تجربهی شخصیِ من از قطع اینترنت در کشمیر به دست دولت
sabrangindia
اکنون که این مطلب را برای نشریهی تایم مینویسم پشت یک دفتر در خارج از جامو، شهری در شمال هند، در میان علفهای بلند و تیز پنهان شدهام. دهها پشه روی دستانم نشستهاند تا از خوردن خونم برای خود ضیافتی به پا کنند. میتوانم هر از گاهی بدنم را تکان بدهم یا بخارانم اما مجبورم تلفن به دست بمانم.
در سه هفتهی گذشته اینجا تنها جایی است که توانستهام به شبکهی اینترنت و دنیای خارج متصل شوم.
یک روز پیش از خانهام در کشمیر، منطقهی مورد مناقشه در هیمالایا، تقریباً ۲۰۰ مایل رانندگی کردم تا به اینجا برسم. لازم بود به خویشاوندان و دوستان نگران خود در بیرون از کشمیر زنگ بزنم و به آنها بگویم که فعلاً سالم هستم. وقتی به جامو رسیدم، دقیقاً احساس زندانیای را داشتم که از زندان آزاد شده اما فقط برای مدتی محدود. وقتی به تونل ششمایلی چنای-ناشری وارد شدم، تونلی که نخستوزیر مودی دو سال پیش آن را افتتاح کرد، توفانی از پیامکها و ایمیلها تلفنم را به صدا در آورد. بیرون از خروجی تونل ایستادم تا با خانواده و دوستانم تماس بگیرم؛ آنها همه بلافاصله به تماسها پاسخ دادند، نگران و متعجب بودند و میخواستند بدانند که چطور با آنها تماس گرفتهام. دیدن شمارهی تلفن یک کشمیری بر صفحهی تلفن همراه در بیرون از کشمیر به نوعی معجزه شبیه شده بود.
اوایل اوت کپی اسکنشدهی یک دستور دولتی در شبکههای اجتماعی دستبهدست میشد. این دستور از گردشگران و زائران میخواست که کشمیر را ترک کنند؛ بلافاصله مردم به پمپبنزینها و سوپرمارکتها هجوم آوردند. گروههای مردم پشت دستگاههای خودپرداز بانکها و مغازههای شرینگر، پایتخت تابستانهی ایالت جامو و کشمیر هند، صف کشیده بودند. بعضی در ابتدا آنها را مسخره میکردند، اما در شب چهارم اوت فهمیدند که اشتباه کرده بودند. خطوط تلفن و اینترنت در اواسط شب قطع شد و صبح روز بعد خیابانهای آفتابگیر سِرینَگَر خلوت شدند. تنها چیزی که برای مردم در خانههایشان باقی ماند، چند شبکهی تلویزیونی بود که تصاویر زندهی جلسهی پارلمان هند را پخش میکردند. در این جلسه، به رغم مخالفت مختصر اپوزیسیون، حزب حاکم بیجیپی با اکثریت آراء مادهی ۳۷۰ قانون را ملغی کرد. بر مبنای این مادهی قانون اساسی، کشمیر در دهههای گذشته تا حدی حق خودمختاری داشت.
هر روز صبح پیامها و شناسههای فیسبوک یا واتساپ را از همسایگان میگرفت و شب با پاسخهای آنها باز میگشت. آنها تمام روز منتظر این پیامرسان بودند که حالا به ناجی محله تبدیل شده بود.
ساعت ۱۱ صبح پنجم اوت، مردان جوان در مرقد تاجالدین ولی در ناتوپورا با میلههای آهنی، سنگ، و لاستیکهای آتشزده شروع به بستن راهها کردند. مسئول مسلح پلیس که با افراد خود در مسیر اصلی ناتیپورا مستقر بود به این مردان جوان اشاره کرد و خواست که با آنها حرف بزند. سنگپرانی متوقف شد و مأمور از جوانان نقابپوش درخواست کرد که به پرتاب سنگ خاتمه دهند و در عوض به آنها پیشنهاد کرد که دست به اعتراض مسالمتآمیز بزنند. صف بلندی از کارگران بیهاری (ایالتی در شرق هند) از کنار جوانان عبور کردند. آنها کولهپشتیهای کهنه و سنگین و توبرههای بزرگی داشتند. برخی از جوانان خشمگین با فریاد از آنها خواستند که آنجا را ترک کنند. یک مرد پیر از ساکنان محله که دکان خواروبارفروشی داشت، خود را میان جوانان و کارگران بیهاری قرار داد و جوانان را به دلیل فریاد زدن بر سر کارگران سرزنش کرد.
در پایان روز پنجم اوت، گزارشهایی از لغو مادهی ۳۷۰ قانون اساسی در تلویزیون پخش شد. از همان زمان، کشمیر به نوعی زندان تبدیل شد. روزنامههای محلی از ۲۰ صفحه به چهار صفحه تقلیل یافتند و از آن چهار صفحه هم دو صفحه پر از اعلامیههای لغو مراسم عروسی بود. تلفنهای همراه آنتن نمیدادند و بلااستفاده شدند. شهر با حضور سربازان ریشو و سیمخاردارهای براق، به شهر اشباح تبدیل شد. از همه بدتر، قطع وسایل ارتباطی بود و هست. کسانی که خویشاوندانشان برای حج به عربستان سعودی رفته بودند، بیخبر و نگران بودند.
فرودگاه سرینگر تنها جایی بود که میشد در آن برای پروازهای اضطراری بلیط گرفت. دفاتر هواپیماییهای مختلف تنها میتوانستند قیمت بلیط و ساعت پرواز را اعلام کنند اما نمیتوانستند بلیط بفروشند. لازم بود حتماً با ساک در زمان مشخص به آنجا بروید و ببینید که آیا مسافران کافی برای پرواز دارد یا نه. ساعت چهار بعد از ظهر روز دهم اوت، پدری از دریچهی دیوار شیشهای یک دفتر هواپیمایی از مأمور پرمشغله میپرسید که آیا از پرواز ساعت دو که پسرش قرار بود با آن برسد، خبری دارد یا نه. پسر به خانه نرسیده بود و نه پدر و نه هواپیمایی نمیدانستند چرا.
یک شبکهی محلی شروع به پخش پیامهای کسانی کرد که از خویشاوندان خود جدا شده بودند. شوهری از پولْواما، که در چندیگر (شهری در جای دیگری از شمال هند) کلیهاش از کار افتاده و در بیمارستان بستری شده بود، برای همسرش که در کشمیر گرفتار بود، پیامی داشت. میخواست به همسرش بگوید که پرواز اول صبح را برای او رزرو کرده است. از طریق پیامهای صوتی و تصویری ضبطشده، برخی از دانشجویان که خارج از کشمیر تحصیل میکردند، پیام داده بودند تا خویشاوندانشان در کشمیر را از نگرانی درآورند. ناامیدانه میخواستند به آنها اطلاع دهند که توانستهاند از کسی پول قرض بگیرند و مخارج دانشگاه خود را پرداخت کردهاند.
یک مأمور دولت که به تنها خط اینترنت موجود در دفتر خود دسترس داشت، در نوبت شب کار، وارد حساب آنلاین خود میشد تا با خانوادهی نگران خود در بیرون از کشمیر به طور شفاهی یا مکتوب حرف بزند. کمی بعد، او شروع به انتقال پیامهایی از طرف همسایگان خود به خویشاوندانشان در بیرون از کشمیر کرد. او هر روز صبح پیامها و شناسههای فیسبوک یا واتساپ را از همسایگان میگرفت و شب با پاسخهای آنها باز میگشت. آنها تمام روز منتظر این پیامرسان بودند که حالا به ناجی محله تبدیل شده بود.
هر چند این مطالب را با افعال گذشته مینویسم اما این اوضاع همچنان ادامه دارد.
در ۱۲ اوت، روز عید قربان، مردم سعی میکردند که در بحبوحهی محدودیتهای کشمیر میان دوستان و خویشاوندان خود «قربان ماز» یا گوشت گوسفند قربانی پخش کنند. گروههای بزرگی از مردم به ادارههای پلیس آمده بودند و ناامیدانه میخواستند با بیرون از کشمیر تماس بگیرند. در یکی از ادارههای پلیس، یک پاسبان میکوشید به یکی از دوستانش کمک کند تا خارج از نوبت از تلفن استفاده کند و به همین دلیل دعوایی درگرفت. مأمور پلیسی که بر اساس نوبت کاری مسئول تلفن بود با همکار خود دست به گریبان شد.
برای تماس با خارج از کشور مردم مجبورند هر وقت تلفن کار میکند با دوست یا خویشاوندی بیرون از کشمیر تماس بگیرند تا او با تماس از تلفن خود و ایجاد کنفرانس تلفنی به آنها کمک کند.
تحت فشار رسانههای بین المللی که اخبار بحران کشمیر را پوشش میدادند و برای آن که به هندیها و مردم جهان نشان داده شود که در کشمیر همه چیز عادی است، یکی از وزرای دولت جامو و کشمیر در یک کنفرانس مطبوعاتی در ۱۶ اوت شرکت کرد. وقتی او شروع به ارائهی جزئیاتی دربارهی عملکرد دولت برای ایجاد آرامش در کشمیر کرد، والدینم که گفتههای او را میشنیدند، به تلخی خندیدند. وزیر مزبور گفت که همه چیز آرام است، همه چیز رو به آرامش است، و دولت آب و برق را همچنان وصل نگاه داشته است.
یک استنتاج ساده نشان میداد که این خودستایی در واقع تهدیدی تلویحی بود، مبنی بر این که دولت منابع آب و انرژی را تا به حال دست نخورده گذاشته است. کشمیریها باید از دولت ممنون میبودند که هنوز رشتهی حیات آنها را از هم نگسیخته است. و اگر دولت راهی برای قطع اکسیژن از هوا و فکر از ذهن مردم داشت، احتمالاً از مردم میخواست به این دلیل که هنوز تنفس و فکر میکنند از دولت ممنون باشند.
این قبیل بیانیههای دولتی که میگویند در کشمیر همه چیز عادی است، هرگز مردم کشمیر را متعجب نکرده است. اینها دیگر به کلیشه تبدیل شده، دروغی که نشانی از زیرکی ندارد. تنها چیزی که کشمیریها را متحیر میکند این است که جهان با چه منطقی میپذیرد که سرکوب دولتی برای حفظ منافع خود مردم لازم است.
اکنون ۱۸ روز از آغاز بحران در کشمیر گذشته و وضعیت همچنان به همین منوال است. تنها تفاوت، وصل شدن گهگاه و نامتوازن تلفنهای ثابت است که هر از گاهی و به طور پراکنده در چند منطقه از کشمیر کار میکنند. برای تماس با خارج از کشور مردم مجبورند هر وقت تلفن کار میکند با دوست یا خویشاوندی بیرون از کشمیر تماس بگیرند تا او با تماس از تلفن خود و ایجاد کنفرانس تلفنی به آنها کمک کند.
من این بحران را از سر گذراندهام و روزهای زیادی منتظر بودهام که ارتباط عادی از سر گرفته شود. اما چنین اتفاقی رخ نداده است. روزی که به جامو رسیدم، ارتباط اینترنتی 2G کُند به من کمک کرد که چند ایمیل مهم را دریافت کنم و به چند دوست نگران در هند و خارج از هند پاسخ دهم. آنها بارها نگاه کرده بودند که آیا دعاهای خیر و احوالپرسیهایی که در واتساپ فرستادهاند، بالاخره به رنگ آبی درآمده یا نه، تا بفهمند که آیا پیامکها به دستم رسیده است یا نه. اما روز بعد همین خدمات اینترنتی هم قطع شد. بحران ادامه دارد و آنها میگویند: «همه چیز عادی است».
برگردان: پویا موحد
شهناز بشیر رماننویس نامدار کشمیری و مدرس روزنامهنگاری در دانشگاهی در کشمیر است. آنچه خواندید برگردان این نوشتهی او با عنوان اصلیِ زیر است:
Shahnaz Bashir, ‘The Indian Government Insists All Is Well in Kashmir. But As the Communications Shutdown Continues, Its Citizens Are Struggling to Reach the Outside World’, The Time, 23 August 2019.