محسن آزمایش؛ صنعتگر تنها
جریان زندگی جاننثار و دورنمای کار این تأسیسات بهترین نمودار وجود عدالت اجتماعی در این کشور است و نشان میدهد که در این آب و خاک مزایا و امتیازات، مخصوص طبقهی خاصی نیست و برای هرکس که ایمان و پشتکاری داشته باشد، میدان فعالیت باز است و بالاخره اینجا سرزمینی است که تحت توجهات رهبر عالیقدر آن، یک کارگاه فلزکاریِ دهمتری، یک کارگر پانزدهساله، با ۸۰۰ ریال سرمایه در اثر سی سال کار و فعالیت، به تأسیساتی که اینک استدعای بازدید آن را از پیشگاه اعلیحضرت دارد، مبدل میشود.
محسن آزمایش، بنیانگذار کارخانهی آزمایش، در روز ۱۹ خرداد ۱۳۴۶ با این سخنان از محمدرضا شاه خواست تا از کارخانهاش بازدید کند؛ کارخانهای که بهگفتهی خودش در آن زمان ۱۶۰۰ کارگر و کارمند داشت.
بهنوشتهی روزنامهی اطلاعات، آقای آزمایش گفته است که کارخانهاش «در زمینی به مساحت ۱۴۰هزار متر مربع محصولاتی به قیمت یک میلیارد ریال در سال در سطح قیمتهای بینالمللی تولید میکند».
آقای آزمایش در سخنان کوتاهش تصویری از زندگیاش به حاضران ارائه داد که چطور از کودکی کار کرده و توانسته کارخانهی بزرگی مانند «آزمایش» را بنا کند.
محسن آزمایش در خانوادهای مذهبی در سال ۱۳۰۴ در تهران متولد شد. پدرش روحانی بود و وضع مالی مناسبی نداشت. پیش از آنکه دورهی ابتدایی را تمام کند، پدرش را از دست داد. چون فرزند بزرگ خانواده بود، برای تأمین مخارج زندگی مجبور شد بعد از گذراندن چهارم ابتدایی، درس را کنار بگذارد. هنوز یازده سال نداشت که بهعنوان شاگرد یک کارگاه آهنگری شروع به کار کرد. استادکارش حاضر نبود دستمزدی به او بپردازد اما گفت که اگر از کارش راضی بود، از او بهعنوان کارگر دائمی استفاده خواهد کرد. ابتدا بهصورت آزمایشی و بدون دریافت دستمزد کار میکرد اما تلاش او سبب شد که صاحب کارگاه هفتهای یک تومان دستمزد به وی پرداخت کند. چهارپنج سال در کارگاه آهنگری کار کرد.
خودش در سال ۱۳۴۷ در گفتوگو با مجلهی تلاش میگوید:
اگر بخواهم داستان زندگی خود را از زمان طفولیت آغاز کنم، مثنوی هفتاد من کاغذ شود ... از سن یازدهسالگی کار کردهام و بدون اتکا به کسی پلههای ترقی را پیمودهام. کار من از شاگردی آهنگری آغاز شد. بیش از دو هفته طول کشید تا با تلاش و کوشش فراوان توفیق یافتم توجه صاحب کارگاه را که آبکیان نام داشت و تبعهی آلمان بود، جلب نمایم و مزدی معادل یک تومان در هفته بگیرم. پس از اولین کارگاه، طی سهچهار سال در دو کارگاه دیگر به کار پرداختم و عاقبت با ۱۴۰ تومان پسانداز و انعام دریافتی از آخرین استادکار خود در یک مغازهی کوچک در خیابان عینالدوله در سال ۱۳۱۸ کارگاه آزمایش را با کارِ دروپنجرهسازی شروع و تأسیس کردم.
به این ترتیب، او در پانزدهسالگی اولین مغازهی تولیدی خودش را راه انداخت. با کار مداوم و خوشقولی توانست اعتماد مشتریانش را جلب کند. در نتیجه، کسبوکارش خیلی زود رونق گرفت. شرایط زندگی خانوادگیاش روزبهروز بهتر میشد و حالا دیگر میتوانست بدون دلنگرانی، مخارج زندگی مادر، برادر و خواهرانش را تأمین کند.
تغییر نام از اشتهاردیان به آزمایش
دو سال بعد، در سال ۱۳۲۱، وقتی هفدهساله بود، با بتول عاصمی، یکی از خویشاوندانش، ازدواج کرد. زندگی به او روی خوش نشان داده بود و در اواخر دههی ۱۳۲۰، اول از همه نام خانوادگیاش را که تا آن زمان «اشتهاردیان» بود، به «آزمایش» تغییر داد. بعد از آن، کارگاهش در شرق تهران را نیز «آزمایش» نام گذاشت؛ کارگاهی که در آن صندلی فلزی و مبل میساخت. او برخی از صندلیهایش را به سازندگان اتوبوس میفروخت؛ زمانی که شاسی اتوبوس را از خارج وارد میکردند و در داخل برایش اتاق میساختند. کارگاهش بخشی برای آبکاری داشت که در آن، صندلیها و وسایل فلزی را آبکاری میکرد. در اوایل دههی ۱۳۳۰ در مناقصهی شهرداری تهران برای لولهکشیِ آب شرکت کرد و همهی آنها را با موفقیت تمام کرد و وضعیت مالیاش روزبهروز بهتر میشد.
آزمایش از ازدواج اولش فرزندی نداشت و از این بابت سخت ناراحت و غمگین بود. او میخواست خانوادهی بزرگی داشته باشد و موفقیت کاریاش را در زندگی خانوادگی تکرار کند. به همین دلیل، همسرش بتول از او خواست همسر دیگری بگیرد و خودش فرزانه سیمینپور، یکی از خویشاوندانش، را پیشنهاد کرد. حاصل این ازدواج چهار فرزند بود؛ یک پسر و سه دختر. امیرمسعود، بزرگترین فرزندش، سال ۱۳۳۹ متولد شد و زمان انقلاب تنها هجده سال داشت. برخی فیلم «لیلا»، ساختهی داریوش مهرجویی، و فیلم «هنرپیشه»، ساختهی محسن مخملباف، را روایت زندگی آزمایش میدانند چراکه در این دو فیلم، زنانی بهدلیل ناباروری، برای همسران خود همسر دیگری انتخاب میکنند؛ همانطور که بتول نیز برای محسن، همسر دیگری انتخاب کرد تا برایش بچه بیاورد.
اوضاع مرتب بود و کسبوکارش روزبهروز بهتر میشد. تا اینکه یک شب خبر دادند که کارگاهش آتش گرفته است. وقتی خودش را به کارگاه رساند، چیزی از کارگاه باقی نمانده بود. خودش میگفت آتشسوزی عمدی بوده اما نمیدانست آتشزنندگان چهکسانی هستند.
آغاز دوباره بعد از آتشسوزی کارگاه
محسن آزمایش با آنکه ضربهی سختی خورده بود و تمام داراییاش خاکستر شده بود، بیکار ننشست و یک سال بعد، در ۱۶ اسفند ۱۳۳۷ کارخانهی صنعتی آزمایش را در همان مکان، یعنی جادهی تهران نو بنا نهاد و کارگاهش را به کارخانه تبدیل کرد. شرکتش را با سرمایهی سیمیلیون ریال (سهمیلیون تومان) ثبت کرد و ده سال بعد، رقم آن را به دویستمیلیون ریال (بیستمیلیون تومان) افزایش داد.
زمان زیادی گذشت تا کارگاهِ سوخته بدل به کارخانهای با اسمورسم شود. این کارخانه بالاخره در سال ۱۳۴۴ به بهرهبرداری کامل رسید و در آن، انواع صندلی و بخارینفتی و... تولید میشد. آزمایش به یک برند خوشنام بدل شده بود.
روزگار به محسن روی خوش نشان داده بود و حالا او سودای بزرگتری در سر داشت: میخواست بزرگترین تولیدکنندهی لوازمخانگی باشد. به همین دلیل، زمینی به مساحت ۱۸۵هزار متر مربع در کیلومتر ۱۰ جادهی آبعلی خرید؛ همان جایی که بعدها به سهراه آزمایش معروف شد. آزمایش مجموعهی بزرگی در آنجا ساخت. او در کارخانهی جدیدش ابتدا بخارینفتی، تختخواب، میز و صندلی فلزی و آبگرمکن نفتی تولید میکرد. تقاضا برای محصولات تولیدی آزمایش بالا بود؛ در نتیجه، زیربنای کارخانه به هفتادهزار متر در اوایل دههی ۱۳۵۰ رسید.
محسن آزمایش در روز دیدار محمدرضا پهلوی از کارخانهی آزمایش در خرداد ۱۳۴۹ گفت:
نه سال پیش، اولین تشریففرمایی شاهنشاه آریامهر برای این مؤسسه خیر و برکت به بار آورد. انقلاب ششم بهمن [انقلاب سفید] برای طبقهی فعال و زحمتکش دلگرمی ایجاد نمود و مشکلات امور برطرف گردید و در نتیجه، امروز گروه ۱۶۰۰نفریِ این تأسیسات در زمینی به مساحت ۱۴۰هزار متر مربع محصولاتی به قیمت یکمیلیارد ریال در سال در سطح قیمتهای بینالمللی تولید میکند.
او آن زمان پنج مدل یخچال، هفت مدل کولر، سه مدل آبگرمکن، سه مدل تختخواب فلزی، چهار مدل بخاری و شش مدل اجاقگاز تولید میکرد.
قیمت محصولاتش نسبت به رقبا کمتر بود چون عادت داشت مواد اولیهی خود را یکجا بخرد و همین باعث میشد که پول کمتری بابت مواد اولیه بدهد. «مزیت شرکت آزمایش، تولید زیاد بود. به همین دلیل، هنگام خرید مواد اولیهی فلزی (حدود ششهزار تن) از تخفیف ۵ تا ۱۰درصدی برخوردار بود. همین مسئله باعث شد که هزینهی تولید آن، نسبت به سایر مؤسسات محصولات خانگی کمتر باشد.»
کارخانهی آزمایش در همان زمان بخشی از کالاهایش را صادر میکرد. بهگفتهی آقای آزمایش، از مجموع ۸۶۳ دستگاه یخچالِ صادرشده در سال ۱۳۴۸، تعداد ۷۶۴ دستگاه را شرکت آزمایش صادر کرده بود.
تولیدات کارخانهی آزمایش بهتدریج علاوه بر بازار داخلی، در بازار خارجی نیز رونق یافت و به کشورهای حاشیهی خلیج فارس و افغانستان صادر میشد. آقای آزمایش میگفت که محصولات شرکتش ۴۰درصد بازار افغانستان را در اختیار دارد.
وقتی حجم تولیدات شرکتش زیاد شد، تصمیم گرفت خدمات پس از فروش هم ایجاد کند. به همین دلیل، سرویس ثابت خدمات پس از فروش را برای تهران و سرویس سیار را برای شهرستانها راهاندازی کرد.
خودش در گفتوگو با مجلهی تلاش میگوید: «شرکت سهامی کارخانههای آزمایش از آغاز تولید به این نکته توجه خاص داشته و هماکنون علاوه بر سرویس مجهز خود در تهران، گروهی سرویسکار سیار در اختیار دارد که مرتباً به شهرستانها سفر میکنند و احتیاجات خریداران محصولات آزمایش را تأمین میسازند.»
کمبود نیروی حرفهای و متخصص موضوعی بود که مدتها ذهنش را مشغول کرده بود. آزمایش میگفت که صاحبان صنایع ایران باید همچون فیاتِ ایتالیا، جنرالموتورزِ آمریکا و بنزِ آلمان، هریک در کنار کارخانهی خود مدارس حرفهای تأسیس کنند و «انتظار نداشته باشند که دولت، متخصص و کارشناس برای آنها را تربیت کند و به دستشان بسپارد». به همین خاطر، یک آموزشگاه فنیحرفهای در شرکت آزمایش درست کرد. نیروهای آموزشدیدهی این آموزشگاه، هم به کار خدمات پس از فروش میآمدند و هم میتوانستند بهعنوان نیروی فنی در کارخانه مشغول شوند. آموزشگاه فنیحرفهای شرکت آزمایش در هر دوره صد نفر را پذیرش میکرد که بهصورت شبانهروزی آموزشهای نظری و عملی میدیدند که «در سال سوم، تعداد این هنرجوها به سیصد نفر رسید».
از نظر محسن آزمایش، «مشکل اصلی، کمبود مهندسان، متخصصان و کارکنان مجرب بود که قادر به تولید و کنترل این ماشینها باشند و از توقف احتمالی آنها جلوگیری کنند. برای همین، اقدام به اعزام نیروی کار برای گذراندن دورهی آموزشی کوتاهمدت به داخل و خارج از کشور نمود».
توسعهی فعالیتهای آزمایش
در سال ۱۳۴۸ با همهگیرشدن تلویزیون در میان خانوادههای ایرانی، آزمایش با یک شرکت ژاپنی قراردادی برای تولید تلویزیون در ایران بست. برنامه این بود که تلویزیونهای ۱۹، ۲۱ و ۲۳ اینج را در پانزده مدل تولید کند.
محمدرضا پهلوی در هنگام بازدید از شرکت آزمایش وقتی مهندسان ژاپنی را دید، پرسید اینها چه مدت در ایران میمانند، وظایفشان چیست و چهکاری انجام میدهند. مدیران این بخش توضیح دادند که «کار تهیه و ایجاد تلویزیون با اینکه صنعت جوانی است، بهدست مهندسان و کارگران فنی ایرانی تهیه میشود و مهندسان ژاپنی که مدت دو سال در ایران اقامت دارند، فقط سمت مشاور را دارند». البته محسن آزمایش میانهای با کارشناسان خارجی نداشت و سعی میکرد از آنها فقط در نصب ماشینآلات و راهاندازی خط تولید و آموزش کارکنانش استفاده کند.
به نظر میرسد کار تولید تلویزیون که رقبای سرسختی همچون محمدتقی برخوردار در پارسالکتریک (پارسخزر) داشت، چندان خوب پیش نرفت و محسن بعد از چند سال، تولید تلویزیون را کنار گذاشت.
در اواخر دههی ۱۳۴۰، در اوج فعالیتهای تولیدی و صنعتی در ایران، تولیداتش را افزایش داد، بهگونهای که در یک سال ۱۷۴هزار دستگاه لوازمخانگی تولید میکرد. رشد سریع شرکت را میتوان از میزان تقاضای مواد اولیهی آن برآورد کرد. «این شرکت سالیانه بیش از ۲۰درصد افزایش تقاضای مواد اولیه داشت؛ در حقیقت واردات کالای نهایی بهسمت کالاهای سرمایهای و ماشینآلات تغییر جهت داده بود.»
در دههی ۱۳۴۰، دولت برنامهای تشویقی برای تولید صنعتی در نظر گرفته بود و صاحبان صنایع و تجار را تشویق میکرد از طریق مشارکت با شرکتهای خارجی و دریافت وامهای صنعتی، بخشی از کالاهای مورد نیاز و مصرفی کشور را در داخل تولید کنند. در عین حال، محدودیتهای واردات نیز روزبهروز بیشتر میشد و شرکتهای داخلی تشویق میشدند تا بهجای واردات کالاهای ساختهشده، با ساخت کارخانه و ایجاد خط تولید، همان کالاها را در داخل بسازند.
دههی ۱۳۴۰ و اوایل دههی ۱۳۵۰ دورهی رشد مجموعهی آزمایش بود. تقاضا برای تولیدات آزمایش بهقدری زیاد شده بود که محسن آزمایش به فکر توسعه افتاد. در سال ۱۳۵۴ زمینی سیصدهزارمتری در مرودشت شیراز خرید و ساخت مجتمع صنعتی آزمایش را با چهارمیلیارد سرمایه شروع کرد. زیربنای مجتمع چهاردههزار متر بود و پیشبینی شده بود تا پایان سال ۱۳۵۷ به بهرهبرداری برسد. اما مشکلاتی مثل کمبود سیمان، آهن و نیروی کار ماهر و محدودیت بنادر برای وارداتِ تجهیزات باعث شد تا «برخلاف پیشبینی مدیران شرکت، بهرهبرداری از آن به تأخیر بیفتد».
قرار بود در مجتمع صنعتی مرودشت با ۱۵۰۰ نفر کارگر و کارمند سالانه ۱میلیون و ۴۰۰هزار دستگاه لوازمخانگی مثل یخچال، کولر، اجاقگاز، لباسشویی و ظرفشویی تولید شود. بازار داخلی هدف اصلی بود اما قرار بود بخشی از تولیدات مازاد بر نیاز کشور نیز صادر شود.
علاوه بر این، پیشبینی شده بود که در کنار کارخانه یک مجتمع آموزشی احداث شود تا پانصد دانشآموز با هزینهی بنیاد آزمایش تحصیل کنند.
بهجز این، محسن آزمایش شرکت «فابیست» را برای تولید پنلهای پیشساخته (ورقهای بلند) در ساوه احداث کرده بود که در ساخت کارخانهی مرودشت نیز از محصولات آن استفاده میشد.
توجه او به کارش بود و به هیچ کار دیگری توجه نشان نمیداد و تمام درآمدش را صرف توسعهی شرکت میکرد. خودش در گفتوگو با مجلهی تلاش در سال ۱۳۴۷ میگوید:
بیش از ۳۲ سال است که شبانهروز در حدود بیست ساعت کار میکنم و همواره پس از پرداخت مالیاتِ حقه، بقیهی درآمد خویش را به توسعهی کارخانه و تنوع محصولات اختصاص دادهام. به همین دلیل، اکنون بهجز کارخانههای صنعتیِ آزمایش هیچ تشکیلات و یا چیز دیگری در هیچ نقطهی ایران و جهان ندارم.
نگاه مدیریتی آزمایش
چون خودش کارش را با کارگری شروع کرده بود، هوای کارگرانش را داشت. «بر اساس مطالعهی شرکت ملی نفت ایران، حقوق کارکنان آزمایش، چند درصد بیشتر از سایر صنایع و نهادهای دولتی بود.»
برای مدیرانش نقش ویژهای قائل بود و سعی میکرد تا بهشکلهای مختلف از آنها حمایت کند. برای آنها ماشین و خانه و زمین میخرید یا به آنها کمک میکرد تا بتوانند وام بگیرند. هدیهی عروسی به آنها میداد و در عروسیِ کارکنانش ماشین شخصی خود را با هدیه در اختیار آنها میگذاشت.
این نظامِ تشویق کارکنان و مدیریت علمی در سالهای اول در مجموعهی آزمایش وجود نداشت ولی در اوایل دههی ۱۳۵۰ او نگاه سنتی را کنار گذاشت و به «مدیریت علمی روی آورد».
بهنوشتهی کتاب پنجاه کنشگر اقتصادی ایران: «تا پیش از آن، عمدتاً نگرش سنتی بر ادارهی شرکت حکمفرما بود. اگر در حضور جمع با کارگری برخورد خشونتآمیز میکرد، هنگام خروج، وی را صدا میزد و از طریق گفتوگوی پدرانه و با پرداخت مبلغی پول در رفع سوءتفاهم میکوشید.»
سرنوشت تلخ آزمایش
او با اکثر همعصران خود تفاوت جدی داشت: کارش را با کارگری شروع کرده بود و تحصیلات اندکی داشت اما اکثر صاحبان صنایع رقیب، پیشینهی تجاری داشتند و از تجارت به تولید روی آورده بودند. او مردی خودساخته بود که پشتیبانی نداشت و شاید به همین دلیل هم در افتتاح کارخانهاش از شاه دعوت کرده بود، بلکه قدرت حکومت به توسعهی فعالیتهایش کمک کند یا دستکم مانع از تلاش رقیبان برای حذف او از بازار شود. این را هم نباید از یاد برد که شاه هم بدش نمیآمد با حضور در میان صاحبان صنایع مشهورِ آن دوره، دستاوردهای آنها را بهنامِ خودش بزند. همین دیدارها، بعد از انقلاب کار دست آزمایش داد: کارخانههایش در طوفان انقلاب مصادره شد. اسمش در فهرست مصادرهی اموال ۵۱نفریِ قانون حفاظت و توسعهی صنایع که ۱۰ تیر ۱۳۵۸ تصویب شد، نبود اما اموالش بر اساس بند «ج» همین قانون مصادره شد؛ بندی که تأکید داشت بر «صنایعی که بهدلیل سوءمدیریت یا فساد مالی وامهای بسیار از سیستم بانکی اخذ کردهاند».
بسیاری از شرکتها در آن زمان برای توسعهی فعالیتهایشان از بانکها وام گرفته بودند و گزارشها نشان میدهد که اکثر آنها قسطهای خود را سروقت پرداخت کرده بودند. اما مقامات حکومت انقلابی با محاسبهی میزان داراییِ شرکتها و وامهای دریافتی، شرکتهایی نظیر آزمایش را مصادره و ملی کردند.
شرکتهای محسن آزمایش پس از ملیشدن به سازمان صنایع ملی داده شد ولی بهدلیل سوءمدیریت بهسرعت به شرکتهایی زیانده بدل شدند. بخشی از زمینهای شرکت برای پرداخت زیانهایش فروخته شد، کارگرانش بازخرید و بازنشسته شدند و سولههای شرکت در مرودشت به گاوداریها اجاره داده شد تا در آن علوفه نگهداری کنند.
محسن آزمایش همواره آروز داشت تا کارخانهاش، یکی از بزرگترین کارخانههای تولیدکنندهی لوازمخانگی باشد که دویست تا سیصد نوع محصول باکیفیت و ارزان تولید کند. او میگفت: «اگر در این محیط، جوانی بیسواد با ایمان و پشتکار خود به چنین موفقیتهایی دست یافته است، آیا دیگران، بهخصوص تحصیلکردههای ما، نخواهند توانست از اینهمه موهبت برخوردار گردند و شاهد پیروزی را در آغوش بگیرند؟»
با اینهمه امید و شوق، محسن آزمایش یک سال پس از مصادرهی اموالش ناچار شد به سوئیس مهاجرت کند که چهار فرزندش در آنجا درس میخواندند. فرزند بزرگش، امیرمسعود، در آن زمان تنها هجده سال داشت. او برای اولین بار در زندگی اقتصادیاش درآمدی نداشت و وابسته به خانواده بود. مردی که روزی مخارج زندگی دوهزار نفر را از طریق کارخانههایش تأمین میکرد، محتاج خانوادهاش شده بود.
گرفتاریها و هزینهی بالای زندگی و بیماری، سبب بروز اختلافاتی در میان خانواده شد و همسر دومش در سال ۱۳۶۶ از وی جدا شد. همسر اولش هم در ایران زندگی میکرد. سالهای آخر عمرش یک تراژدی تمامعیار بود. انگار زندگیاش دوباره از سر شروع شده بود. یأس و ناامیدی و بیماری اجازه نمیداد که بتواند کاری کند. محسن آزمایش که کودکی و جوانی نکرده و همهی عمرش به کار گذاشته بود، دچار سرخوردگی شدیدی شده بود. بنابراین، وقتی پسرش، تنها تکیهگاهش، برای کار به مراکش رفت، با او همراه شد. محسن آزمایش در سال ۱۳۷۱، چهارده سال پس از مصادرهی اموالش، در شهر رباطِ مراکش در غربت درگذشت و همان جا به خاک سپرده شد.
محسن آزمایش برخلاف همعصران و رقبایش، مانند برخوردار و برادران ارجمند در شرکت ارج که بهصورت خانوادگی یا با سرمایهی نسلی و آموزشهای دانشگاهی کارشان را شروع کرده بودند، یکهوتنها، بدون داشتن تحصیلات عالی، کارش را شروع کرد و با هوش و پشتکار شخصی توانست آزمایش را به یک برند ملیِ لوازمخانگی تبدیل کند. وقتی حاصل عمرش بعد از چهار دهه تلاش در زمان انقلاب مصادره شد، دق کرد و کارخانهاش در سهراه آزمایش پس از سالها بهجای تولید لوازمخانگی، تبدیل به تالار عروسی شد.