«ترانههای دشمن»: ملودیهای مشترکی که مردم ارمنستان و آذربایجان را به هم پیوند میزند
medium
چند سال قبل، در نقاط مختلف لندن پیانوهایی برای استفادهی عموم قرار داده شده بود تا هر از گاهی نوای موسیقی رهگذران را شاد کند. یک روز هنگام گذر از ایستگاه قطار کینگزکراس، ملودیای که از یکی از این پیانوها برمیخاست توجهام را جلب کرد. جنس موسیقی به نظر ارمنی میرسید با تهمایهی جاز. با کنجکاوی شروع کردم به حدس زدن که اثر کدام یک از موسیقیدانان ارمنی میتواند باشد: آرنو باباجانیان؟ لون مالخاسیان؟
صدا را دنبال کردم و نزدیک نوازنده شدم:
- سلام، قطعهای که میزنین از کارهای باباجانیانه؟
- نه، باباجانیان کیه؟
- مگه ارمنی نیستین؟
- نه، آذربایجانیام. این آهنگ از کارهای واقف مصطفیزاده است به اسم شبهای باکو.
گیج شده بودم. چطور یک آهنگ کلاسیک آذربایجانی را با موسیقی ارمنی اشتباه گرفته بودم؟ به نوازنده توضیح دادم که آرنو باباجیان که با ما نسبت قوم و خویشی داشت آثارش را با الهام از ملودیهای فولکلور ارمنی میساخت و من از کودکی با موسیقی او و نواختن قطعات پیانویاش بزرگ شده بودم. به او گفتم قطعهای که مینواخت بسیار شبیه موسیقی باباجانیان بود.
به نظر میرسید که او هم به اندازهی من تعجب کرده بود. گفتگو را در مورد این شباهتها ادامه دادیم. این یکی از اولین برخوردهای من با موسیقی آذربایجان بود و همین داستان بهانهی آغاز ماجراجویی طولانیای شد که مرا متوجه شباهتهای سنت موسیقی آذربایجانی و ارمنی کرد، شباهتهایی که حتی در سازهای این دو کشور نیز دیده میشود.
هر چند ارمنیها و آذربایجانیها قرنها کنار هم زندگی کردهاند اما اغلب خود را گروههایی مخالف یکدیگر تصور میکنند. این موضوع را به خوبی در یوتیوب هم میتوان دید، جایی که کلیپهای موسیقی این دو کشور پر است از نظرات کاربرانی که آهنگهای بسیار شبیه به هم یا دقیقاً یکسان ارمنی و آذربایجانی را میراث ملی خود میشمارند. نادیده انگاشتن نشانههای واضح یک فرهنگ مشترک، به شیوهای برای دفاع از خودمحقپنداری و حفظ نگرش منفی نسبت به «دیگری» تبدیل شده است. این موضوع بهویژه در مورد درگیریهای ارضی مانند ناگورنو قرهباغ صدق میکند، درگیریای که در آن طرفین برای توجیه اهداف سیاسی کنونیِ خود ادعای مالکیت تاریخی نسبت به میراث فرهنگی منطقه را دارند.
اگر چه روابط ارمنستان و آذربایجان در قرن بیستم اغلب در سلسلهای از کشمکشهای آمیخته به خشونت و دشمنی به تصویر کشیده میشود، ارمنیها و آذریها قرنها در قفقاز جنوبی با روابط دوستانه و همزیستیِ مسالمتآمیز زندگی کردند. زندگی در کنار یکدیگر در شهرها و روستاهای این منطقه و اشتراک در سنتهای فرهنگی، آنها را بیش از آن که با هم تفاوت داشته باشند به هم شبیه کرده بود. تنها در قرن نوزدهم و بیستم بود که شکلگیری آگاهی ملی انعطافناپذیر میان ارمنیها و آذربایجانیها سبب شد که یکدیگر را مردمانی متفاوت با سرنوشتهای متعارض تلقی کنند. در دوران شوروی، ارمنستان و آذربایجان جمهوریهای مجزایی شدند و هر یک به ترویج این تفکر پرداختند که از نظر فرهنگی از «دیگری» تمایز دارند. در اواخر دههی ۸۰ و بعد از فروپاشی شوروی، هر کدام از آنها به کشورهایی مستقل تبدیل شدند و بعدها جنگ ناگورقرهباغ آنها را دشمن هم کرد.
اما جلوههای فرهنگی نشانگر جنبههایی از گذشتهی مردمان است که تأثیری محونشدنی بر حال و تصور آنها از آینده دارد. خاطراتی که دیربازی است به فراموشی سپرده شده از طریق زبان، غذا، هنر و سایر جلوههای فرهنگی زنده میشوند و شهادت میدهند بر اینکه در واقعیت ارمنیها و آذربایجانیها تا چه اندازه به هم شباهت دارند. همان طور که تجربهی من از آن قطعهی پیانو در لندن نشان داد، سابقهی دیرین تبادل و تعامل میان ارمنیها و آذربایجانیها به این معناست که وجوه اشتراک آنها بیش از آن چیزی است که میپندارند.
موسیقی شاهدی بر این واقعیت و یکی از ناقلان مهم حافظهی فرهنگی است که میتواند بر فراموشیِ تحمیلیِ قرن گذشته چیره شود و پیوند نزدیک این دو جامعه را یادآوری کند. ارمنیها و آذربایجانیها نه تنها سازهای موسیقی یکسانی مثل دودوک، سرنا و تار دارند بلکه در ریتم و ملودی نیز با هم مشترکاند. نمونهی کلاسیک این شباهت را در آهنگ ساری آغچیک/ساری گلین میتوان دید. من در این مقاله نگاهی به سنتهای موسیقی فولکلور آذربایجان و شرق ارمنستان دارم که شامل ترانهها، داستانها و ویژگیهای فرهنگیِ مشترکی است که نشان از درهمتنیدگیِ این دو فرهنگ دارند.
سایات نووا
سایات نووا برجستهترین نمونهی میراث موسیقیایی مشترک میان مردم جنوب قفقاز است. او شاعر و آوازهخوان ارمنی قرن هجدهم بود (از هنرمندانی که در زبان آذری به نام عاشیق و در زبان ارمنی به نام عاشوق شناخته میشوند) و ترانههایش را به زبانهای ارمنی، آذری و گرجی اجرا میکرد.
آثار او در آذربایجان برای عموم مردم اغلب ناشناخته مانده یا از آنها پنهان نگاه داشته شده که خود شاهدی است بر ملیسازی سایات نووا، فرایندی که در آن میراث چندزبانهی هنر او حذف شده و او تنها به عنوان یک موسیقیدان ارمنی جلوه داده میشود. موسیقیها و ترانههای سایات نووا که الهامگرفته از سنتهای مختلف موسیقی فولکلور در منطقه بود قرنها بعد از مرگ او در پروژهی موسیقی ملی در ارمنستان مکتوب شد. این موضوع تا حدی توضیح میدهد که چرا سایات نووا منحصراً هنرمندی ارمنی شمرده میشود.
ترانهها به شکل سینه به سینه از یک روستا به روستای دیگر منتقل میشدند و اغلب نشانی از اینکه از کجا سرچشمه گرفته بودند و نسخهی «اصل» آنها چه بوده است بر جای نمیماند. برای مثال، گفته میشود که ترانهی ارمنی مجلومی پس از آثار سایات نووا است اما یک ترانهی فولکلور آذربایجانی معادل آن با نام یار بیزه گوناگ گئلئجک دقیقاً با همان ملودی وجود دارد. تعدادی از اشعار و ترانههای آذربایجانی سایات نووا را که به زبان ارمنی مکتوب شده است در این وبسایت میتوانید بخوانید.
ترانهها و ملودیهای مشترک
شمار زیادی از ترانههای ارمنی و آذری ملودیهای یکسانی دارند اما در سبکهای متفاوت و با اسمها و شعرهای متفاوت اجرا شدهاند. در برخی موارد سازندهی آهنگ در یکی از این دو زبان یا در هر دوی آنها شناخته شده است اما این موضوع مدرک کافی دربارهی این که چه کسی در حقیقت آهنگساز اولیه بوده است ارائه نمیدهد. ممکن است که موسیقیدانی اهل یکی از شهرها یا روستاهای چندقومیتی یا آوازهخوانی دورهگرد ملودیها را از منطقهای به منطقهی دیگر برده و شعری به زبان مادریاش بر آنها گذاشته باشد.
برای نمونه، گفته میشود که آهنگساز ترانههای ارمنی الوان واردر و ژوو گیشر، گوسان شرام، یکی از آوازهخوانهای اهل گیومری است. معادلهای آذربایجانی این ترانهها سوسن و سنبل و گوزلیم سن سن هستند. گیومری که امروز در ارمنستان قرار دارد منطقهای است که در طول تاریخ جمعیتی ارمنی و آذربایجانی داشته است؛ در نتیجه، تلاش برای تعیین این که کدام نسخهی این ترانهها «اصل» است تقریباً غیرممکن است. با تحول سنت آوازهخوانی در ارمنستان و آذربایجان و سازمانمند شدن آنها، امروز بسیار دشوار میتوان آوازهخوانهایی را یافت که بتوانند به چند زبان هنرنمایی کنند. هر چند خاطرهی این آوازهخوانهای چندزبانه فراموش شده اما ترانههایشان به عنوان شاهدی زنده برجا مانده است.
ارمنیها و آذربایجانیها همچنین آهنگها و ملودیهای مشترکی برای رقص دارند، آهنگهایی که سازندههایشان نامعلوم است. در برخی از موارد این ترانهها اسامی یکسانی دارند از جمله ساری آغچیک/ساری گلین، امان تلو، شالاخو و انزلی. ساری آغچیک/ ساری گلین (عروس زردپوش) ترانهای پرمناقشه میان ارمنیها و آذربایجانیهاست. نه تنها ملودی بلکه موضوع و متن شعر نیز در هر دو زبان شبیه به هم است: مردی عاشق دختری است که نمیتواند به او برسد و از این روی آرزوی مرگ مادر یا مادر بزرگ دختر را دارد. نسخهی معروفی از این ترانه با هنرمندی موسیقیدان ایرانی حسین علیزاده و ژیوان گاسپاریان نوازندهی دودوک به زبانهای فارسی، آذربایجانی و ارمنی اجرا شده است.
موسیقی عروسی نیز در آذربایجان و شرق ارمنستان بسیار شبیه به هم است. موسیقی رقص عمدتاً بر پایهی ریتم ۸/۶ است یعنی ۶ ضرب مساوی با تأکید بر ضرب اول و چهارم که تأکید بر ضرب اول البته بیشتر است. این ریتم به خوبی در خدمت رقصهای گروهی مانند شالاخو قرار میگیرد که با حرکات شدید پا همراه هستند. همان طور که این نمونهها نشان میدهند، شباهتهای موسیقی ارمنی و آذربایجانی شامل سازهای مشترک نیز میشود، سازهایی همچون: دهل/نقاره، دف، کمانچه، تار، دودوک/بالابان، عود، قانون و سرنا.
رابیز
یکی دیگر از وجوه تاریخ تعامل موسیقی میان مردم شرق ارمنستان و آذربایجانیها در سبکی از موسیقی با عنوان رابیز دیده میشود. رابیز هم از نظر ملودی و هم متن ترانه اندوهناک است و در آن از گامهای مینور هارمونیک استفاده میشود. در گذشته در این سبک موسیقی از سازهای آکوستیک استفاده میشد که معمولاً شامل یک دودوک با صدای ملایم بود که با ضربان آهستهی دهل همراه میشد. امروزه، در موسیقی رابیز از ساز برقی استفاده میشود و اغلب ضرباهنگی تندتر دارد. برخی از خوانندگان سبک رابیز در ارمنستان از اشعار، ملودیها و تکنیکهای آوازخوانیای استفاده میکنند که ریشه در سنت مقام دارد.
فرم موسیقی رابیز انعطاف و تلفیقپذیری خاصی دارد، ویژگیهایی که مخصوص روستاییان و مردم طبقهی متوسط است، مردمی که ذهنیتشان از نظر تاریخی بر اساس پارادایم دولت-ملت شکل نگرفته و این طور فکر نمیکنند که «این موسیقی متعلق به ماست و آن موسیقی متعلق به دیگران.»
در برخی از ترانههای ارمنی این سبک شاهد تغییر زبان شعر از ارمنی به آذربایجانی و استفاده از آواز همراه با تحریر صدا هستیم. نمونهای از این گونه تغییر زبان را در کلیپ این خوانندهی ارمنی میتوانید ببینید. در این ویدئو هایک قونودیان عبارت گتمه گتمه گل گوزل یار را به آذری ادا میکند. این تغییر زبان البته میتواند از آذربایجانی به ارمنی نیز باشد. زمانی این موضوع که رمیش، خوانندهی آذربایجانی اهل آغدام، ترانهای به زبان ارمنی در یک عروسی اجرا کرده بود بحث و مناقشهی شدیدی به راه انداخت.
سبک موسیقی رامیز در طول زمان تغییر کرده است و اکنون شامل مجموعهای از ترانههاست که ماهیتی وطنپرستانه دارند و به تمجید از ارتش ارمنستان و تقدیس خاک این کشور میپردازند و شامل ناسزاهایی ترکستیزانه نیز هستند. استفاده از عناصر فرهنگیِ مشترک برای پیشبرد اهداف ناسیونالیستی با خود تضادی عجیب به همراه دارد که البته بر مخاطب پوشیده میماند. بخشهایی از طبقهی متوسط و بالای ارمنستان این نوع موسیقی را کمارزش میشمارند و آن را دارای عناصر «خارجی» میدانند که در موسیقی «اصیل» ارمنی رخنه کرده است. یکی از این عناصر استفاده از تحریر صدا در آوازخوانی ارمنی است که مشابه عناصر موجود در موسیقیِ مقامی است. هر چند این تصور صحیح نیست زیرا تحریر صدا در دیگر شکلهای موسیقی ارمنی از جمله در موسیقی عاشوقها و سرودهای مذهبی نیز رواج دارد.
علاوه بر این، استفاده از دودوک و سرنا در موسیقی ارمنی کیفیتی شبیه تحریرهای صدا به این موسیقی داده است که در این. مورد خاص البته مورد اعتراض قرار نمیگیرد. در واقع، شیوهی تدریس دودوک در کنسرواتوار ایروان گامهایی را دربردارد که از سنت موسیقی مقامی الهام گرفتهاند که خود برگرفته از دستگاههای موسیقی ایرانی است. اعتراض به رابیز اما بخشی از تلاش برای فاصله انداختن میان ارمنستان و فرهنگ «شرقی» و نزدیک کردن آن به فرهنگ «غربی» و کشیدن خطی مشخص میان هویت فرهنگی ارمنستان و جدا کردن آن از هویت آذربایجانی است.
به خاطر آوردن آنچه فراموش شده بود
در برخی موارد، آن دسته سنتهای موسیقی که از یک فرهنگ ناپدید شدهاند در فرهنگ دیگری ادامه مییابند. برای مثال، موسیقی عاشیقها که در آن عاشیق با ساز خود میایستد و اشعار محبوب را میخواند هنوز در آذربایجان رایج است.
این سنت از نظر تاریخی در میان ارمنیها نیز وجود داشته است اما در اواخر قرن بیستم به دست فراموشی سپرده شد. نمونهی دیگر موسیقی میخانه است، فرمی از موسیقی مخصوص به آذربایجان که در آن مردها به نوبت و به شکل بداههسرایی در پسزمینهای از یک ریتم تکرارشوندهی آرام و یک ملودی همراهیکنندهی حزنآمیز به یکدیگر ناسزا میگویند، چیزی شبیه به نوعی جنگ رپ. این ریتم و ملودی به استثنای بخش جنگ رپ در موسیقی رابیز ارمنستان نیز وجود دارد.
همان طور که این مقاله روشن میسازد، بهرغم خصومت میان آذربایجانیها و ارمنیها، آنها سابقهای طولانی در همکاری در زمینهی موسیقی دارند. به لطف اینکه سنتهای موسیقی این دو فرهنگ برای قرنها در تماس با یکدیگر شکل گرفته است، زمینهها و امکانات برای همکاری بیشمار است. آخرین همکاری میان خوانندگان فولکلور دو کشور به کنسرتی در باکو در ۱۹۸۷ برمیگردد، یک سال قبل از شروع اولین درگیریها در ناگورنو قرهباغ. اما اخیراً این وجوه مشترک موسیقایی به عنوان بخشی از تلاشها برای آشتی ملی به کار رفته است، از جمله در فیلم کوتاهی با موضوع کمانچه، سازی که در هر دو فرهنگ وجود دارد.
توجه به شباهتهای موسیقی خطکشیهای تخیلیِ میراث ملی را از میان برمیدارد. بحثهای مربوط به منشأ آهنگها و سازها وقتی خارج از گفتمان ناسیونالیستی مورد توجه قرار میگیرند بیمعنا میشوند. در این مقطع، این میراث مشترک موسیقیایی میتواند چیزی باشد که به جای ایجاد تفرقه ما را به یکدیگر نزدیک کند.
برگردان: آیدا حقطلب
لئون اصلاناف پژوهشگر مستقل در حوزهی روابط ارمنستان-آذربایجان و زبانها، فرهنگ و سیاست منطقهی قفقاز جنوبی است. او به عنوان تحلیلگر خاورمیانه در سازمان اینتگرتی یوکی (Integrity UK) مشغول به کار است. آنچه خواندید برگردان این نوشته با عنوان اصلیِ زیر است:
Leon Aslanov, ‘Songs of the enemy’: The shared melodies that connect Armenians and Azerbaijanis, Ajam Media Collective, 26 January 2020