تاریخ انتشار: 
1398/11/08

تعریف ایران فراتر از آب و خاک است

یوسف عزیزی بنی‌طرف

تعریف ایران فراتر از آب و خاک است. و این یعنی فرا رفتن از معانی تنگنظرانه و افراطی محدود به «خاک» و«خون». بگذارید حرف آخر را اول بزنم و به همگان بگویم: «من میخواهم سر به تن ایران نباشد اگر در آن عرب نباشم». در واقع، من و هم تبارانم در ایران باید عرب باشیم و هویت عربیمان مورد صیانت و تأیید قانون قرار گیرد تا خواهان وجود کشوری به نام ایران باشیم. دوم، در ایران نباید مورد تحقیر و تبعیض نژادی و قومی قرار بگیریم؛ کاری که در صد سال گذشته بیخ پیدا کرده و در گفتمان ادبی، سیاسی و هنری پارسی و در ذهنیت دستاندرکاران این عرصهها ریشه دوانده است. این گفتمان نژادگرای عربستیز مثل سوهان بر اعصاب هموطنان عربمان کشیده میشود؛ تقریباً به شکلی روزمره، در رسانههای سمعی و بصری فارسی، در ورزشگاهها، ادارات و در محافل ادبی و سیاسی. در این ایران باید بتوانیم مثل یک انسان از همان دورهی ابتدایی به زبان مادری خود آموزش ببینیم؛ کاری که تا اوایل دورهی پهلوی در جنوب و جنوب غربی ایران انجام میگرفت. باید در ایران خالی از بیداد، در دادگاهها به زبانی که میفهمیم از خود دفاع کنیم و بتوانیم جلوی تخریب هراسانگیز محیط زیستمان را بگیریم. باید بتوانیم شهرها و نوزادانمان را به زبان خودمان بنامیم. باید سهمی از زر سیاهی که زیر پای ماست داشته باشیم و برای صدها هزار عرب ساکن خرابآبادها، زندگی مناسب داشته باشیم و دهها باید و نباید دیگر.

به نظر من، ایران آینده، ایرانی است که در آن اثری از تبعیض نژادی و ستم ملی و پلشتیها و بیدادگریها و تبعیضها نیست و همهی اینها جای خود را به برابری نسبی میان عربها (و دیگر ملیتها) با ملیت غالب میدهد. این ــ البته ــ امر محالی نیست و در دنیای معاصر نمونههای فراوان دارد و در ایران گذشته نیز معمول بوده است. هم اکنون صدها کشور تک و چند ملیتی در جهان هستند که با نظام فدرال اداره میشوند که در آن نوعی برابری نسبی میان مؤلفههای ملی یک کشور ایجاد شده است. ضمناً باید گفت که ایران نامتمرکز چند مملکتی و چند کشوری (ممالک محروسه) در این خطه، سابقهای ۲۴۰۰ ساله دارد و البته صد سال سیاه اخیر (پهلوی و ج ا ا) یک عارضه است که با فراتر رفتن از آن میتوانیم به ایران نسبتاً برابر برسیم. بیگمان ضامن این نظام نامتمرکز، دموکراسی و پلورالیسم است که در ایرانِ آینده گریزی از آن نیست. 

باید دو عرصهی مهم بازی رژیم و کنش و واکنشهایش را در نظر بگیریم؛ یکی عرصهی خارجی و دیگری عرصهی داخلی. عرصهی اول در تاریخ معاصر ایران نقش تعیینکنندهای داشته است. این رژیم اکنون میان چکش فشارهای اقتصادی و سیاسی خارجی و سندان خشم و اعتراض تودههای مردم قرار دارد. شکی نیست که فشار کشورهای غربی به سود مبارزهی مردمان ایران است و در این میان دولت آمریکا نقش ویژهای دارد. هم اکنون عملاً یک نافرمان بینالمللی با یک یاغی منطقهای شاخ به شاخ شده است و این میتواند فرصتی برای مردم باشد. 

در داخل کشور نیز ملیتها و طبقات و لایههای گوناگون اجتماعی هر یک به شیوهی خویش در فرایند مبارزه شرکت دارند. پیکار مردم در بلوچستان و کردستان عمدتاً مسلحانه است و در اقلیم اهواز، آمیختهای از هر دو شیوهی مسلحانه و مسالمت‌آمیز. در آذربایجان مبارزه عمدتاً مسالمتآمیز است. کارگران، معلمان، دانشجویان، زنان و بازنشستگان اعتصاب میکنند و تحصن و اعتراض و تظاهرات بر پا می‌دارند. هر چند رژیم ایران، با تکیه بر تفنگ، جانسختی نشان میدهد اما توان پایداری بلندمدت را ندارد. تمایل شرمگینانهی دستاندرکاران این رژیم ــ از جمله ظریف و روحانی ــ برای گفتگو با آمریکا نشانه‌ی نگرانی آن‌ها از گسترش این مبارزات و آیندهی رژیم است.

در واقع، ما برای دستیابی به اهدافی که پیشتر ذکر کردم، میتوانیم از تجربههای گرانبهای داخلی و خارجی بهره گیریم. در خارج، تجربههای تحول و دگرگونی در اروپای شرقی، آمریکای لاتین، بعضی از کشورهای آفریقایی و اخیرا تجربههای ملل عرب در مصر، تونس، سودان والجزایر را داریم. هر چند مردم در بعضی از این کشورها هنوز به دموکراسی دست نیافتهاند اما دستکم میتوان گفت که راه خود را یافتهاند و رژیمهای تمامیت‌خواه را به عقب راندهاند. اکنون مبارزهی تودهای و میلیونی به شیوهی غالب پیکار ملتها تبدیل شده است که با تظاهرات و اعتراضات و تحصن، و گاهی با نافرمانی مدنی، عرصه را بر مستبدان تنگ میکنند و حرف خود را به کرسی مینشانند.

در عرصهی داخلی هم تجربههای مبارزاتی صد سالهی اخیر ــ از مشروطیت و انقلاب بهمن تا جنبش سبز و قیام دی ماه ۹۶ ــ را داریم و هم تنوع شیوههای مبارزه برحسب جغرافیای سکونت ملیتهای مختلف. آمیزهای از همهی این‌ها میتواند پشت رژیمی را که زیر فشارهای سنگین تحریم به دریوزگی افتاده است، بلرزاند. عینیتر بگویم، جنبش سبز میتوانست موفق شود اگر تودههای میلیونی تظاهرکننده به جای بازگشت به خانههای خود، در فاصلهی میان دانشگاه تهران تا خیابان جمهوری می‌ماندند و خواستهی برکناری آیت‌الله خامنهای را مطرح میکردند اما متأسفانه رهبری آن جنبش در حال وهوای همان نظام بود و حمایت آذربایجان و کردستان و دیگر ملیتها را هم پشت سر خود نداشت. از این رو شیوهی یادشده ــ اکنون ــ با رفع آن اشکالات میتواند یکی از شیوههای مهم مبارزه علیه رژیم استبدادی باشد.

به گمان من، اپوزیسیون مقیم خارج به دلایلی که همگان می‌دانیم، از راهبری پیکار ملیتهای ایران ناتوان است. و در بهترین حالت میتواند نقش پشتیبان را بازی کند. البته استثناهایی هم وجود دارد مثل گروههای سیاسی کرد که پیوند تنگاتنگی با مردم خویش دارند و این استثنا ــ البته ــ قاعده را ثابت میکند.