فرار به مکزیک
historytoday
در 12 نوامبر 2019 یک فروند جت گلفاستریم جی550 متعلق به نیروی هوایی مکزیک در جنگلهای بولیوی فرود آمد که ایوو مورالس، رئیسجمهور بولیوی در 14 سال پیشین، سرنشین آن بود. مورالس سه هفته پیش از آن برای چهارمین بار در انتخابات پیروز شده بود.
پس از 15 ساعت و چند تغییر مسیر برای جلوگیری از بروز مشکلات دیپلماتیک، مورالس قدم به خاک کشور میزبان گذاشت و بدین ترتیب جدیدترین عضو فهرست بلندی از سیاستمداران، هنرمندان و فعالانی شد که جویای پناهندگی در مکزیک هستند.
مورالس اولین رئیسجمهور بومیِ در بولیوی بود. پیروزی او در انتخابات 2006 اتفاقی تاریخی در کشوری بود که در 500 سال گذشته اکثریت بومی آن شهروند درجهی دو قلمداد میشدند. حتی در دههی پنجاه میلادی بومیان بولیویایی از حق ورود به پلازا موریلو که میدان اصلی پایتخت سیاسی کشور یعنی لاپاز بود محروم بودند.
پیروزی او اما تنها نمادین نبود. به یمن رونق کالاها، وی موفق به انجام اصلاحات گستردهی سیاسی و اقتصادی شد که میلیونها بولیویایی را از فقر نجات داد ــ این امر با آهنگی بسیار سریعتر از هر کشور دیگری در آمریکای جنوبی اتفاق افتاد.
هر چند مورالس هم بخشی از «موج صورتی» چپها بود که در دههی 2000 رهبری را در آمریکای لاتین به دست گرفتند اما ریاست وی از لحاظ عملگرایی اقتصادی چشمگیر بود و او ده سال یک سوسیال دموکرات میانهرو بود.
در سال 2016 و در سومین دورهی ریاستش، مورالس خواهان برگزاری همهپرسی قانون اساسی شد تا اختیارات دیگری نیز به دست آورد. هر چند او هنوز محبوبیت داشت اما حتی طرفدارانش نگران شده بودند که آیا او در حال حرکت به سوی دیکتاتوری است یا نه. پیشنهاد وی با 51 درصد آراء شکست خورد. یک سال بعد او با این ادعا که در مبارزات تبلیغاتی همهپرسی به او افتراء زده شده است موفق به درخواست تجدید نظر در دادگاه قانون اساسی شد و توانست نتیجه را به نفع خود تغییر دهد و دوباره در انتخابات ریاست جمهوری در اکتبر 2019 شرکت کند.
رقیب اصلیِ مورالس در این دوره کارلوس مِسا رئیسجمهور سابق در سالهای 2003 تا 2005 بود که به دنبال تظاهرات گسترده مجبور به استعفاء شده بود. مورالس برای دور اول انتخابات در صدر قرار داشت اما با توجه به شکستش در همهپرسی، توقع تحلیلگران این بود که در صورت کشیده شدن انتخابات به دور دوم، او با چالش جدی روبرو شود. مورالس برای اطمینان در پیروزی به اختلافی حداقل ده درصدی نیاز داشت.
در نخستین ساعتهای بعد از رأیگیری در بیستم اکتبر، نظرسنجیها نشان میدادند که مورالس به پیروزی قطعی دست نخواهد یافت. پس از یک روز تأخیر، در روز بیست و چهارم اعلام شد که مورالس ۴۶/۸۳ درصد از آراء را به خود اختصاص داده و در مقابل، مسا ۳۶/۷ درصد از آراء را کسب کرده است.
به دنبال درگیری میان موافقان و مخالفان مورالس در سراسر کشور، بحران سیاسی بولیوی را فرا گرفت. مخالفان به دنبال نظارت بر قوهی مجریه بودند تا از دیکتاتوری جلوگیری کنند و موافقان موضوع را به کودتایی با حمایت واشنگتن میدیدند. در یازدهم نوامبر و به دنبال آنکه ارتش از پشتیبانی از مورالس دست برداشت، او استعفاء داد و با هواپیما به مکزیک رفت.
شهرتی شایسته
مکزیک شهرتی دیرین در پذیرش مقامات سیاسی مخلوع دارد. هر چند اشخاصی مانند خوزه ماری، وطنپرست تبعیدی کوبایی در قرن نوزدهم در این کشور سکنی گزیدند، پیشینهی این شهرت بیشتر به دههی 1930 تا کنون برمیگردد.
در سال 1934 لازارو کاردناس، یکی از پیشکسوتان انقلاب مکزیک رئیسجمهور شد. او نیز درست مثل رئیسجمهور کنونی، آندریاس مانوئل لوپز اوبرادور، طرفدار پر و پا قرص ملیسازی بود. او همچنین از جمهوریخواهان اسپانیایی که از دست فرانکو میگریختند نیز استقبال میکرد.
معروفترین تبعیدی اسپانیایی لوئیس بونوئل فیلمساز بود. بونوئل در سال 1938 اسپانیا را ترک کرد و پس از اقامت کوتاهی در آمریکا، در سال 1946 به مکزیک رسید. او که با ساختن فیلم کوتاه و سورئال «سگ اندلسی» با حضور سالوادور دالی به شهرت رسیده بود، شیفتهی عصر طلایی سینمای مکزیک و تعهد این کشور به آزادی هنری بود. پس از ممنوعیت فیلمش ویریدیانا (1961) در اسپانیا به اتهام هتک حرمت، بونوئل خوشحال بود که میتواند فیلم سراسر وهن خود، شمعون بیابانی (1965) را در مکزیک بسازد. او تا زمان مرگش در سال 1983 در مکزیک ماند.
برادران کاسترو که نقشهی براندازی ژنرال باتیستا را در سر داشتند به پیروی از مارتی انقلابی در سال 1955 از کوبا به مکزیک گریختند. ایشان در مکزیک با پناهندهی نامدار دیگری ملاقات کردند: ارنستو چه گوارا ــ مارکسیست آرژانتینی که به دنبال کودتای سال 1954 از گوآتمالا گریخته بود. گروه ایشان در ژوئن 1956 به جرم انباشت مهمات (که درست بود) و قاچاق مواد مخدر (که صحت نداشت) بازداشت شدند. اما بهرغم درخواست باتیستا برای استرداد ایشان به کوبا، مکزیک به منش خود مبنی بر عدم دخالت در امور دیگر کشورها وفادار ماند و تنها از کاسترو و همراهانش خواست که کشور را ترک کنند. در نوامبر 1956 آنها با قایق به سوی کوههای شرق کوبا رهسپار شدند. اندکی بیشتر از دو سال بعد به قدرت رسیدند.
در ژوئن 1979 نه یک انقلابی دیگر بلکه شاهی مخلوع به مکزیک گریخت. محمدرضا پهلوی، شاهِ ایران که با روادید شش ماهه در پناهگاهی بسیار حفاظت شده در شهر ثروتمند گوئرناواکا در 100 کیلومتری مکزیکوسیتی ساکن شد. اما پس از ترک کشور به منظور درمانی ضروری در شهر نیویورک در ماه اکتبر (وی نیز مانند مورالس با جت گلفاستریم پرواز کرد) دیگر امکان بازگشت نیافت. به دنبال حادثهی گروگانگیری در سفارت آمریکا در تهران، دولت مکزیک نگران انتقامجویی مشابه علیه دیپلماتهایش بود. پس از اقامتی کوتاه و ناخوشایند در پاناما، شاه در مصر پناه جست و در نهایت در ژوئیهی 1980 از دنیا رفت.
قهرمان بلشویک
از نظر دراماتیک، مهمترین پناهجوی مکزیک لئون تروتسکی بود. قهرمان انقلاب بلشویکی و جنگ داخلی روسیه که رقابت برای جانشینی لنین را واگذار کرده و توسط یوزف استالین از روسیه بیرون رانده شده بود. مکزیک آخرین مقصد در مسیر تبعیدی بود که او را به ترکیه، فرانسه و نروژ کشانده بود.
تروتسکی در نهم ژانویهی 1937 وارد خاک مکزیک شد. فریدا کالو در بندر منتظر ورود کشتی وی بود. همسر کالو، دیهگو ریورا کسی بود که از رئیسجمهور وقت، کاردناس خواسته بود تا به تروتسکی پناهندگی دهند. یک هفته بعد، مجلهی تایم در تیتری نوشت: «تروتسکی در مکزیک ــ کشوری ایدئال برای ترور».
دولت مکزیک شش محافظ فراهم کرده بود تا ریورا و کالو بتوانند به مدت دو سال از تروتسکی در خانهی آبیشان در کویوآکان که در آن زمان حومهی مکزیکوسیتی قرار داشت پذیرایی کنند. اما تقریباً دو سال پس از ورود تروتسکی به مکزیک، ریورا به طور علنی با مهمان خود قطع رابطه کرد.
یکی از دلایل این قطع رابطه، هنری بود. یک نقاش محلی با نام خوآن اوگورمن، نقاشیهای دیواریای در فرودگاه بِنیتو خوآرز کشیده بود که در آنها کاریکاتورهای هیتلر و موسولینی تصویر شده بودند. این موضوع روابط بین مکزیک و خریداران مهمترین صادراتش یعنی نفت را تهدید میکرد. پس از آنکه بریتانیا در اعتراض به ملیسازیهای کاردناس، خرید نفت خود را از مکزیک متوقف کرده بود، تجارت با آلمان و ایتالیا از اهمیت بیشتری برخوردار شده بود. دولت دستور داد تا نقاشیها پاک شوند.
ریورا از این حمله به آزادی بیان بسیار خشمگین بود و آنرا خرابکاری و آسیب به اموال عمومی نامید. اما تروتسکی که شاید نیازش به کاردناس برای پناهندگیاش را مدنظر داشت، از تقبیح این عمل خودداری کرد. وی میزبان خود را «دشمنی زهرآگین» خواند و در ماه مه 1939 خانهاش را ترک کرد.
چند هفته پیش از اینها، استادِ جاسوسی به نام پاول سوداپلاتوف در پلیس مخفی مسکو (NKVD) مقدمات نهایی مأموریتی با نام عملیات اردک را فراهم آورده بود.
عملیات اردک شامل چند نقشهی ترور میشد. یکی از آنها نفوذ به گارد تروتسکی بود. در ساعات بامدادیِ 24 مه 1940 گروهی متشکل از بیست و چند کمونیست بدنام مکزیکی وارد ویلای تروتسکی شدند. اما بهرغم شلیک بیش از 300 گلوله، تروتسکی آسیب ندید.
این حمله شکستی پر سروصدا بود اما همزمان با آن طرح بیسر و صداتری نیز در حال پیشروی بود.
محوریت این طرح با رامون مرکادِر، کمونیست خوشتیپ کاتالانی، بود که در زمان جنگ داخلی اسپانیا به عضویت انکیویدی درآمده بود. او اکنون «ژاک مونراد» نام داشت که پسر هنردوست دیپلماتی بلژیکی بود و در پاریس اقامت داشت.
در سال 1938 چهارمین کنگرهی بینالمللی جنبش تروتسکی برگزار شد. در میان شرکتکنندگان، مددکار اجتماعیِ احساساتیای به نام سیلویا آگِلاف حضور داشت که از مهاجران روس مقیم بروکلین بود. خواهر سیلیویا، روث، منشیای بود که نزد تروتسکی از احترام بالایی برخوردار بود. انکیویدی میدانست که در صورت توصیهی آگِلاف، مرکادر میتوانست به هدف خود یعنی تروتسکی دسترسی یابد. یکی از دوستان که مأمور مخفی انکیویدی بود مرکادر را به آگِلاف معرفی کرد که خیلی زود شیفتهی او شد.
روابط آنها خیلی زود بالا گرفت و مانند زوجی مزدوج با هم شروع به زندگی کردند. مرکادر هم برای «سفرهای تجاری» به آمریکا و مکزیک رفت و آمد میکرد. البته برای سفر به مکزیک لازم بود که از نام جعلی دیگری استفاده کند. وی آگِلاف را تشویق کرد تا در میان نیروهای تروتسکی شغلی بیابد.
در ژانویهی 1940 آگلاف به مکزیکوسیتی نقل مکان کرد. هر وقت مرکادر به مکزیک میآمد، گروهِ تروتسکی را در سفرهایشان، آن هم معمولاً به عنوان راننده همراهی میکرد. هر چند او از لحاظ سطح فکری همتای تروتسکی نبود اما همراه مشفقی بود. او همچنین بخشی از هزینههای رو به ازدیاد تمهیدات امنیتی ویلای تروتسکی را تأمین میکرد.
در بیست اوت، مرکادر به دیدار تروتسکی رفت. او مقالهای پیرامون جنگ با خود داشت که میخواست نظر مرد بزرگ را دربارهاش جویا شود. او در روزی خشک با لباس بارانیِ بلند به خانهی تروتسکی قدم گذاشت. مرکادر میدانست که تروتسکی به حکم ادب، اجازه نمیدهد که ملاقاتکنندگان همیشگیاش بازرسی بدنی شوند. اگر نگهبانان او را بازرسی میکردند چاقوی سی سانتی، تفنگی خودکار با نه گلوله، 890 دلار پول و یخشکنی را که پنهان کرده بود، پیدا میکردند.
مرکادر پشت سر تروتسکی که پشت میز نشسته بود تا مقاله را مطالعه کند، ایستاد. یخشکن را بیرون آورد و جمجمهی او را شکافت. صدای جیغی که بلند شد، مأموران را باخبر کرد و هر چند مرکادر سعی کرد تا ضربهی دیگری وارد کند اما تروتسکی با او گلاویز شد و دستش را گاز گرفت. مرکادر دستگیر و تروتسکی در حالت اغماء روانهی بیمارستان شد. روز بعد، مردی که به مکزیک آمده بود تا زندگی کند، جان باخت.
پناهندگی مورالس در مکزیک یک ماه به طول انجامید. در ماه دسامبر و به دنبال برگزاری مراسم ادای سوگند رئیس جمهور آلبرتو فرناندز، یک همقطار چپی، در آرژانتین وی به آن کشور نقل مکان کرد تا بتواند در همسایگی بولیوی، نفوذش را در کشورش بازپس گیرد.
اما پرواز وی به مکزیک همچنان حائز اهمیت است. او میتوانست به کوبا، ونزوئلا یا نیکاراگوئه برود. اما میدانست که رفتن به آنجاها اعتبار وی به عنوان کسی که ادعا میکند که دموکراتی است که در کودتا سرنگون شده را مخدوش میسازد. او عملگراییای را به یاد آورد که بخش عمدهای از موفقیتهای پیشین خود را مدیون آن بوده است. او در مکزیک با کشوری روبهرو بود که سابقهای طولانی در پذیرایی از پناهجویان سیاسی دارد.
برگردان: مریم طیبی
دنیل ری نویسندهی کتاب «کیش و مات یا برگ برنده: بازی بزرگ ژئوپلتیک کوبا» است که در سال ۲۰۱۷ نامزد دریافت جایزهی مقالهی «بادلی هد و فایننشال تایمز» بود. آنچه خواندید برگردان این نوشتهی او با عنوان اصلیِ زیر است:
Daniel Rey, ‘Escape to Mexico’, History Today, March 2020.