تاریخ انتشار: 
1399/08/01

آذربایجان: گذار از وضعیت عادی به وضعیت عادی

طغرل عباسف

chai-khana

از زمانی که در 11 مارس سازمان بهداشت جهانی اعلام کرد کرونا به یک همه‌گیری عالمگیر مبدل شده است، روزنامه‌نگاران و متخصصان کوشیده‌اند با مفهوم «گذار» جهانیان را تسلی دهند.

حکومت‌ها در سراسر جهان اعلام قرنطینه کرده‌اند و رسانه‌ها مکرراً درباره‌ی این «دوران گذار» و «پیش و پس از همه‌گیری جهانی» گزارش می‌دهند.

در این مقالات، متخصصان می‌کوشند با پیش‌بینی‌های خود درباره‌ی زمانی که «زندگی به وضعیت عادی باز خواهد گشت» به ما آرامش دهند. اما عده‌ی اندکی درباره‌ی معنای وضعیت عادی یا این که چه کسی تصمیم می‌گیرد که وضعیت عادی چیست، صحبت می‌کنند.

بیش از دو دهه است که آذربایجان جامعه‌ای در مسیر ــ در حال گذار به ــ «وضعیت عادی» است. اگر در لغتنامه‌ی آذری واژه‌ی «عادی» را بیابید خواهید دید که دو تعریف برای آن ثبت شده است: «همانگونه که باید باشد؛ طبیعی» و «سلامت روانی».

هر دو تعریف عدم‌قطعیت و ابهام «وضعیت عادی» را نشان می‌دهند و این که توصیف این مفهوم برای نویسندگان لغتنامه کار دشواری بوده است.

مفهوم عادی و بهنجار فلاسفه را نیز به خود مشغول کرده است. بنا بر نظریهی فیلسوف فرانسوی، میشل فوکو، در جهان مدرن عادیسازی برخی از رفتارها بخشی از راهبرد سلطهی گروهها و تشکّلهای خودکامه، مانند حکومتها و ارتش، است.

در آذربایجان، مفهوم گذار و وضعیت عادی مکرراً تغییر کرده است. از زمان سقوط شوروی «گذار به وضعیت عادی» به یک هنجار مبدل شده است. با وجود آن که هیچ‌گاه بحثی عمومی درباره‌ی تعریف وضعیت عادی در جامعه در نگرفته است اما هر «دوره‌ی گذار» مشحون از امید به این بوده است که به زودی به «زندگی عادی»ای که می‌خواستیم دست خواهیم یافت.

برای برخی وضعیت عادی به معنای حقوق بالا بود و برای برخی دیگر به معنای زندگی‌ای مرفه. برخی هنگام عبور از این دوره‌های گذار امید داشتند که برای فرزندان خود میراثی فراوان به جای گذارند و برخی امیدوار بودند که نتیجه‌ی آن «جامعه‌ای دموکراتیک» باشد.

 

الدنیز، ۵۲ ساله، می‌گوید زندگی او در دوران همه‌گیری تغییری نکرده است. با این حال، دوران گذار پس از فروپاشی شوروی دشوار بود. او کار خود را در دانشگاه نظامی از دست داد و در یک کارگاه ساختمان‌سازی مشغول به کار شد.


با این همه، از آنجا که چیستی وضعیت عادی در کل جامعه به بحث گذاشته نشده است و شهروندان مشارکت فعالی در تعریف آن ندارند، خود «گذار» به وضعیت عادی زندگی در آذربایجان مبدل شده است.

اما برای برخی از مردم آذربایجان، این گذار مداوم از آن وضعیت عادی‌ای که انتظارش را داشتند فرسنگ‌ها فاصله گرفته است. پس از ماه‌ها «دوران گذارِ» همه‌گیری عالمگیر، وضعیت عادی به چه شکل خواهد بود و چه کسی تصمیم می‌گیرد که چه افرادی از آن برخوردار خواهند شد؟

اِلچین عباسُف در هفت سالگی بینایی خود را از دست داده است. او از ۱۳ سالگی گُل مصنوعی می‌سازد و آنها را در پارک‌ها می‌فروشد. اما این بیماری همه‌گیر کسب و کار او را تعطیل کرده است. او می‌گوید: «گل‌هایی که می‌بافتم روشنایی دنیای تاریکم بودند و حالا در تاریکی مطلق به سر می‌برم.»

به باور الچین، زندگی عادی یعنی این که او خانه‌ای داشته باشد و دیگر لازم نباشد پول فروش گل‌هایش را صرف پرداخت اجاره کند. او زندگی خود پیش از دوران این همه‌گیری را غیرعادی می‌داند.

«از نظر برخی، زندگی عادی یعنی ازدواج و بچه‌دار شدن. اما برای من یعنی این که بدانم گل‌هایی را که صبح‌ها، پس از غلبه بر هزار سختی و بی‌خوابی، می‌بافم کسی از من خواهد خرید.»

«وضعیت عادی به معنای داشتن پول فراوان نیست بلکه معنای آن نیاز نداشتن به دیگران برای گذران زندگی است.»

مردی بی‌خانمان در مقابل تئاتر هنرهای نمایشی روسیه در تورگووایا، ناحیه‌ای در مرکز شهر، در دوران قرنطینه‌ی سفت و سخت در باکو خوابیده است.


مردم محلی این زن را «غیرعادی» توصیف می‌کنند. او در دوران قرنطینه به گربه‌های گرسنه در مرکز شهر غذا می‌دهد.


زندگی در این سکونتگاه مهاجران دشوار است؛ اغلب مردان کار خود را از دست داده‌اند و زنان لحاف‌دوزی می‌کنند.


کافه‌ای روباز در نزدیکی منطقه‌ی ۲۰ یانوار باکو، محلی در نزدیکی پایانه‌ی مسافربری بین‌المللی که معمولاً بسیار شلوغ است.


کیوسک فروش نان در نزدیکی مترو الدوز که به خاطر کاهش فروش در دوران قرنطینه تعطیل شده است.


المیرا میرزایوا، 65 ساله، پیش از این همه‌گیری با فروش دست‌ساخته‌هایش در پارک‌ها، در کنار ایستگاه‌های مترو و در قسمت تاریخی شهر امرار معاش می‌کرد. اما اکنون خیابان‌های خالی و تعطیلی مترو او را از تنها منبع درآمدش محروم کرده است. او می‌گوید «الان قرنطینه است، من شاهد زجر کشیدن مردم‌ام اما در حقیقت زندگی‌ من در 20 سال گذشته همین بوده است. 20 سال است که در قرنطینه زندگی می‌کنم.»

المیرا گذشته‌ی خود و آن دوران گذار دیگری را که با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی آغاز شد به خاطر دارد. او می‌گوید: «زندگی ما عادی بود اما پس از مرگ شوهرم ــ که به تجارت مشغول بود ــ ورشکسته شدیم و برای پرداخت قرض‌هایمان مجبور به فروش خانه شدیم. پس از آن، برای پرداخت اجاره مجبور شدم این کار را انجام دهم.

این دوران گذار نیست بلکه هشدار است. هشداری است از جانب خداوند برای کسانی که رابطه‌ی خود را با دیگران قطع کرده‌اند و گرفتن دست یکدیگر را به فراموشی سپرده‌اند.»

اکرم ممدف، 65 ساله، که اکنون به عنوان نگهبان در پارکینگی عمومی مشغول به کار است، زندگی پس از فروپاشی شوروی را با زندگی در دوران شوروی، که در آن زمان به عنوان راننده مشغول به کار بود، مقایسه می‌کند. او می‌گوید در دوران شوروی، بیکاری وجود نداشت و دولت موازنهای ایجاد کرده بود. پس از فروپاشی شوروی این موازنه از بین رفت.

«اکنون ما در دوزخی بین قبرستان و زنده‌ماندن زندگی می‌کنیم، بجز این دو حالت چیز دیگری وجود ندارد. برای مثال، اگر مریض بشوم و اتفاقی برایم بیفتد، کاری از دستم بر نمی‌آید.»

او از دوران گذاری که با فروپاشی شوروی آغاز شد، توقعی نداشت. اکرم می‌افزاید کسانی که امیدوار بودند زمانی که نه خصوصی‌سازی با توزیع کوپن سهام و نه وعده‌ها محقق شد، ناامید شدند. مشخصه‌ی دوران گذار، احساس یأس بود.

«زمانی که اتحاد جماهیر شوروی فروپاشید می‌دانستم که زندگی فقرا برای همیشه پایان یافته است. من در آن تظاهرات‌ و راهپیمایی‌ها شرکت نکردم و خواهان فروپاشی شوروی هم نبودم.»

اکرم، که خانواده‌اش در شِکی (Sheki)، واقع در شمال غربی آذربایجان، زندگی می‌کنند 10 سال است که برای کسب درآمد به تنهایی در باکو سکونت دارد. او بخشی از درآمدش را برای خانواده‌اش می‌فرستد.

«زندگی از نظر من زمانی عادی است که کاری عادی داشته باشم، با خانواده‌ام زندگی کنم و امید به آینده داشته باشم. الان هیچ کدام از این‌ها را ندارم. حتی نمی‌توانم درست و حسابی آشپزی کنم و فقط دارم یک جوری زندگی را سر می‌کنم.»

این همه‌گیری جهانی کار او را دشوارتر کرده است. حدود شش ماه است که به خاطر مقررات سفت و سخت قرنطینه نتوانسته است خانواده‌اش را ببیند. «آنها آنجا هستند و من هم اینجا و فقط با تلفن می‌توانیم با هم صحبت کنیم.»

المیرا میرزایوا، 65 ساله، دست‌ساخته‌های خود را در نزدیکی ایستگاه مترو می‌فروشد.


پس از عصر شوروی، نواحی صنعتی نزدیک به ایستگاه مترو اولدوز به حال خود رها شدند. اخیراً از تعدادی از آنها به عنوان انبار استفاده می‌کنند.


 

یکی از معدود کارگاه‌های باقی‌مانده‌ی بازیافت فلز در کنار ایستگاه مترو اولدوز.


با توجه به اجباری بودن پوشیدن ماسک در مکان‌های سربسته، اینک ماسک به یکی از لوازم جانبی مبدل شده است.


 

کافه‌ای در شهر اسماعیلی که معمولاً پر از توریست است. با این حال، در دوران همه‌گیری باکو تعطیل بود و در نتیجه به کسب و کار کافه‌ها، رستوران‌ها و سایر نقاط توریستی آسیب وارد شده است.


 

وفادار نوروزف، مردی 48 ساله که در کودکی بینایی‌اش را از دست داده است، می‌گوید پیش از این همه‌گیری هم زندگی عادی‌ای نداشته است.

او با اشاره به این که دوران‌های گذار معمولاً باعث دشوارتر شدن شرایط می‌شود می‌گوید: «فقط من نیستم، ده‌ها هزار نفر از معلولان نیز همین وضعیت را دارند. حداکثر تنها 100 نفر از آنها فعال‌اند و دیگران چنان زندگی می‌کنند که گویی در حصر خانگی‌اند.»

«هر زمان که وزیر کار شروع دوران گذار جدیدی را اعلام می‌کند و قوانین جدیدی وضع می‌شوند، ما حقوق بیشتری را از دست می‌دهیم.»

وفادار، که اینک با مادر 72 ساله‌ی خود زندگی می‌کند، فکر می‌کند که اوضاع پس از این همه‌گیری بدتر خواهد شد.

«در دوران گذار نخست مثل این بود که ما از خانه‌ی سه خوابه‌مان به خانه‌ای دو خوابه نقل مکان کردیم و در مرحله‌ی دوم به خانه‌ای یک خوابه اسباب‌کشی کردیم. سپس در زیرزمین ساکن شدیم. در نتیجه تنها کاری که بعد از این گذار می‌توان انجام داد زنده ماندن است.»

حرف‌های او انعکاس فلسفه‌ی میشل فوکو است. به باور فوکو، متصدیان امور مایل‌اند که افرادی که «ساختار عادی» را بر هم می‌زنند در برابر دید دیگران قرار نداشته باشند.

از نظر حکومت‌های خودکامه وجود این افراد مغایر با هنجارهای قدرت است و پنهان ماندن آنان ضروری است.

این سیاست در قالب چرخه‌ی پایان‌ناپذیر کنترل و قرنطینه اجرا می‌شود. این چرخه، صرف‌نظر از وجود یا عدم وجود همه‌گیری، تداوم می‌یابد. همواره در جریان است.

 

برگردان: هامون نیشابوری


آن‌چه خواندید برگردان این نوشته با عنوان اصلیِ زیر است:

Togrul Abbasov, ‘From normal to normal’, CHAI KHANA, 19 August 2020.