور کرد که یا ترکیه را ترک کنند و یا هویت واقعی خود را رها کنند تا به عنوان «ترک» پذیرفته شوند. طی چند دههی گذشته اقلیتها بیش از پیش نامشهود شدند و تأثیر فرهنگیشان محو شد؛ خانوادهها و جمعیتهای مذهبی که باقی ماندهاند، پیوندی پرافتخار اما غمناک با گذشته دارند.
برخی شهرها که به مرزهای سوریه نزدیک هستند و در حاشیهی جهان عرب قرار دارند، هنوز حال و هوایی از زندگیِ چندین قرن گذشته را دارد، گذشتهای که ترکیه با یکدستسازی همهچیز در یک کلیت همگن به آن پایان داد. جوامع دینی که در کنیسهها، مساجد و کلیساهای خود گرد هم میآیند کوچک اما همچنان محل گردهمایی مردم هستند. برای نمونه شهرهای آنتاکیه و ماردین هنوز محل سکونت جمعیتهای دینی مسیحی و یهودی هستند. یک تابلوی بزرگ حلب که در مسیر فرودگاه هاتای تا آنتاکیه قرار دارد، یادآور نزدیکی ویرانههای سوریه است که در بیست کیلومتری آنجاست.
آنتاکیه در شمال اسکندرون و در ساحل مدیترانه قرار دارد. استان پیرامونی آن یعنی هاتای قبلاً به سوریه تعلق داشت و در سال ۱۹۳۸ به مدت یک سال به شکل کشوری مستقل درآمد، قبل از آنکه در سال ۱۹۳۹ به بخشی از ترکیه تبدیل شود، چیزی که از آن زمان برای سوریهایها موضوعی تلخ است. پناهجویان جنگ داخلی سوریه از سال ۲۰۱۱ به هاتای سرازیر شدهاند و بسیاری از آنان مسلمانانی سنی هستند که از رژیم علوی بشار اسد در طرف دیگر مرز گریختهاند، گر چه برخی نیز از شورشیان سنی در روستاهای نزدیک، فراری شدهاند؛ اختلاف میان این دو گروه منجر بدان شده که به طور فزاینده پناهجویان برای ناشناس ماندن و برخورداری از امنیت به شهر استانبول نقل مکان کنند.
کسانی که در انتاکیه زندگی میکنند، آن را با دمشق پیش از جنگ مقایسه میکنند. این شهر واقعاً حال و هوای یک شهر خاورمیانهای را دارد و به ویژه یادآور ازدحام شهر باستانی مدینه است: خانههای ساخته از ماسهسنگ، سوقها، خیابانهای باریک که درختان انجیر و انگور بر آنها مشرف است، و مرغها و بزها و کودکان از درهای چوبی و سنگین خانهها و از درون ازدحام زندگی خانوادگی که در آنها جاری است بیرون میدوند و از این خیابانها عبور میکنند. در کافهها و مغازهها، مردم در گفتگویشان از زبان عربی به طور پراکنده استفاده میکنند و زبان ترکی لحن خشن جنوب شرقی و آهنگ سخن کسانی را دارد که زبان مادریشان عربی بوده است.
من در ماه مه سال ۲۰۱۴ این شهر دیدار کردم. این زمانی بود که تنش میان علویهای بومی و جمعیتهای سنی شدت داشت. در راه رسیدن به مسافرخانهی کاتولیک که شب را در آنجا ماندم، در حال پرسهزنی بوی کارامل گرم را احساس کردم و در پی آن به یک دکان کوچک رسیدم که خورشت گردو و کدو حلوایی را بر اجاقهای کوچک در آبشکر میپخت. در راه از کلیساهای ارتدوکس، پروتستان و کاتولیک عبور کردم و نیز یک کنیسه دیدم که تنها چند نیایشکنندهی پیر به آن میآمدند. مؤمنان پیر با جدیت در مراسم مذهبی خود حاضر میشوند و با شور و شوقی خاموشنشدنی روایتهایی از قرون گذشته دربارهی جوامع خود بیان میکنند. اما وقتی دربارهی خود سخن میگویند، معمولاً گفتگو لحنی غمناک به خود میگیرد و آکنده از این آگاهی است که موجودیتشان به معنای واقعی کلمه در حال پایان گرفتن است. مردی یهودی که درون کنیسهای خالی را به من نشان داد، پشتش از غم خم شده بود. ضمن نشان دادن کنیسه، یک لحظه توقف کرد و رو به من گفت: «گاهی احساس نگرانی میکنم که وقتی من بمیرم، هیچ کس نمیماند که مرا دفن کند.» گویی انرژی شهر قدیم با پژواک همین گواهی به دینداریِ قدیم مردم، در حال خاموشی بود.
بیشترِ غنای دینی و فرهنگی که در اثر شکوفایی اقلیتها در امپراتوری به وجود آمده بود ناپدید شده است. در شهرهایی که از این غنا برخوردار بودهاند، تنشهایی جدی در طول قرن گذشته شکل گرفته است، تنشهایی که به ویژه در خاورمیانه با ملیگرایی و فرقهگرایی مرتبط است. بیروت، دمشق و اورشلیم، که همگی تا پایان جنگ جهانی اول در کنترل عثمانی بودند، بارزترین مثالهای این موضوع هستند، اما در بالکان نیز میراثی از اختلاف، به ویژه میان جمعیتهای مسلمان و مسیحی، وجود دارد که از آسیبهای از هم گسستن امپراتوری حکایت دارد.
«پل قدیمی»، موستار، بوسنی و هرزگوین، اوایل دههی۱۹۰۰
در بخشهایی معین از بالکان (به ویژه جاهایی که عمدتاً مسلماننشین است ــ مانند بوسنی و استانهای جنوبی صربستان و کوزوو) حکومت کنونی ترکیه تلاش کرده است که شکوه در حال فراموشیِ عثمانی را احیاء کند. برای نمونه، تاریخ پرخشونت موستار در دوران یوگسلاوی، در جنوب غرب بوسنی، اکنون تحتالشعاع تاریخ دوران عثمانیِ آن قرار گرفته است و جهانگردان دسته دسته به دیدن «پل قدیمی» که بازسازی شده میروند، پلی که در سال ۱۵۶۶ ساخته شده بود. در مرکز شهر کوچههایی پر پیچ و خم و پر از دکههای سوغاتیفروشی هستند که بامهایی راهراه و سیاه و سفید به سبک خانههای عثمانی دارند. بیشتر جهانگردان که در آن اطراف پرسه میزنند ترکهای میانسال و تا حدی ماجراجو هستند که با اتوبوس از سارایوو به شمال آمدهاند. آنها بعد از اتمام گردشهایشان در رستورانهای کنار رودخانه مینشینند، کباب میخورند و دربارهی میراث گذشتگان خود ابراز شگفتی میکنند. من بارها شاهد این صنعت نوستالژیک جهانگردی در بالکان بودهام، که در آن ترکهای امروزی در سفرهایی عجیب در مناطق قدیمی این منطقه کاوش میکنند؛ گردشهای تفریحی جمعی برای بازدید از شکوه تاریخی منعکس در این مکانها.
از قرن چهاردهم به بعد بالکان کانون مناطق غربی امپراتوری عثمانی را شکل میداد؛ تا پایان قرن پانزدهم قسمت اعظم یونان تحت کنترل عثمانی در آمده بود، و فتوحات سلیمان در بالکان در قرن شانزدهم تا دروازههای وین در غرب به پیش رفت و در شرق به اودسا در جنوب اوکراین رسید. این تسلط منطقهای تا اوایل قرن بیستم دوام آورد، یعنی زمانی که ظهور دولت-ملت باعث شورش مردمی شد که از هویت «بلغاری» یا «یونانی» خود آگاه شده بودند. شورش سال ۱۸۲۱ یونان آغاز این روند بود. این کشور در سال ۱۸۳۰ خود را به عنوان یک کشور مستقل تثبیت کرد. تقریباً یک قرن بعد، بلغارستان، کرت، و بوسنی و هرزگوین در سال ۱۹۰۸ اعلام استقلال کردند. سلطان محمد پنجم در جنگ اول بالکان در سال ۱۹۱۲ ناامیدانه برای حفظ این مناطق جنگید و شکست خورد. این آغاز یک پایان بود.
امروزه مسجدها، پلها، کاروانسراها و حمامها در کشورهای جدا شده در سراسر بالکان بازماندههای فیزیکی شکوه و انحطاط عثمانی هستند. پلها بهتر از همه محفوظ ماندهاند؛ «پل قدیمی» در موستار یکی از مشهورترین آنهاست اما شهرت آن به پای عظمت و میراث فرهنگی پل محمد پاشا سکولوویچ در ویشهگراد نمیرسد، پلی که در سال ۱۹۴۳ موضوع یک رمان تاریخی با عنوان پل درینا شد که ایوو آندریچ، برندهی بوسنیایی جایزهی نوبل آن را نوشته است. عجیب آنکه مقامات کمونیست ناظر بر ساخت مساجد جدیدی در قرن بیستم بودند، اما بسیاری از این مساجد و نیز مساجد عثمانی که از قبل وجود داشتند در جنگهای بالکان بین سالهای ۱۹۹۲ و ۱۹۹۵ نابود شدند. ترکیه حال به نجات این مساجد آمده و بعد از یک قرن سکون قدرت منطقهای خود را به کار انداخته است.
در پی فروکش کردن تأثیر اتحادیهی اروپا و ناتو در یوگسلاوی سابق و اطراف آن، روسیه و ترکیه در پی کسب نفوذ در این منطقه هستند.
در ۱۶ سال گذشته در دوران اردوغان، حکومت او مشغول ساختن مساجد جدید و احیای مساجد و حمامهای عثمانی بوده و برای این کار میلیونها یورو پول مالیاتدهندگان را خرج کرده است. چند صد متر دور از «پل قدیمی» یک حمام قرن شانزدهمی قرار دارد که به طور کامل بازسازی شده است و به شکلی عجیب تمیز است، و در اسکوپیه، پایتخت مقدونیه، ورودی سالن حمام قرن پانزدهمیِ چیفته به یک گالری هنری مدرن تبدیل شده است. اگر بخواهیم با تمثیلی ناکامل از غرب این موضوع را توضیح بدهیم، میتوانیم بگوییم که الگوی این هزینهکردها مشابه آن است که دولت ایتالیا بخواهد به تنهایی بازماندههای روم را در سراسر اروپا بازسازی کند تا بتواند هم گذشتهی امپریالیستی ایتالیا را تبلیغ کند و هم در نتیجه موقعیت کنونیاش در جهان را بهبود بخشد.
منطقهی بالکان یک غروبگاه تاریخی است و مواجهه با تاریخ درهمپیچیدهی امپراتوریاش برای بازدیدکنندگانی که برای اولین بار از آن دیدار میکنند، آسان نیست. وقتی من در این منطقه سفر میکردم، به دنبال بقایای امپراتوری عثمانی در همهی شکلهایش بودم (سیاسی، اجتماعی و معماری) و این بقایا را در سیاهچالهای کتابخانهی سوختهی سارایوو، کافههایی در حومهی کوزوو که مکانیکهای ترکزبان به آنها رفت و آمد دارند، باغهای قدیمی کشت چای در اسکوپیه و مسجدهای چوبی متروکه در بلغارستان یافتم. سرزمین بالکان پر از کوهها، رودخانهها و جنگلهاست، سرزمینی ناهموار که حفظ حکومت در آن همواره، حتی برای عثمانیها، دشوار بوده است. عثمانیها برای ادارهی منطقهی بالکان، مانند بقیهی امپراتوری، آن را به ولایتها یا منطقههای اداری تقسیم کرده بودند که خود به ناحیههایی کوچکتر به نام سانجاک تقسیم میشدند، و (دست کم به شکل نظری) از صدها مایل دورتر از استانبول اداره میشدند. حکومتِ این منطقهها به پاشاهای محلی سپرده میشد و از آنها انتظار میرفت که مراقب رعیتهای مسلمان و رعیتهای پر تعدادتر مسیحی و یهودی باشند. عثمانیها برای غلبه بر چالشهای مناطق کوهستانی مردانی قوی از همان نواحی را برای حکومت بر آن مناطق انتخاب میکردند؛ از آلبانی امروزی به تنهایی دست کم یک دوجین وزیر کبیر انتخاب شده بودند.
کشورهای بالکان بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و انحطاط اتحادیهی اروپا و تشدید تنشهای دینی، اکنون در پی آن هستند که خود را در قرن بیست و یکم دوباره تعریف کنند. در بوسنی-هرزگوین، سربیا، کوزوو، مقدونیه و بلغارستان، ساختمانهای نیمهکاره همه جا پیدا میشوند. این ساختوسازهای وسیع و غیرواقعبینانه بازتابی از وضعیت نیمهساخته و خوشخیالانهی خود این کشورهاست. منطقه آمادهی آن است که کشورهایی قویتر نفوذ خود را در آن گسترش دهند؛ در پی فروکش کردن تأثیر اتحادیهی اروپا و ناتو در یوگسلاوی سابق و اطراف آن، روسیه و ترکیه در پی کسب نفوذ در این منطقه هستند.
بوسنی و هرزگوین تجسم کامل امپریالیسم مدرن و «نرم» است؛ ۵۰۰ سال پیش نیروهای عثمانی این کشور را فتح کردند، و پول ترکها در مدارس، رسانهها، ساختوساز و برنامههای فرهنگی خرج میشود تا نفوذ گذشته تا حدی احیاء شود، و این پول تا حد اعجابآوری این کشور را قبضه کرده است. من در یک روز بسیار گرم در ژوئیهی ۲۰۱۷ از موستار بازدید کردم. از روی «پل قدیمی» عبور کردم تا به ساحل شرقی رود نِرِتوا برسم، جایی که یک ساختمان بزرگِ راهراهِ نارنجی، پرچم ترکیه را بر فراز خود دارد؛ این مؤسسهی یونس امره است، مؤسسهای دولتی که در سال ۲۰۱۷ اردوغان در زمان نخست وزیری خود به عنوان شعبهای از یک مرکز فرهنگی تأسیس کرده است (اردوغان اکنون رییس جمهور است). این مرکز فرهنگی شعبههایی در سراسر جهان دارد. تنها کارمندی که در آن زمان در شعبهی موستار حاضر بود (مردی تنومند که ترکی را با لهجهی غلیظ بوسنیایی صحبت میکرد) از دیدن من بسیار تعجب کرد. ساختمان خالی بود و روی گچهای دیوارها الفبای زبان ترکی («ب مثل باقلوا» و …) نقش شده بود، کلاسهای نوساز در انتظار گروههای خیالی دانشآموزان مشتاق بوسنیایی بودند. با وجود آنکه موستار تنها ۱۲ ترک دارد، در آنجا یک کنسولگری ترکیه نیز وجود دارد.
سارایوو، پایتخت بوسنی و هرزگوین را عثمانیها در سال ۱۴۶۱ پایهگذاری کردند. این شهر آکنده از آرامگاههای بسیار زیباست که در اطراف آن کوههایی قرار دارد که کمتر از ۳۰ سال قبل شبهنظامیان صرب آنها را اشغال کرده بودند و هنوز یادآور خاطرات وحشتانگیز آن دوران هستند. در هر سراشیبی درون شهر نوارهایی از آرامگاههای سفید وجود دارند که بسیاری از آنان قبر کسانی هستند که در جنگ اخیر کشته شدهاند و بقیه به روشنی متعلق به عثمانیها هستند و سنگقبرهایی شبیه عمامه دارند که به فرقهی صوفی بکتاشی متعلق است. علائم جنگ همه جا دیده میشود: سالن اصلی و بازسازیشدهی شهر روزی یک کتابخانه بود و نیروهای صرب در سال ۱۹۹۲ در آن سنگر گرفته بودند. در آتشی که در نتیجهی جنگ ایجاد شد، ۱.۵ میلیون کتاب سوخت که بسیاری از آنها متعلق به دوران عثمانی بود؛ در آرشیوهای زیرزمینی، که روزی به عنوان سیاهچال از آنها استفاده میشد، تنها تصاویر سیاهوسفیدی از آن مجموعه باقی است. بر زمین و دیوارهای خود ساختمان، ستارهی داوود یهودیان و خطاطیهای مسلمانان که با دقتی بیش از حد احیاء شدهاند، نشاندهندهی تاریخ چندلایهی شهر هستند، و تنها به لطف باستانشناسان بسیار دقیقی که اتحادیهی اروپا حقوق آنها را میپردازد امروزه قابل مشاهده هستند.
آرامگاه مسلمانان در نزدیکی کتابخانهی ملی در سارایوو، سال ۲۰۱۵
اردوغان و دولت حزب عدالت و توسعه همیشه از مزیتهای سیاسی احیای نفوذ ترکیه در منطقهی بالکان آگاه بودهاند، به ویژه از منافعی که این موضوع برای تجارت دارد، اما نیروی محرکهای احساسیتر در پس این موضوع است: اردوغان خود را یک رهبر عثمانی در دوران پراغتشاش مدرن محسوب میکند و این اعتقاد او دربارهی خود به شکل واقعیتی عجیب ظاهر شده است. گاهی او در کاخ سفید تازهساز خود در آنکارا که ۱۰۰۰ اتاق و همهی تزیینات شایستهی یک سلطان مدرن را دارد، مینشیند و اعتبار عثمانی خود را با نمادسازیهای عجیبی به نمایش میگذارد، مثل زمانی که او با بیان میزان دقیق مناطق از دست رفتهی حکومت عثمانی در زمان سقوط امپراتوری در ۱۹۲۳، در این باره شکوه کرد:
در سال ۱۹۱۴، سرزمین ما ۲.۵ میلیون کیلومتر مربع گسترده بود. ۹ سال بعد به ۷۸۰ هزار کیلومتر مربع کاهش یافت.
عبارت کلیدی در این گفته «سرزمین ما» است: اردوغان و همراهان او در تأسیس حزب عدالت و توسعه، وجود یک پیوستگی سیاسی را میان امپراتوری عثمانی و ترکیهی مدرن مفروض دانسته و ترویج میکنند، پیوندی که در واقع اصلاً وجود ندارد؛ تقریباً ۱۰۰ سال از سقوط امپراتوری گذشته است و از زمانی که آتاتورک یک دولت-ملت جدید را پایهگذاری کرد، بسیاری از چیزها تغییر کرده است. در زمان آزادسازی موصل در سال ۲۰۱۶، تلویزیون دولتی ترکیه نقشههایی از ترکیهای گستردهتر را پخش کرد که شامل شمال عراق نیز میشد که بخشی از منطقههای عثمانی بود ــ نشانهای روشن از خودنماییهای امپریالیستی. اگر بالکان نیز به همین میزان ضربهپذیر بود، شاید نقشهی پخش شده شامل آن منطقه هم میشد. آنطور که معلوم است، ترکها در غرب شیوهی نرمتری را در پیش گرفتهاند.
شاید هیچ پیوستگی سیاسی میان امپراتوری عثمانی و جمهوری ترکیه وجود نداشته باشد، اما پیوستگی اجتماعی و فرهنگی وجود دارد. در خود ترکیه، در قلب امپراتوری، نشانههایی از تنوع زندگی دوران عثمانی در مردم، زبان و معماری دیده میشود و همین مطلب را میتوان در مورد بسیاری کشورهای دیگر نیز گفت که اگر بدانید چگونه به دنبال نشانهها بگردید، روزی بخشی از یک امپراتوری گسترده بودند که از لبنان تا بوسنی امتداد داشت.
برگردان: پویا موحد
اَلِو اسکات نویسندهی کتاب اودیسهی عثمانی: سفرهای درون یک امپراتوری گمشده(ریورران، ۲۰۱۸) است. این مقاله نخستین بار در نسخهی مارچ ۲۰۱۹ نشریهی هیستوری تودی با عنوان «آیا امپراتوری از خود دفاع خواهد کرد؟» به چاپ رسید.
Alev Scott, ‘Ottoman Empire 2.0’, History Today, 5 September 2019.