تاریخ انتشار: 
1401/01/31

حبیب ثابت؛ مردی که تلویزیون را به ایران آورد

پرویز نیکنام

تأسیس دستگاه تلویزیون موجب خرسندی است زیرا به بسط معلومات و اطلاعات عمومی و تربیت کودکان کمک شایانی خواهد نمود. باید در تنظیم برنامه‌ها کمال دقت به عمل آید تا از هر حیث، کافی و شایسته باشد و هم باید هرچه زودتر این دستگاه در نقاط دیگر دایر شود تا اهالیِ کشور همه از آن بهرهمند گردند. از شرکت تلویزیون ایران که این خدمت پرزحمت را بر عهده گرفته و در مدت کوتاهی انجام داده، قدردانی مینمایم.

ساعت پنج بعدازظهرِ جمعه ۱۱ مهر ۱۳۳۷ «تلویزیون ایران» با این پیام محمدرضا شاه در خیابان وزرا در تهران به‌عنوان اولین تلویزیون کارش را در ایران شروع کرد؛ تلویزیونی که با سرمایه‌ی حبیب ثابت راه افتاد و روزی چهار ساعت، از ساعت شش بعدازظهر تا ساعت ده شب، برنامه داشت.

در مراسم افتتاح تلویزیون ایران، منوچهر اقبال، نخست‌وزیر وقت، هم در پیامی گفت:

در حال حاضر و در محیط کنونیِ مملکت که صاحبان سرمایه با اطمینان و اعتماد مطلق سرمایه‌های خود را در راه‌های مختلف به کار ‌می‌اندازند، فرصت مناسبی برای سرمایهداران منورالفکر و فرهنگ‌دوست فراهم شده است که رشته‌هایی نظیر تلویزیون را در نقاط مختلف مملکت و شهرستان‌هایی که زمینه‌ی پیشرفت این رشته وجود دارد، ایجاد کنند.

نخست‌وزیر همچنین گفت:

جای کمال خوشوقتی است که آقای حبیب ثابت، دارنده‌ی تلویزیون ایران، در این راه پیش‌قدم شدهاند و سرمایه و نیروی خود را در راهی به کار انداختهاند که هدفش توسعه‌ی هنر و فرهنگ و بالابردن سطح اطلاعات عمومی و ایجاد وسیله‌ی سالمی برای تفریح است. امید است این دستگاه در مراکز عمومی و سازمان‌های آموزشی نیز مورد استفاده قرار گیرد تا کسانی هم که قدرت خرید دستگاهِ گیرنده را ندارند، بتوانند به‌طور منظم از برنامه‌های آموزنده‌ی تلویزیون استفاده کنند.

بنا بر گزارش روزنامه‌ی اطلاعات، حبیب ثابت پس از تشکر از شاهنشاه، نخست‌وزیر و وزیر پست و تلگراف و تلفن، گفت: «به روانِ روشنِ دانشمندان و نوابغی که در نتیجه‌ی افکار بلند و همت والا ما را امروز از این اختراعِ شگفت‌آور بهره‌مند ساخته‌اند، درود ‌می‌فرستم.»

ثابت گفت:

جای بسی خوشوقتی است که تأسیس این دستگاه به سعی و عمل کارکنان ایرانی صورت گرفته و ما تنها به سه نفر متخصص از خارج احتیاج داشتیم. اشکالات فراوانی که برای تنظیم برنامه‌ها در پیش داریم، بر همه‌کس مشهود و چنان واضح است که محتاج به شرح و توضیح نیست. این است که از طرفی، دست نیاز به دامان صاحبان ذوق و هنر دراز ‌می‌کنم و از طرف دیگر، هرچه بتوانیم در شناختن هنر و تشویق هنرمندان خواهیم کوشید. و اما شما بینندگان و شنوندگان عزیز، اگر وقتی قسمتی از برنامه را مطابق سلیقه‌ی خود نیافتید، با درنظرگرفتن اشکالات و این نکته‌ی مهم که ذوق و سلیقه‌ها مختلف است، بر ما ببخشید.

بعد از پخش این پیام‌ها، فیلمی از سفر ژاپنِ محمدرضا پهلوی پخش شد و به این ترتیب، اولین تلویزیون بخشِ خصوصیِ ایران، به‌نامِ «تلویزیون ایران»، کارش شروع شد. ایرج ثابت، فرزند حبیب ثابت که در دانشگاه هاروارد آمریکا درس خوانده بود، مدیریت تلویزیون ایران را بر عهده داشت.

ماجرای تلویزیون هم به‌گفته‌ی ثابت از آنجا شروع شد که پسرش، ایرج، دستگاهی به‌نامِ تلویزیونِ مداربسته که شامل فرستنده و گیرنده بود، از آمریکا خریداری کرده و به ایران آورده بود. این دستگاه در منزل ملکه‌ی مادر (مادر محمدرضا شاه) که با حبیب دوست بود، نصب شد و شاه با دیدن این دستگاه از ثابت‌پاسال خواست که برای تأسیس تلویزیون اقدام کند.

پیش از شروع کار تلویزیون، مقدمات ایجاد آن از سوی مجلس فراهم شده بود. مجلس شورای ملی ۲۹ تیرماه، یعنی حدود دو ماه قبل از شروع کار تلویزیون ایران، مصوبه‌ای تصویب کرده بود که بر اساس آن، دولت مجاز شده بود «یک دستگاه فرستنده (تلویزیون) و کلیه‌ی لوازم آن را (بهتشخیص وزارت پست و تلگراف و تلفن) که در تهران نصب و به کار ‌می‌افتد، از پرداخت حقوق و عوارض گمرکی معاف و از تاریخ شروع به کار تا پنج سال، از مالیات معاف نمایند».

بنا بر مصوبه‌ی مجلس، این تلویزیون «از نظر رعایت اصول فنی، تابع دستور وزارت پست و تلگراف و تلفن» و از «لحاظ تنظیم و اجرای برنامه‌ها، مطیع مقررات و دستور اداره‌ی کل انتشارات و رادیو» بود.

بعد از تصویب این قانون، حبیب ثابت که بازرگانی شناخته‌شده بود، دست به کار شد و به‌سرعت مقدمات تأسیس تلویزیون را فراهم کرد.

این تلویزیون در وضعیتی کارش را شروع کرد که مردم با تعجب به تصاویرِ تلویزیون نگاه ‌می‌کردند و همواره این پرسش برایشان مطرح بود که چطور این تصاویر از راه دور روی صفحهی تلویزیون و این جعبهی جادویی پخش ‌می‌شود.

 مردم با تعجب به تصاویرِ تلویزیون نگاه ‌می‌کردند و همواره این پرسش برایشان مطرح بود که چطور این تصاویر از راه دور روی صفحه‌ی تلویزیون و این جعبه‌ی جادویی پخش ‌می‌شود.

برنامه‌های تلویزیون ایران، با برنامه‌ی کودک شروع ‌می‌شد و با برنامه‌های ورزشی، فیلم سینمایی، آموزش زبان و اخبار ادامه پیدا ‌می‌کرد. درآمد تلویزیون از محل آگهی‌ها تأمین ‌می‌شد و عمده‌ی آگهی‌ها در شروع کار معرفی انواع تلویزیون بود.

نخستین مجریان این تلویزیون، منوچهر نوذری، روح‌الله مبشر، علی تابش و عزت‌الله متوجه بودند که در صفحه‌ی تلویزیون ظاهر ‌می‌شدند و تلویزیون را به مردم معرفی می‌کردند.

تلویزیون ایران، یک سال بعد توانست یک ساعت به برنامه‌هایش اضافه کند و مدت‌زمان برنامه‌هایش را به پنج ساعت در روز برساند. در سال ۱۳۴۰ نیز وقتی امواج تلویزیونِ عراق در مناطق مرزی دردسرهایی ایجاد کرد و باعث بروز اختلافاتی بین دو کشور شد، تلویزیون ایران، یک فرستنده در آبادان و یک فرستنده‌ی تقویتی در اهواز نصب کرد و کارش را توسعه داد.

تا سال‌ها تلویزیون ایران یکه‌تاز بود و با وجود غیرسیاسی‌بودن، انتقادهایی از سوی برخی روحانیان علیه آن صورت ‌می‌گرفت تا آنکه دولت طرح تأسیس تلویزیون ملی را در دستورکار خود قرار داد و با تأسیس تلویزیون ملی ایران در سال ۱۳۴۶، تما‌می تشکیلات تلویزیون خصوصی ایران در اختیار تلویزیون ملی ایران قرار گرفت.

علی‌نقی عالیخانی، وزیر اقتصاد در دهه‌ی ۱۳۴۰، در تاریخ شفاهی هاروارد ‌می‌گوید:

شاه و هویدا به پیشنهاد رضا قطبی تصمیم گرفتند که تلویزیون خصوصی متعلق به ثابت را جزو تلویزیون ملی ایران کنند. تا اینجا در کارْ ایرادی نبود. ولی این کار را به‌نحو بسیار زشتی انجام دادند؛ به این معنی که بدون داشتن هیچ‌گونه مجوز قانونی، یک روز ... به تلویزیون متعلق به ثابت ریختند و آنجا را تصرف کردند ... و پس از آن، قرار شد که وزیر اطلاعات، جواد منصور، لایحه‌ی مربوط به الحاق این تلویزیون را به تلویزیون ملیِ ایران به مجلس ببرد. ... من هنگامی که از این جریان آگاه شدم، از هویدا وقت گرفتم و به نزد او رفتم و گفتم چنین حرکاتی باعث سلب اطمینان مردم از ما می‌شود. ... پس از مدتی متوجه شدم که داستان به گوش حبیب ثابت رسیده است. ... حبیب نزد من آمد و به‌مجرد اینکه نشست، یک‌باره زد به گریه و گفت: ... از منبع موثقی شنیده‌ام در حالی که تو از من و شرکای من گله داشته‌ای، در مورد تلویزیون سخت از من دفاع کرده‌ای و به همین دلیل هم از تو سپاسگزارم.

 

حبیب ثابت؛ فقیری که ثروتمند شد

حبیب ثابت در سال ۱۲۸۲ در تهران در خانواده‌ای بهائی متولد شد. پدرش، عبدالله ثابت، پارچه‌فروشی داشت و مادرش، کشور ارجمند بود که برادرانش، رحیم، مسیح و ابراهیم، از سرمایه‌داران بهائی بودند. رحیم‌ ‌ارجمند، دایی بزرگ حبیب ثابت، معاون وزیر پست، تلگراف و تلفن و پدر خلیل، اسکندر و سیاوش ارجمند بود که بعدها کارخانه‌‌های ارج و شعله‌خاور را بنیان گذاشتند.

حبیب کودکی را در امیریه‌ی تهران گذراند و در مدرسه‌ی تربیت در چهارراه حسن‌آباد درس خواند. پس از پایان دوره‌ی شش‌ساله، در مدرسه‌ی سن‌لویی از مؤسسات فرانسوی ثبت‌نام کرد که در خیابان لاله‌زار قرار داشت. اکثر دانش‌آموزان این مدرسه از فرزندان مقامات کشور بودند ولی وضع مالی خانواده‌ی حبیب چندان مناسب نبود.

به‌گفته‌ی حبیب ثابت:

اغلبِ دانش‌آموزان متمول و به‌اصطلاح اشراف و اعیان، با قابلمه‌های مفصل غذا ‌می‌آمدند و یا برای آنها ‌می‌آورند و در ناهارخانه‌ی مدرسه صرف غذا ‌می‌نمودند. اما حبیب را که در واقع چیزی به‌معنی غذا نداشت به ناهارخانه راه نمی‌دادند و رفتنِ من به آنجا هم موردی نداشت. اگرچه اغلب قابلمه‌های آن آقایان به ملاحظات مختلف محتوای غذای چند نفر بود ولی آنان هرگز عادت به دعوت از دیگران و یک تعارف ساده و مختصر را نداشتند... من غذای خود را که قدری از نان شب مانده و پنیر و یا مختصری از غذای شب گذشته بود، در مغازه‌ی سیگارفروشی نزدیک مدرسه ‌می‌خوردم.

خودش ‌می‌گوید که مدیران مدرسه از وضعیت مالی‌اش‌ آگاه بودند و دنبال این بودند که راه‌حلی برای او پیدا کنند.

یکی از هم‌کلاسی‌های من، غلامحسین مصدق، فرزند مصدق‌السلطنه‌ی مشهور بود و به این منظور با مصدق‌السلطنه تماس گرفتند. ایشان هم قبول کردند که پس از اتمام ساعات درسِ مدرسه به منزل ایشان بروم و به‌اتفاق غلامحسین، درس‌هایمان را مرور کنیم و در مقابل، ماهی شصت ریال به من پاداش بدهند و این کمکِ بزرگی به مخارج تحصیلی من بود.

دیپلمش را از مدرسه‌ی سن‌لویی گرفت و در همین ایام، در مغازه‌ی دوچرخه‌سازیِ محمدتقی تام در خیابان چراغ‌گاز مشغول کار شد و با تجربه‌ای که از این راه به دست آورد، در سال ۱۲۹۸ یک مغازه‌ی دوچرخه‌سازی در خیابان شمیران تأسیس کرد و کسب‌وکارش گرفت. رانندگی را نیز نزد محمدتقی یاد گرفت و پس از مدتی با حقوق ماهانه پنجاه تومان راننده‌ی آصف‌السلطنه، از رجال قاجار، شد. خودش ‌می‌گوید:

در سال‌های اول، مردم نوشابه‌ی پپسی را نمی‌شناختند. ثابت‌پاسال برای آشنایی مردم با این نوشیدنی، کارخانه‌ی پپسی را در تهران طوری ساخته بود که مردم در خیابان آیزنهاور (آزادی) ‌می‌توانستند از پشتِ شیشه مراحل تولید را تماشا کنند.

مادر امیرهوشنگ دولو، دختر ناصرالدین‌شاه (زن آصف‌السلطنه) بود. او به اتومبیل خیلی علاقه داشت. روزی آقای احمد راسخ قزوینی که در آن وقت مشاور سرپرست کلیه‌‌ی امور و املاک آصف‌السلطنه بود، با من تماس گرفت و اظهار داشت که حضرات در خیال خریداری اتومبیل هستند و احتیاج به راننده دارند. آیا مایلی و می‌توانی این کار را قبول کنی؟ گفتم حاضرم از ظهر پنج‌شنبه تا صبح شنبه وقتی را که دارم در اختیار ایشان بگذارم. پنجاه تومان حقوق ماهانه برایم مقرر داشت. یک اتومبیل‌ به مبلغ ۷۴۰ تومان خریداری کردند. علاوه بر حقوق ماهیانه‌ (پنجاه تومانی که توسط میرزا احمد راسخ پرداخت می‌شد)، خانم هردفعه چند سکه‌ی طلا انعام می‌دادند.

کمی بعدتر، یک اتومبیل سواری فورد خرید و به مسافرکشی در تهران پرداخت. بعد از آن، مسافران تهران در مسیر قزوین و انزلی را جابه‌جا ‌می‌کرد.

در سال ۱۳۰۴ سفری به بغداد و بیروت کرد و شروع کرد به واردات خودرو و فروش آن در تهران. کمی بعدتر به فرانسه و ایتالیا سفر کرد و دو دستگاه کامیون و یک دستگاه فیات خرید و محلی در دروازه‌ی باغشاه اجاره کرد و مؤسسه‌ی حمل‌ونقل ثابت را تأسیس کرد. این مؤسسه به‌گفته‌ی خودش اولین مؤسسه‌ی حمل‌ونقلِ موتوریِ ایران بود و در شهرهای مختلف بار جا‌به‌جا ‌می‌کرد. کسب‌وکارش رونق گرفته بود که به دایی‌اش، رحیم ارجمند که معاون وزیر پست، تلگراف و تلفن بود، پیشنهاد داد تا امتیاز حمل‌ونقل محموله‌های پستی را به او واگذار کنند.

تا آن زمان، نامه‌ها را با اسب و قاطر جا‌به‌جا ‌می‌کردند. حبیب ثابت می‌گوید: «دایی من از شاه اجازه گرفت که با اتومبیل مرسولات پستی شمال را حمل کنم. شاه هم پذیرفت.»  با گرفتن امتیاز نقل و انتقال محموله‌های پستی، کسب‌وکارش رونق بیشتری گرفت.

دو سال بعد، در سال ۱۳۰۶، با شروع عملیات ساخت راه‌آهن ایران به‌وسیله‌ی شرکت دانمارکیِ کمپساکس، شرکتش مسئولیت انتقال مصالح ساختمانی از خرمشهر و بندر شاهپور را بر عهده گرفت و بعد از بروز اختلاف بین روسیه و شرکت دانمارکیِ مسئول ساخت راه‌آهن، انتقال ریل راه‌آهنِ مسیر دورود به اراک را نیز قبول کرد.

هنوز سی سال نداشت که اولین کارخانه‌ی نجاری ماشینی را در ایران راه‌اندازی کرد و با خرید ماشین‌آلات مدرن، یک کارگاه بزرگ نجاریِ صنعتی ایجاد کرد. در این کارگاه مبل و صندلی و لوازم خانگی و اداری ‌می‌ساخت. خودش ‌می‌گوید که رضاشاه و ملکه‌ی مادر به بازدید کارخانه آمدند و کارهای نجاریِ بلدیه، کاخ و املاک شاهی و ساختمان‌های کلاردشت به او واگذار شد و آن‌قدر «چوب در اختیارمان قرار گرفت که جای نگهداری آن را نداشتیم».

جنگ جهانی دوم که شروع شد، روس‌ها و انگلیسی‌ها ایران را اشغال کردند و اوضاع داخلی بی‌سروسامان شد. او کارخانه‌ی نجاری و امور تجاری‌اش را به پدرش سپرد و با خانواده به آمریکا رفت.

 

تاجر صنعتگر

حبیب ثابت، تاجر و صنعتگری خوش‌فکر و آینده‌نگر بود و از هیچ فرصتی برای پیشرفت چشم‌پوشی نمی‌کرد. با همین نگاه، در طول سه سالی که در آمریکا بود، بیکار ننشست. او دوباره فعالیت اقتصادی‌اش را در آنجا از سر گرفت. ابتدا سعی کرد از ایران کتیرا بیاورد و در بازار آمریکا بفروشد اما کارش پیش نرفت. بعد، شرکت فیروز را برای صادرات لوازم آرایشی و بهداشتیِ آمریکایی به ایران تأسیس کرد. مدتی بعد از شروع کار صادرات کالاهای آمریکایی به ایران، به‌همراه علی‌اصغر پناهی، امیل عبود، الکساندر سافیان و محسن لک، شرکتی به‌نامِ ثابت‌پاسال (پاسال ترکیب حروف اول فامیلی چهار مؤسس شرکت به‌جز ثابت است) تأسیس کرد. به‌واسطه‌ی همین شرکت بود که حبیب ثابت بعدها به ثابت‌پاسال مشهور شد.

در دوره‌ای که آمریکا بود، پس از بروز اختلاف بین محمدرضا پهلوی و محمد مصدق، نخست‌وزیر، گروهی از خانواده‌ی محمدرضا پهلوی به‌همراه مادرش (ملکه‌ی مادر) به نیویورک آمدند و گفته ‌می‌شود وی از آنها در آنجا استقبال و پذیرایی کرد.

وقتی به ایران برگشت، فعالیت‌های اقتصادی‌اش را پی گرفت. خودش ‌می‌گوید: «پس از جنگ به ایران بازگشتم و توانستم تشکیلاتی به وجود آورم و کارخانجات مختلف نظیر لاستیک‌سازی، پپسی‌کولا و بسیاری از کارخانه‌های تولید مواد اولیه را به وجود بیاورم.»

شرکت سهامی زمزم را تأسیس و با همکاری عبدالمیثاق میثاقیه، ساختِ کارخانه‌ی پپسی‌کولا را شروع کرد و کارخانه‌اش را که بزرگ‌ترین فعالیت اقتصادی‌اش بود، در زمینی ۸هزارمتری ساخت. اولین محصول کارخانه‌اش سال ۱۳۳۴ وارد بازار شد. کمی بعدتر، شعبه‌های کارخانه را در اهواز، خرمشهر، مشهد، رشت، اصفهان، کرمانشاه، شیراز، کرمان و بندرعباس تأسیس کرد.

در سالهای اول، مردم نوشابهی پپسی را نمی‌شناختند. ثابتپاسال برای آشنایی مردم با این نوشیدنی، کارخانهی پپسی را در تهران طوری ساخته بود که مردم در خیابان آیزنهاور (آزادی) ‌می‌توانستند از پشتِ شیشه مراحل تولید را تماشا کنند.

درباره‌ی درآمدهای ناشی از فروش پپسی‌کولا بحث‌های زیادی جریان داشت. ابوالحسن ابتهاج، مدیرعامل سازمان برنامه و بودجه، در تاریخ شفاهی ‌ایران در دانشگاه هاروارد از جلسه‌ای ‌می‌گوید که علی‌اکبر ضرغام، وزیر دارایی، گزارشی خواند که این شرکتِ پپسی‌کولا روزی فلان‌قدر بطری پپسی‌کولا می‌فروشد و این‌قدر این را تولید می‌کند و این قیمت می‌فروشد و روزی این‌قدر منفعت دارد، سالی می‌شود این‌قدر. بنابراین پیشنهاد می‌کنم که روی هر بطری ده شاهی عوارض بگیریم. همه موافق بودند. گفتم مگر این همان هیئت دولتی نیست که به مردم اعلام کرده بیایید سرمایه‌گذاری بکنید؟ مگر همان دولتی نیست که گفته است با تمام وسایل، من تشویق می‌کنم سرمایه‌گذاری را؟ آقایان سرمایه‌گذاری را مردم برای چی می‌کنند؟ برای اینکه بیایند ضرر بکنند؟ برای اینکه نفع ببرند. شما چه حق دارید بگویید من توی تمام این اشخاص یک‌ نفر را انتخاب می‌کنم روی محصول او یک عوارض می‌گذارم؟ مالیات بر درآمد را ببرید بالا. ... شما نمی‌توانید یک چنین کاری بکنید. ... خب با کمال شرمساری همه همدیگر را نگاه کردند ... من وکیل ثابت‌پاسال نیستم که این حرف را می‌زنم. من سهام‌دار آنجا نیستم اما من می‌بینم یک عمل غلطی دارند می‌کنند. حالا بعد شنیدم همین کار را هم کردند.

البته فعالیت‌هایش در ایران با مخالفت‌هایی از سوی برخی روحانیان نیز مواجه شد و یک بار هم بخشی از کارخانه‌اش را آتش زدند اما اوضاع خیلی زود به حالت عادی برگشت.

اکنون بیشتر از شصت سال از زمانی گذشته که ثابت‌پاسال تلویزیون را وارد خانه‌ی ایرانی‌ها کرد. رهگذران هنوز هم برای تفریح در خیابان آزادی (آیزنهاور) از پشت شیشه‌ی شرکت زمزم، دنیای نوشابه‌ها را تماشا می‌کنند.

منوچهر انور، یکی از مدیران فرانکلین، در کتاب از فرانکلین تا لاله‌زار تعریف می‌کند که همایون صنعتی‌زاده، بنیان‌گذار فرانکلین، با موسی صدر دوست بود و در دوسه مهمانیِ صنعتی‌زاده با لباس روحانی حاضر شده بود. به‌گفته‌ی انور، این روحانی شیعه، در یکی از آن مهمانیها شروع کرد به بدگفتن از قم. میگفت که من خسته شدهام و میخواهم بروم بیروت. میگفت که از دروغ‌گویی و کذابیت اینها خسته شدهام. پپسیکولا تازه آمده بود. میگفت همه پپسیکولا میخورند ولی میگویند نباید بخورید چون مال ثابت‌پاسال است. قصد داشت برود لبنان، میگفت آنجا راحتترم. میگفت اینها قرار است نخورند چون مال ثابت‌پاسال است و من از این موضوع بیزارم و میخواهم بگذارم بروم.

موسی صدر معروف به امام موسی صدر، از روحانیان شیعه، پیش از انقلاب ایران در شهریور سال ۱۳۵۷ در سفری رسمی به لیبی ناپدید شد.

 

توسعه‌ی تجارت و تولید

حبیب ثابت بعد از تأسیس کارخانهی پپسی، تلویزیون ایران را راه انداخت و در کنار آن، به فعالیت‌های دیگرِ اقتصادیاش ادامه داد. ابتدا از طریق شرکت ثابتپاسال، لاستیک ماشین وارد ‌می‌کرد و پس از آن، تصمیم گرفت تا کارخانهی تولید لاستیک را در ایران راهاندازی کند. در سال ۱۳۴۳ با مجوز وزارت اقتصاد، کارخانه‌ی جنرال‌تایر را با ظرفیت تولید ۲۰هزار تُن لاستیک در زمینی به مساحت ۳۰هزار مترمربع تأسیس کرد. هم‌زمان نمایندگی اتومبیل آمریکایی استودبیکر را گرفت و اتومبیل‌های سواری و باری این شرکت را وارد بازار ایران کرد و پس از تعطیلی این شرکت، نمایندگی شرکت فولکس‌واگنِ آلمان را گرفت و به واردات این اتومبیل پرداخت.

با افزایش تعداد اتومبیل‌ها در ایران، ثابت‌پاسال به این نتیجه رسید که این حجم اتومبیل که هر روز بر تعداد آن افزوده ‌می‌شود، نیاز به لوازم یدکی نظیر شمع، باتری و روغن دارد. در نتیجه، با گرفتن نمایندگی روغن‌موتور اِسو، کارخانه‌ی تولید و تصفیه‌ی روغن‌موتور اِسو را در جنوب تهران ساخت. در همین دوره، کارخانه‌ی سیم و کابل تأسیس کرد و نامش را «سیکاب» نهاد. علاوه بر این، او نمایندگی انواع ماشین‌های کشاورزی و ساختمانی، ریش‌تراش فیلیپس، اجاق‌گاز و یخچال‌های جنرال‌الکتریک و وستینگ‌هاوس را داشت و محصولات دارویی را نیز از انگلیس، آمریکا و آلمان وارد ‌می‌کرد. در تولید و انتقال گاز سهم داشت و شرکت «ایران‌گاز» و «ایران‌سیلندر» را برای انتقال گاز مایع تأسیس کرده بود که یکی از سه شرکت بزرگ توزیع انتقال گاز در ایران بود.

در کنار فعالیت‌های تجاری گسترده، در برخی از بانک‌ها نظیر «بانک توسعه‌ی صنعتی»، «بانک ایران و خاورمیانه»، «بانک ایران و انگلیس» و «بانک ایرانیان» نیز سهام‌دار بود. همچنین عضو هیئت‌مدیره‌ی برخی از آنها نظیر بانک توسعه‌ی صنعتی بود.

ابوالحسن ابتهاج درباره‌ی تأسیس بانک توسعه‌ی صنعتی ‌می‌گوید که گروهی را دعوت کرده بود و هرکدام از آنها متعهد شدند که با پرداخت مبلغی، مقداری سهم بخرند. اما، روزهای آخر که بانک بنا بود تأسیس شود، همه‌شان، به‌استثنای ثابت‌، جا زدند. به چه دلیل، نمی‌دانم. و اگر ثابت سهم آنها را قبول نکرده بود، بانک تأسیس نمی‌شد. او گفت من مال آنها را برمی‌دارم. حالا چطور شد اشاره‌ای به آنها شده بود یا نه یا خودشان پشیمان شدند، نمی‌دانم.

بنا بر گزارش‌ها، او پیش از انقلاب بیشتر از چهل کارخانه‌ی بزرگ صنعتی و ده‌ها شرکت تجاری داشت و بیش از ۱۰هزار نفر در شرکت‌ها و کارخانه‌هایش کار ‌می‌کردند.

در میانه‌ی دهه‌ی ۱۳۵۰، بعد از افزایش قیمت نفت، دولت بودجه‌ی عمرانی را دو برابر کرد. اقتصاد ایران قدرت جذب این حجم از بودجه را نداشت که این وضعیت، نهایتاً به افزایش قیمت و تورم منجر شد. دولت برای کنترل قیمت‌ها بر تولیدکنندگان فشار ‌می‌آورد که باید قیمت‌ها را کم کنند. اما قیمت‌ها گوش‌به‌فرمان نبودند و برای همین، تولیدکنندگان را تهدید کرد که اگر قیمت‌ها را کاهش ندهند، دستگیر و زندانی خواهند شد. چندین نفر از تولیدکنندگان، نظیر حبیب القانیان، چند ماه به‌خاطر گران‌فروشی به زندان افتادند و حبیب ثابت نیز از جمله‌ی این افراد بود. به همین خاطر، بعد از چهار دهه فعالیت اقتصادی، در سال ۱۳۵۵ به آمریکا رفت. او در آنجا نیز بیکار ننشست و فعالیت اقتصادی‌اش را از سر گرفت و شرکت «مؤسسه‌ی خلیج فارس» را تأسیس کرد که در زمینه‌ی مخابرات و فیبرِ نوری فعالیت داشت.

 

کاخ ثابت‌پاسال در تهران

حبیب ثابت در اسفند سال ۱۳۶۸ در حالی درگذشت که اموالش بعد از انقلاب به‌همراه ۵۱ نفر دیگر از صاحبان صنایع در ۱۰ تیر ۱۳۵۸ به‌اتهام «روابط غیرقانونی با حکومت شاه و استفاده‌ی نامشروع از امکانات و تضییع حقوق عمومی» مصادره شده بود.

کارخانه‌ها و شرکت‌هایش بین نهادها و بنیادها تقسیم شد ولی خانه‌ی رؤیایی‌اش‌ بعد از چهار دهه همچنان موضوع بحث داغ رسانه‌هاست. این خانه در سال ۱۳۴۰ در زمینی به وسعت بیش از ۱۱هزار و ۵۰۰ متر ساخته شد و از آن به‌نامِ «قصر سنگی» یا «کاخ ورسای» یاد ‌می‌شود که از روی الگوی معماری قصر پتی تریانو ساخته شده است. این عمارت که ارزشش در زمان انقلاب ۱۵میلیون دلار برآورد شده بود، در خیابان آفریقا، محله‌ی امانیه، در شمال تهران قرار دارد. زیربنای این خانه نزدیک ۲هزار مترمربع است، با دو طبقه‌ی اصلی و یک طبقه زیرزمین.

این ساختمان سال‌ها در اختیار نهادهای امنیتی و وزارت اطلاعات بود و چند بار بین نهادهای مختلف دست‌به‌دست شد. برخی همانند مهدی چمران، رئیس شورای شهر تهران، به‌دنبال ساخت مسجد در آنجا هستند و برخی دیگر ‌می‌خواهند در آن محل، مجتمع تجاری بسازند. دعوایی بین سازمان میراث فرهنگی و بانک آینده به‌عنوان مالک در جریان است. سازمان میراث فرهنگی این خانه را در فهرست آثار ملی ثبت کرده اما ظاهراً بانک آینده پیگیر تغییر کاربری و ساخت مجتمع تجاری و اداری به‌جای این خانه‌ی تاریخی است.

اکنون بیشتر از شصت سال از زمانی گذشته که ثابتپاسال تلویزیون را وارد خانهی ایرانیها کرد. رهگذران هنوز هم برای تفریح در خیابان آزادی (آیزنهاور) از پشت شیشهی شرکت زمزم، دنیای نوشابهها را تماشا میکنند.

 

منابع:

ایرج و هرمز ثابت (۱۹۹۳) سرگذشت حبیب ثابت به قلم حبیب ثابت. لس‌آنجلس: مزدا.

دانشنامهی جهان اسلام، «سرمایه‌دار و بازرگان‌ بهائی‌ و مؤسس‌ تلویزیون‌ ایران‌».

دانشنامهی جهان اسلام، «رادیو و تلویزیون؛ دو پدیده‌ی نوین رسانه‌ای در دوره‌ی جدید».

تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، «گفت‌وگو با ابوالحسن ابتهاج».

تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، «گفت‌وگو با علی‌نقی عالیخانی».

دوره‌ی روزنامه‌ی اطلاعات در دهه‌ی ۱۳۳۰ و ۱۳۴۰.