Time
18 نوامبر 2020
دوستانت را حذف نکن، حسابت در شبکههای اجتماعی را پاک کن
خیرت لووینک
«بهترین راه برای جلوگیری از فرار یک زندانی آن است که هیچگاه نفهمد که زندانی است.» فئودور داستایوسکی
به نظر میرسد که هیچکس و هیچچیز در امان نیست. سایهی چشمِ «خاکستر مردهسوزی»؟ حذف شد. دالایی لاما؟ حذف شد. اسرائیل؟ حذف شد. رپرهای اینترنتی نوظهور؟ حذف شد، مجدداً حذف شد و سپس حذف آن حذف شد. کانیه وست؟ به خاطر حذف نکردن، حذف شد.
به نظر میرسد که عالمگیری ویروس کرونا بهترین شرایط برای نشو و نمای آنلاین «فرهنگ حذف» در آمریکاست. این اصطلاحِ باب روز محصول ادغام شبکهی رسانههای اجتماعی و صنعت اخبار ستارگان و چهرههاست که اینک «رسانهی قدیمی» محسوب میشود. در گذشته رسانههای جریان اصلی از قِبَل تولید مدام رسواییها ارتزاق میکردند. در این رسواییها با تحریک اشخاص مهم، ستارگان، اعضای خاندان سلطنتی و چهرههای رسانهای آنها را وا میداشتند تا از خود رفتاری ناپسند نشان دهند و بعد محکومشان میکردند؛ و مجدداً این جریان از نو شروع میشد. در این نظام، رسواییها نه استثناء بود و نه نشانهی بحران بلکه هستهی مرکزی الگوی تجاری بود. اگر شخصیتهای بد «خط» میخوردند (و در نتیجه از صحنه حذف میشدند) دیری نمیپایید که دیگر چیزی برای گزارش کردن وجود نداشت.
چهرههای نامتعارف و رؤیامانند، بنا بر تعریف قرار نیست که رفتاری بانزاکت داشته باشند. در مدل رسانههای قدیمی، مخاطبان میل به افراطکاری خود را به آنان برونسپاری میکردند. سبک زندگیِ غیرعادی آنان هنجارهای روزمره و عادی را تعریف و تعیین میکرد. تا همین اواخر، اعمال و رفتار چهرههای الگو (از جمله روشنفکران، نویسندگان و هنرپیشگان) در جهانی رؤیایی به وقوع میپیوست که در آنِ واحد مردم عادی را شگفتزده و منزجر میکرد.
پرسشی که مطرح میشود این است: آیا حذف افراد از رسانههای اجتماعی، به شکلی بنیادین موجب تغییر نحوهی سازماندهی سرگرمی و تفریح میشود؟ اگر شاخصهای گفتگوهای روزانهی خود را تغییر ندهیم و همگی از این رسانهها خارج نشویم، پاسخ مثبت است.
حذف به مثابهی کاهش سرمایه
در عصر رسانههای اجتماعی، «حذف» یعنی خط زدن برخی از افراد یا سازمانها از فهرست دوستان یا دنبالکنندگان در شبکههای اجتماعی. یعنی زمانی که باور، رفتار یا یکی از مطالب آنان به نظر شما ناخوشایند باشد به رابطهی خود پایان میدهید ــ به نام عدالت اجتماعی جدایی اتفاق میافتد. با توجه به ماهیت معاملهمحور جهان میتوان این اقدام را کاهش سرمایه یا سرمایهگذاریِ منفی در نظر گرفت. روزگاری این کارتهای اعتباری بودند که لغو میشدند و اینک انسانهای معمولی. منطق حذف رسانههای اجتماعی به جهان واقعی سرایت کرده است، امری که پیامدهای ناگواری برای کنشگران و هنرمندان داشته است.
این ترس وجود دارد که «فرهنگ حذف» ماندگار باشد زیرا به نام اهدافی ارزشمند، مانند لزوم گفتگو و اختلاف نظر آزاد، برای خود توجیه میتراشد. با این حال، در این عصر و زمانهی شتابگرایی، فرهنگ حذف به شکلی متناقض عرصهی عمومی را نادیده میگیرد و امکان گفتگو را سلب میکند. کاربران در کسری از ثانیه واکنش نشان میدهند و تا چشم بر هم بزنید این موضوع را پشت سر گذاشتهاند. مشهور است که کاربرانِ شتابزده و تحت تأثیر دوپامین، قواعد هابرماس را نادیده میگیرند ــ برای آن که مجمعی عمومی به توافقی جمعی دست بیابد، ساعتهای متمادی زمان لازم است و این افراد نمیتوانند به خود زحمت دهند و در چنین جمعی شرکت کنند.
گرفتاری در پلتفرم
اما اغلب، نگرانی اصلی از «فرهنگ حذف» ناگفته باقی میماند. طبقهی هنرمندان و متخصصان آمریکایی در عمل اسیر مفروضات رسانههای اجتماعی است و نمیتواند خارج از این چهارچوب بیندیشد. دلمشغولی اعضای این طبقه آن است که: «آیا فردا هم مرا دوست خواهی داشت؟» از دست دادن دنبالکنندگان در توئیتر به معنای از دست رفتن شهرت، توجهها و در نهایت، درآمد است. تعداد پسند و بازتوئیت کمتر در واقع به معنای درآمد کمتر است. این بهایی است که روشنفکران و هنرمندان باید به خاطر گرفتار شدن در گرداب رسانههای اجتماعی و عدم امکان خروج از آن بپردازند. کاربران فعال توئیتر تصور نمیکنند که خارج از فضای توئیتر امکان بحث وجود داشته باشد. در دوران بحران اقتصادی، وحشتآفرینیِ رسانههای اجتماعی در عمل منجر به بسته شدن ذهن آمریکاییها میشود: هیچ بدیلی وجود ندارد، گریزی از شبکههای اجتماعی نیست.
اخراج موقت افراد از قبیله یا کشور در گذشته امری شایع بوده است. این مسئله امری منحصربهفرد نیست. با این حال، در عصر سرمایهداریِ پلتفرمی، میلیونها کاربر به صورت همزمان در معرض محتوای اخلاقی «نامتعارفی» قرار میگیرند که توسط الگوریتمها انتخاب شده است. هدف این محتوا این است که با ایجاد بیشترین تعامل ممکن (کلیک، بازتوئیت، پسند) ما را مدت زمان بیشتری در داخل پلتفرم نگاه دارد. در عصر رسانههای اجتماعی، هزینهای که کاربران پرداخت میکنند «توجه» است. دعوت به حذف میتواند طی چند ساعت حمایت چشمگیری جلب کند. اما بخش پیشبینیناپذیر ماجرا اینجاست. هرچند کاربران ممکن است بخواهند با اعتراض خود شخصیتهای شرور را «حذف» کنند اما چنین امری با منطق صنعت سرگرمی همخوانی ندارد. آمریکاییها بازگشت [این شخصیتها] را دوست دارند. در عصر دیجیتال، گذشتهی شما هر لحظه ممکن است اسباب دلنگرانی شود. در حال حاضر مشخص نیست که کدام منطق پیروز خواهد شد ــ رسانههای اجتماعی یا نشریات سنتی؟
رهایی سلبی
در عصر رسانههای اجتماعی، «حذف» یعنی خط زدن برخی از افراد یا سازمانها از فهرست دوستان یا دنبالکنندگان در شبکههای اجتماعی
پدیدهی «فرهنگ حذف» را میتوان نسخهی پرخاشگری منفعلانه و ناقص چیزی دانست که در فرهنگ خورههای کامپیوتر به «افزودن به آراء» یا «کاستن از آراء» معروف بود و در اصل به جلسات بحث و تبادل نظری باز میگشت که پیش از پیدایش وب جهانگستر وجود داشت. با این همه، در وضعیت کنونی امکان استفاده از «کاستن از آراء» وجود ندارد و همین امر نشان میدهد که پلتفرمها خنثی نیستند. کاربران مجاز به رأی دادن نیستند، آنها تنها میتوانند حذف کنند یا «رها کنند». با استفاده از اصطلاحات هیثر مارش (Heather Marsh)، کاربر به مثابهی بازتابنده تنها میتواند روابط کنونی قدرت را «بازتاب» دهد. تغییر مفروضات فنی «فرهنگ حذف» در آیندهی نزدیک نامحتمل است ــ مگر آنکه خواستهای جهانی برای ایجاد ساختار شبکهایِ کاملاً متفاوتی شکل بگیرد.
در رسانههای اجتماعی خبری از «کاستن از آراء» نیست زیرا شرکتهای بزرگی که کارزارهای تبلیغاتی برندها، از جمله سیاستمداران، خوانندگان پاپ و «اینفلوئنسرها» را سازماندهی میکنند بر شبکهها و پلتفرمهای کنونی تسلط دارند. این طبقهی مدیریت جهانی از تمام چیزهای منفی بیزار است. همانطور که میدانیم دگمهی «ناپسند» هنوز وجود ندارد. در نتیجه «فرهنگ حذف» جانور وحشیای است که معلوم نیست از کجا سر برآورده و در میان نخبگان رسانهای حاکم هراسی اخلاقی ایجاد کرده است، نخبگانی که حفظ حضور «شخصیتهای بد» بر روی صحنه را به نفع خود میدانند. قرار نبود که چنین اتفاقی روی دهد. به هر قیمت باید فضا را مثبت نگاه داشت. چهرهها و ستارگان ممکن است محکوم شوند، جریمه بپردازند یا حتی به زندان بروند اما مجدداً به صحنه باز خواهند گشت. پس از آن که ندامت آنان به شکلی گسترده انتشار یافت، این چرخه میتواند از نو آغاز شود. این نمایش ادامه پیدا میکند بدون آن که به مسائل زیربنایی مانند جنسیتزدگی، نژادپرستی، نابرابری اجتماعی یا تغییر آب و هوا پرداخته شود. این «مسائل» در لایههای زیرین باقی میمانند تا این که به تحریک رویدادهایی اتفاقی مانند قتل جرج فلوید، به خیابانها راه پیدا میکنند.
در مقام نظر میتوان گفت که «حذف» یعنی پاک کردن کسی از فهرست دنبالکنندگان و دادهها (در اینجا یعنی دنبالکنندگان و «دوستان»). عملِ جمعیِ حذف، اقدامی شدیداً منفی و ویرانگر تلقی میشود و به نظر میرسد که به شکلی نمادین گفته میشود: «نه، ممنون، دیگر تو را دوست ندارم، از زندگی من برو بیرون.» حذف سریع کسی از فهرست دنبالکنندگان ما، نوعی بیانیه محسوب میشود. ممکن است که حذف، نشانهای تلویحی از تمایل کابران به ایجاد تغییر باشد اما این دیدگاه اقدام کاربران را بیش از اندازه ارادی نشان میدهد. در مقابل، جنبهی جنونآمیز گروهفکری که در روانشناسی تودهها مطرح است بر این امر تأکید میکند که افراد در اقدام تودهایِ حذف، «فردیت خود را از دست میدهند» و از فعالیتهای دارودستهی نامرئیِ آنلاین لذت میبرند.
از منظر نظریهی مادیگرایانهی رسانه، فرهنگ حذف جایگزینی راحتطلبانه برای اعتراض «واقعی» نیست بلکه پیامدی نرمافزاری است. اما نکتهی مهمی که باید بر آن تأکید کرد پیامدهای جهانی فرهنگی است که ریشه در کُد دارد (چه در سطح رابط مشهود یعنی پلتفرمها و چه در سطح نامشهودِ الگوریتمها و هوش مصنوعی). «فرهنگ حذف» بیانگر محدودیت روشهای خودابرازگری ما در رسانههای اجتماعی است.
پژوهش اخیر من، با عنوان «اندوه عامدانه»، بر روشهایی تأکید میکند که دانشمندان علوم رفتاری برای ایجاد احساسات انسانیای مانند اندوه، خشم و افسردگی با پلتفرمهای سیلیکونولی همکاری میکنند. ترکیب حواسپرتی، افسردگی و آزردگیِ القاشده توسط فناوری تا کنون سود سرشاری نصیب شرکتهایی مانند فیسبوک و گوگل کرده است. خبر خوب این که در مقایسه با سال 2016، سال برگزیت و انتخاب ترامپ، مرتباً تعداد بیشتری از ما از نحوهی عملکرد این پلتفرمها باخبر میشویم. با این حال، از آن زمان تا کنون تغییر بنیادین چندانی رخ نداده است. «فرهنگ حذف» به عنوان واکنش تودههای شبکههای اجتماعی خود تبدیل به یک مِم شده است.
رسواییِ بیعقوبت
آنچه در اینجا اهمیت دارد تقابلی زهرآگین بین دو فرهنگ مردانهی رقیب است که بر سر امپراتوریای در حال زوال با یکدیگر مبارزه میکنند: فرهنگ رسانههای لیبرال-محافظهکار در برابر الگوریتمهایی که به دست خورههای کامپیوتری نوشته میشود که اغلب ذهنیتی لیبرتارین و راستگرا و معتقد به برتریِ نژاد سفید دارند. امواج ناگهانیِ «بیآبروسازی عمومی» که به دست چهرههایی تأثیرگذار آغاز میشود و به دنبال تحقیر افرادند هرگز بدون مقدمه روی نمیدهد و تنها زمانی فراگیر میشود که مبتنی بر ارزشهای از پیش موجود باشند. همانطور که لیزا ناکامورا (Lisa Nakamura) توضیح میدهد، ممکن است بهتر باشد که فرهنگ حذفِ معطوف به فرد را به کارزارهای «تحریم فرهنگی» جمعی تبدیل کنیم زیرا این کارزارها با وضوح بیشتری مشخص میکنند که کنشگران کیستاند و زمینه و شرایط سیاسی کدام است. شرکتهای فیلمسازی میتوانند تصمیم به قطع همکاری با یکی از هنرمندان بگیرند، مصرفکنندگان میتوانند از خرید برخی کالاها خودداری کنند، سیاستمداران را میتوان با رأیگیری از قدرت برکنار کرد و از همه مهمتر این که روزنامهنگاریِ تحقیقی میتواند به تعقیبهای کیفری و تغییر قوانین بیشتری منجر شود. با این همه، این امر به ندرت روی میدهد و همین مسئله موجب نارضایتی و خشم گسترده میشود. وقوع رسواییهایی بیشمارِ بیعقوبت دلیل اصلی بیآبروسازیهای سازمانیافتهی عمومیِ اخیر است.
«فرهنگ حذف» آمریکایی در شکل کنونی خود در واقع نوعی «اعتراض بدون عواقب» است.
درست همانطور که کاربران رسانههای اجتماعی هیچ دخالتی در قراردادها و مشاغل جدید این رسانهها ندارند، «فرهنگ حذف» آمریکایی در شکل کنونی خود در واقع نوعی «اعتراض بدون عواقب» است. آنچه با آن مواجهایم ابرهایی احساسی است که میتواند خیلی زود کنار برود و حتی پیامدهای معکوسی داشته باشد. در زمانهای که بحرانهای متعدد «بر روی هم تلنبار شده است»، غلیان یک جنبش قدرتمند ضدنژادپرستی در کنار قوانین مهاجرتی سختگیرانه و خشونت ساختاری اصلاً جای تعجب ندارد. هوش مصنوعیِ تبعیضآمیز و خشونت علیه زنان هر دو نامرئیاند. ما به عنوان کنشگر و پژوهشگر وظیفه داریم که قدرت را آشکار و مرئی سازیم. با این همه، بهرغم تمام خشونتهای فیزیکی و عریان، که میتوان با کمک دوربین آن را مستند کرد، ما به شکلی فزاینده مشغول مبارزه با خشونت انتزاعی هستیم (کد، مرزها و سایر اشکال جداسازیِ ساختاری).
تغییر مبرم
با این همه، معضل رسانههای اجتماعی مسئلهای حلناشدنی نیست. دعوت جارون لانیه (Jaron Lanier) به حذف حساب کاربری رسانههای اجتماعی هنوز پابرجاست. همانند کووید-19، در اینجا نیز باید برای یافتن درمان کوشید. خوشبختانه، ساخت بدیلهای اروپایی برای پلتفرمهای غالب رسانههای اجتماعی، بدون این که مبتنی بر تبلیغات و استخراج پنهان دادهها باشند، کاملاً ممکن است و در عرض چند ماه میتوان آنها را آماده کرد. از منظر چنین تغییری، نهادهای بسیاری که دیگر امکان اصلاح ندارند باید تعطیل شوند ــ و سیلیکون وَلی در رأس آنها قرار دارد. نیاز مبرمی به الگوهایِ کاریِ بدیع وجود دارد. اگر امید داشته باشیم که با نادیده گرفتن و زیر سؤال نبردن چیزی یا کسی، تا مبادا فردی برنجد، انقلابی رخ خواهد داد شاهد هیچ تغییری نخواهیم بود. در این دوران پرشتاب، تحرک و شکستن قواعد دیگر در انحصار دنیای شرکتهای تجاری آمریکا نیست. ناکامی و تعطیلیِ فیسبوک برای انسانها لحظهی رهایی خواهد بود. این رویداد به هیچوجه به معنای پایان اینترنت نیست بلکه کاملاً معنای عکس دارد.
بنجامین فرانکلین روزگاری گفته بود: «انسانها سه دستهاند: آنها که بیحرکتاند، آنها که میتوانند حرکت کنند و آنها که در حرکتاند.» جای تأسف است که اکنون شرکتهای بزرگ با کارزار تبلیغاتی و نمادین خود علیه فیسبوک با عنوان «انتشار نفرت برای سود بردن را متوقف کنید» پیشگام این حرکت شدهاند. اکنون این ما، کاربران، هستیم که در دستهی بیحرکتها قرار داریم. کاربران در «قفسهای مجازی» گرفتار شدهاند و نمیدانند چگونه خود را نجات دهند. تقریباً هیچ کدام از هنرمندان، کنشگران و خورههای کامپیوتر (تا چه رسد به دانشگاهیان، سازمانهای غیردولتی و بخش فرهنگی) دیگر نمیدانند چطور نوعی برونرفت را سازماندهی کنند.
رها ساختن اروپا از الگوی سرمایهگذاری خطرپذیر در استارتآپها میتواند منجر به نوزایی ابزارهای شبکهی اجتماعی شود. چشمانداز اَپ غیرمتمرکز (The decentralized app) ممکن است آشفته به نظر برسد اما این امر الهامبخش جوانان خواهد بود تا به جای مردههای متحرک مصرفکنندهی غمانگیز مجدداً به کنشگر تبدیل شوند. نمایهی کاربری خود را کلاً پاک کن و نه صرفاً برخی از «دوستان» را. جای تردید نیست که توسعهی الگوهای بدیل باید از مرزهای رسانههای اجتماعی فراتر رود. ما برای گرفتن تاکسی یا پیدا کردن اتاق اجارهای به اوبر و اربیاندبی نیاز نداریم. خدمات جدید میتواند به جای حفاظت از اطلاعات مبتنی بر پیشگیری از اطلاعات باشد. بیایید «همتا به همتا» (peer-to-peer) را امتحان کنیم. بیایید راههای دیگری برای جستوجوی اطلاعات و یافتن یکدیگر بیابیم. بله، این به معنای کنار گذاشتن گوگل و مطالبهی الگوریتمها و پایگاههای دادهای آنهاست زیرا این ما، مردم، بودیم که در وهلهی اول این دادهها را در اختیار آنها قرار دادیم.
برگردان: هامون نیشابوری
خیرت لووینک نظریهپرداز رسانهای هلندی و نویسندهی کتاب ورطهی رسانههای اجتماعی (2016) است. آنچه خواندید برگردان این نوشته با عنوان اصلیِ زیر است:
Geert Lovink, ‘Delete your profile, not people’, Eurozine, 4 August 2020.