تاریخ انتشار: 
1401/12/16

الکساندر دوگین و اوراسیا‌گرایی؛ اندیشه‌های نظریه‌پرداز دخالت نظامی روسیه در اوکراین

میثم بادامچی

aljazeera

مقدمه: از الکساندر دوگین با عنوان «راسپوتین ولادیمیر پوتین» و «معمار فاشیسم روسی»یاد کرده‌اند. دوگین در آثارش از مفهومی به نام اوراسیاگرایی دفاع می‌کند. در این مقاله خواهیم دید که این مفهوم آمیزه‌ای است از ژئوپلیتیک، محافظه‌کاری انقلابیِ برخی از نویسندگان طرفدار نازیسم، سنت‌گرایی و ملیگرایی افراطی روسی، که دوگین گاهی می‌کوشد آن‌ها را بر اساس مبانی پسامدرنیسم توجیه کند. توجیه ویرانی شهرها در اوکراین برای مردم روسیه و دستگاه پروپاگاندای پوتین را احتمالاً نمی‌توان فارغ از ایده‌های دوگین و هم‌اندیشان جنگ‌طلب او در دستگاه حکومتی روسیه فهمید. دوگین به‌شدت ضدلیبرالیسم فلسفی، مثلاً از نوع رالزی یا جان استوارت میلی است و همچون بنیادگرایان طرفدار ولایت فقیه در ایران حقوق بشر جدید را «غربی» می‌خواند و نفی می‌کند.

دوگین در سال‌های گذشته چند بار به ایران سفر کرده است. او طرفدار همکاری نظامی بسیار نزدیک و استراتژیک جمهوری اسلامی و روسیه است و اخیراً گفته روسیه باید در پاسخ به موافقت آلمان و ناتو برای ارسال تانک‌های لئوپارد به اوکراین به ایران بمب اتم بدهد.

منبع ما در نگارش بخش عمده‌ی این نوشتار مقاله‌ی مارلن لاروئل، مدیر مؤسسه‌ی مطالعات اروپا، روسیه و اوراسیا در دانشگاه جورج واشنگتن، است، با عنوان «الکساندر دوگین و اوراسیا‌گرایی» (۲۰۱۹).

 

دوگین چطور در روسیه پرنفوذ شد؟

دوگین (متولد ۱۹۶۲) در نیمه‌ی دوم دهه‌ی ۱۹۹۰ موفق شد ژنرال‌هایی در ستاد کل نیروهای مسلح روسیه را متقاعد کند که از پروژه‌های او و مشخصاً پژوهش منتهی به انتشار کتاب مبانی ژئوپلیتیک: ژئوپلیتیک آیندهی روسیه (که بیش از هر عامل دیگری نام دوگین را بر سر زبان‌ها انداخت) حمایت مالی کنند. کتاب با حمایت مالی ایگور رودیونوف، وزیر دفاع وقت روسیه، در سال ۱۹۹۷ منتشر شد و تا سال ۲۰۰۰ به چاپ چهارم رسیده بود. لاروئل می‌نویسد که مبانی ژئوپلیتیک به کارت دعوت دوگین برای نفوذ به محافل نظامی و امنیتی روسیه تبدیل شد و مخاطبان فراوانی در محافل سیاسی و آکادمیک روسیه پیدا کرد. به‌واسطه‌ی این کتاب بود که از دوگین برای تدریس در آکادمی نظامیِ ستاد ارتش فدراسیون روسیه دعوت شد، به سِمت «مشاور امور ژئوپلیتیکِ» رئیس وقت مجلس دوما، گنادی سلزنف (یکی از اعضای ارشد حزب کمونیست فدراسیون روسیه) منصوب شد و به حلقه‌ی نزدیکان یکی از شخصیت‌های سیاسی معروف ضدیلتسین در دهه‌ی ۱۹۹۰، یعنی گنادی زیوگانوف، رهبر حزب کمونیست، راه یافت.

پس از سال ۲۰۰۰ ستاره‌ی بخت و اقبال دوگین اوج گرفت. او در سال ۲۰۰۱ حزب کوچک اما پرنفوذ اوراسیا را تشکیل داد که نمادش ــ پیکان‌های رو به بیرون (که پشت جلد کتاب ژئوپلیتیک هم دیده می‌شود) ــ به‌نوعی یادآور ایده‌ی لزوم توسعه‌ی روسیه فراتر از مرزهای کنونی خود است. در سال‌ ۲۰۰۳ دوگین «جنبش بین‌المللی اوراسیاگرایی» را برای ترویج این ایدئولوژی در دیگر کشورها راه‌اندازی کرد. لاروئل می‌نویسد که این جنبش در گردهم‌‌آوردن افراد اوراسیاگرا در خارج از روسیه، «مشخصاً ترکیه»، بسیار مؤثر بود (لاروئل، ص۱۵۷). باید اضافه کنیم که دوغو پرینچک، رئیس حزب وطن که از تابستان سال ۲۰۱۶ بخشی از ائتلاف حاکم در ترکیه است و بارها در ستایش قاسم سلیمانی سخن گفته است، گرایش‌های بارز اوراسیاگرایانه دارد. جنبش اوراسیا‌گرایی دوگین طرفدارانی در میان رهبران مسلمان فدراسیون روسیه، از جمله طلعت تاج‌الدین (رئیس هیئت مرکزی روحانیان مسلمان روسیه و از چهره‌های نزدیک به جمهوری اسلامی) دارد و بعضی از سرکردگان سیاسی جنبش‌های استقلال‌طلب متصل به روسیه در کشورهای اقماری شوروی سابق، از جمله ادوارد کوکویتی، رئیس‌جمهور خودخوانده‌ی اوستیای جنوبی که در جنگ سال ۲۰۰۸ میان روسیه و گرجستان از گرجستان جدا شد، به دوگین نزدیک‌اند.

در سال ۲۰۰۸ الکساندر دوگین توانست با حمایت ولادیمیر دوبرنکوف، جامعه‌شناس حکومتی (صاحب این کتاب‌ها)، به دانشگاه دولتی مسکو، از مهم‌ترین و درعین‌حال سیاسی‌ترین دانشگاه‌های روسیه (از جهاتی، مشابه دانشگاه تهران در ایران)، راه یابد. او در دانشکده‌ی جامعه‌شناسی مؤسسه‌ای با عنوان «مرکز تحقیقات در باب محافظه‌کاری» تأسیس کرد، اما هرگز عضو تمام‌وقت دانشگاه مسکو نشد. هدف از تأسیس این مرکز مقابله با نفوذ روزافزون دانشگاه‌های لیبرالی همچون «مدرسه‌ی عالی اقتصاد» و ایجاد سنگری برای «بسط ایدئولوژی محافظه‌کارانه» در روسیه و آموزش «کادرهای علمیِ» محافظه‌کار در میان نسل‌های بعدی اعلام شده است. (لاروئل، ص۱۵۷)

این کوشش‌ها بی‌ثمر نبود. با آغاز دور جدید ریاست‌جمهوریِ ولادیمیر پوتین در سال ۲۰۱۲ فضای جدیدی برای حضور پررنگِ دوگین در رسانه‌های روسیه باز شد. از آن ایام به بعد کرملین درهایش را به روی «ایدئولوگ‌های محافظه‌کار» باز کرد تا بدون محدودیت‌های قبلی در رسانه‌های حکومتی ظاهر شوند. البته هدف اولیه بستن فضا به روی اپوزیسیونی بود که اعتراضات ۲۰۱۱-۲۰۱۳ را به راه انداخته و با تمرکز شدید قدرت در دست پوتین و حکومت مادام‌العمر او به‌شدت مخالف بودند. هدف دیگر این بود که موضع حکومت علیه انقلاب ۲۰۱۴ (که در آن حکومت دست‌نشانده‌ی ویکتور یانوکوویچ در اوکراین سرنگون شد) تقویت شود و الحاق کریمه و حمایت از جدایی‌طلبان دونباس مشروعیت یابد. دوگین از آن ایام به بعد به یکی از نظریه‌پردازان اصلیِ مفهوم «روسیه‌ی نو» (نووروسیا، Novorossiya) بدل شد. بر اساس این نظریه، تقدیر اوکراین آن است که درنهایت دوباره به مام میهن، روسیه‌ی بزرگ، ملحق شود. نفرت دوگین از غرب‌گرایان اوکراینی در سخنان سال ۲۰۱۴ او علیه ملی‌گرایان اوکراینی مشهود است؛ او با بیان عبارت «بکش، بکش، بکش» خواهان توسل به خشونت شدید علیه آن‌ها شد. این سخنان هنوز اینجا در توییتر در دسترس است، گرچه از یوتیوب حذف شده.

الکساندر دوگین، به‌رغم گرایش‌های فاشیستی، به تعبیر لاروئل یک نظریهپرداز «پیچیده» و «التقاطی» (bricoleur) است. او با نوآوری نظریه‌هایی از منابع مختلف را با یکدیگر ترکیب می‌کند تا «فراروایت (شبه)فلسفی» و ایدئولوژیک خاصِ خود را ارائه دهد. به بیان دیگر، دوگین برای ساختن گفتمان ایدئولوژیک خود با «مفاهیم و سنت‌های اعتقادیِ متعدد» بازی می‌کند.

دوگین نویسنده و خطیب پرکاری است. حدود سی تک‌نگاری دارد که البته برخی‌ از آن‌ها جزوه‌های آموزشی نه‌چندان بلند هستند. برخی از آثار او به زبان‌هایی غیر از روسی، از جمله ترکی و فارسی، هم ترجمه شده است.

او وب‌سایت‌های متعددی در خدمت اهداف ایدئولوژیک اوراسیاگرایی راه‌اندازی کرده است: از evrazia.org گرفته که وبسایتی خبری-تحلیلی است و مطالبش روزآمد می‌شود تا rossia3.ru برای اتحادیه‌ی جوانان اوراسیاگرا و www.evrazia.tv برای پخش محتوای ویدئویی و www.evrazia.info (لاروئل، صص۱۵۸-۱۶۰).

 

منابع فکری دوگین

یکی از نشانه‌های محافظه‌کاری ضدلیبرال دوگین آن است که او در سال ۲۰۱۲ از قانون جدید ضدهمجنس‌‌گرایی در روسیه دفاع کرد، با این استدلال که روسیه «کشوری لیبرال نیست» و به لیبرالیسم «تظاهر» نمی‌کند و بنابراین از «اجرای ایدئولوژی لیبرال در قالب قوانین اجباریِ» حکومت (در دفاع از برخی اقلیت‌ها) امتناع می‌ورزد.

ایدئولوژی دوگین ریشه در پنج سنت / جهان‌بینی دارد: اولینشان مبانی فکری نازیسم است (!): به‌طور مشخص، نهان‌گرایی آریایی‌گرایانه‌ی هرمان ویرث، بنیان‌گذار اندیشکده‌ی آننربه در دوران آلمان نازی که از سوی اس‌اس حمایت می‌شد. مشکل دوگین برای بومی‌کردن منابع فکری نازیسم در چارچوب روسیه این است که بسیاری از مردم این کشور تحت‌تأثیر خاطرات جنگ جهانی دوم و میراث دوران شوروی عمیقاً «فاشیسم» را دشمن تاریخی روسیه می‌دانند. برای غلبه بر این مشکل، دوگین به بازشناسایی و برجسته‌کردن جناح‌ روسوفیل و طرفدار روسیه در آلمان نازی پرداخته که به‌عقیده‌ی دوگین ادراکات ژئوپلیتیکی مشابهی با اوراسیاگرایی مورد نظر او داشته‌ و طرفدار «نظم اوراسیایی» بوده‌اند.

منبع فکری دوم او «سنت‌گراییِ» (Traditionalism) دینی است. دوگین از مطالعات نهان‌گرایانه‌ی رنه گنون فرانسوی و ژولیوس اوولای ایتالیایی ــ که دوگین درمورد زایش جهان آرمانی نوین «از ویرانه‌های دنیای قدیم» با او هم‌نظر است ــ تأثیر پذیرفته است (لاروئل، ص۱۵۹؛ برای توضیحات بیشتر درباره‌ی سنت‌گرایی و دوگین بنگرید به منابع در انتها).

سومین منبع دوگین جریانی در دهه‌های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ در آلمان دوران وایمار است که به محافظه‌کاری انقلابی (Conservative Revolution) شهرت دارد، از ارنست نیکیش، مدافع «بولشویسم ملی» در آلمان، تا کارل هاوشوفر، نظریه‌پرداز مکتب ژئوپلیتیک آلمانی، و کارل اشمیت. دوگین نیز مثل احمد فردید (متفکر آخرالزمان‌گرای ایرانی که اندیشه‌هایش از جهاتی بی‌شباهت به دوگین نیست) علاقه‌ی پرشوری به مارتین هایدگر دارد. مثلاً به این نگاه هایدگر که آمریکا «بیان نهایی» چیزی است که فرهنگ غربی می‌خوانیم و روسیه افق جدیدی است که به زودی «ظهور خواهد کرد».

چهارمین منبع فکری دوگین اندیشه‌های راست جدید اروپایی است که در آن‌ها نظریه‌های راست‌گرایانه با برخی آموزه‌های چپ‌گرایانه‌ی ضدسرمایه‌داری و همچنین موضع‌گیری‌های منطقه‌گرایانه (در برابر جهانی‌گرا) درهم‌آمیخته می‌شود. دوگین مدت‌هاست که با آلن دو بنویست، از بنیان‌گذاران جنبش افراطی موسوم به «راست جدید» (Nouvelle Droite) در فرانسه و رئیس اندیشکده‌ی قوم-ملی‌گرای گرسه (GRECE) در فرانسه، روابط نزدیکی دارد.

پنجمین منبع ایدئولوژی دوگین ادبیات اوراسیاگرایی کلاسیک روسیه، عمدتاً تولیدشده در دوران بین دو جنگ جهانی، است که حول مفهوم «روسیه به‌عنوان محور تمدن اوراسیایی» برساخته شده است. به نظر اوراسیاگرایان کلاسیک روسیه ماهیتی ذاتاً امپریالیستی دارد که البته در یک سمتش، به‌واسطه‌ی موقعیت جغرافیایی روسیه، هویت اروپایی قاره‌ای قرار دارد و در سمت دیگرش هویت آسیایی برآمده از «تعامل» و «کنترل» روسیه بر سرزمین‌های وسیع استپ اوراسیا. بنیاد ساختار سیاسی روسیه نیز درهم‌تنیده با نوعی «خودکامگی مذهبی» معرفی می‌شود.

به این‌ها باید شاخه‌ی روسی کلیسای مسیحیت ارتدکس را نیز اضافه کرد: دوگین عضو شاخه‌ای از کلیسای ارتدکس روس با نام «معتقدان قدیمی» (Old Believers) است که بر اساس انشقاقی در قرن هفدهم ایجاد شده است (لاروئل، صص۱۵۹-۱۶۰؛ و نیز منابع برای مطالعه‌ی بیشتر).

 

مفاهیم کلیدی

لاروئل توضیح می‌دهد که چند دسته از «مفاهیم» در آثار دوگین بیش از بقیه ظاهر می‌شوند: ژئوپلیتیک، اوراسیاگرایی و نظریه‌ی چهارم.

اولین آن‌ها مفهوم «ژئوپلیتیک» و تفسیر «اوراسیاگرایانه» از آن است. دوگین آشکارا معتقد است که «زایش دوباره‌ی ملت روسیه» در عرصه‌ی بین‌المللی جز با «دگرگونی تمامیتخواهانه‌ی دولت روسیه» در عرصه‌ی بین‌المللی ممکن نیست. این موضع‌گیری آشکارا فاشیستی است و ریشه‌های تجاوز نظامی روسیه به اوکراین و نیز قدرت‌گرفتن بی‌حدوحصر پوتین در سیاست روسیه به‌روشنی در آن مشهود است.

با وجود این، دوگین و دستگاه دولتی روسیه مایل‌اند که میان خود و نازیسم فاصله‌گذاری کنند. تفاوت رویکرد دوگین با فاشیسم و نازیسم به‌گفته‌ی خودش این است که تولد «انسان جدید» (چنان‌که برخی نازی‌ها با خوانشی از نیچه آن را توجیه‌ می‌کردند) اتفاقی «زیست‌شناختی» نیست، بلکه رخدادی تمدنی است، به‌معنای زایش دوباره‌ی حکومت روسیه و تمدن جدید اوراسیایی.

برای دوگین ژئوپلیتیک آموزه‌ای جامع و نظام‌مند است، به‌سان مارکسیسم و لیبرالیسم، که عینکی برای مشاهده‌ی جهان به فرد باورمند می‌دهد و بر اساس آن می‌توان جامعه و تاریخ را به شیوه‌ای خاص تفسیر کرد. خوانشی تجدیدنظرطلب از ژئوپلیتیک در کانون جهان‌بینی دوگین قرار دارد. بر این اساس است که دوگین با الهام از برخی منابع قدیمی قدرت‌های جهانی را به «قدرت‌های زمینی» (tellurocracies) و «قدرت‌های دریایی» (thalassocratic) تقسیم می‌کند. او می‌گوید باید به نظمی بازگشت که در آن قدرت‌های زمینی و قاره‌ای (تللوروکراسی‌ها) در اروپا با روسیه همکاری می‌‌کنند تا قدرت‌های آبی و دریایی (تالاسوکرات‌ها) را شکست دهند. مصداق بارز تللوروکراسی در اروپا آلمان است و مصداق تالاسوکرات‌ (قدرت دریایی) در قرن نوزدهم «امپراتوری بریتانیا» بود و اکنون در «ایالات متحده» متبلور است (لاروئل، ص۱۶۰).

مفهوم کلیدی دیگر «نظریه‌ی سیاسی چهارم» است که به‌نوبه‌ی خود برآمده از گفتمان «محافظه‌کاری انقلابی» دوران وایمار است. هم محافظه‌کاری انقلابی و هم محافظه‌کاری کلاسیک منتقد لیبرالیسم‌اند. بااین‌حال، برخلاف محافظه‌کاری کلاسیک که خواستار تغییرات آهسته، تدریجی و بدون تغییرات ساختاریِ سیاسی است، محافظه‌کاری انقلابی می‌خواهد از طریق فرایند «انقلاب» با لیبرالیسم مقابله کند و ارزش‌های محافظه‌کار مورد نظرش را جا بیندازد.

شیوه‌ی عمل نازیسم در آلمان یا فاشیسم در ایتالیا (و احتمالاً گفتمان «گام دوم انقلاب» خامنه‌‌ای) را می‌توان بر اساس محافظه‌کاری انقلابی توضیح داد: دیدگاهی که جهان‌بینی محافظه‌کارانه را با ابزارهای انقلابی ترکیب می‌کند. دوگین صورت‌بندی خود از محافظه‌کاری انقلابی را در کتاب نظریه‌ی سیاسی چهارم )چاپ اول، ۲۰۰۹، مسکو) ارائه کرده است.

منظور از نظریه‌های سیاسی اول، دوم و سوم به‌ترتیب لیبرالیسم، کمونیسم و فاشیسم / ملی‌گرایی است: نویسنده (دوگین) می‌گوید او نه کمونیسم را قبول دارد و نه ناسیونالیسم / فاشیسم را و درعین‌حال خصم اصلی خود را نظریه‌ی اول، یعنی لیبرالیسم، معرفی می‌کند.

در نظر مغالطه‌آمیز دوگین، لیبرالیسم از بسیاری جهات، به‌سبب خصلت «کاملاً هنجاری‌اش» در حق‌گرایی (برای توضیح منظور نگارنده از حق‌گرایی در لیبرالیسم بنگرید به این مقاله)، یک «ایدئولوژی تمامیت‌خواه» است. دوگین درعوض به شیوه‌ای هردری به «تنوع تمدن‌ها و قیاس‌ناپذیری ابدی آن‌ها» پایبند است (لاروئل، ص۱۶۱). در این مورد آشکار است که دوگین از نسبی‌گرایی فرهنگی متفکران پست‌مدرن یا رمانتیک بهره برده است.

به‌عقیده‌ی دوگین، نظریه‌ی سیاسی چهارم گسستی کامل از سه نظریه‌ی اول است و نه تداوم آن‌ها. نظریه‌ی چهارم برخلاف لیبرالیسم، کمونیسم و ناسیونالیسم، قرائتی از «مدرنیته» نیست، بلکه در «نفی کامل» مدرنیته برساخته شده است. البته دوگین می‌تواند حدس بزند که به‌عقیده‌ی بسیاری نظریه‌ی سیاسی چهارم او با نازیسم و فاشیسم فرق زیادی ندارد. او می‌گوید که «تراژدی» این است که نظریه‌ی سیاسی چهارم «از نظر تاریخی تحت‌الشعاع» نظریه‌ی سوم (یعنی فاشیسم و ملی‌گرایی مرتبط با آن) قرار گرفته و حتی با آن «متحد شده است». او این موضوع را بر اساس «عدم امکان جنگ ایدئولوژیک در سه جبهه» علیه لیبرالیسم، کمونیسم و ناسیونالیسم / فاشیسم توجیه می‌کند (لاروئل، ص۱۶۱؛ برگرفته از ص۲۰۹؛ اصل نسخه‌ی روسی کتاب نظریه‌ی سیاسی چهارم).

 

نژادپرستی، اسلام‌هراسی و یهودی‌ستیزی؟

دوگین یهودستیز است و با بسیاری از توطئه‌اندیشی‌های راست افراطی در اروپا درمورد «دنیای یهود» همدل است.

یکی از نشانه‌های محافظه‌کاری ضدلیبرال دوگین آن است که او در سال ۲۰۱۲ از قانون جدید ضدهمجنس‌‌گرایی در روسیه دفاع کرد، با این استدلال که روسیه «کشوری لیبرال نیست» و به لیبرالیسم «تظاهر» نمی‌کند و بنابراین از «اجرای ایدئولوژی لیبرال در قالب قوانین اجباریِ» حکومت (در دفاع از برخی اقلیت‌ها) امتناع می‌ورزد. دوگین قانونی‌شدن همجنس‌گرایی را نماد «مشروعیت‌بخشیدن به آنچه انحراف اخلاقی و روانی است» تلقی کرده است.

لاروئل همچنین می‌نویسد که رابطه‌ی دوگین با مفهوم «نژاد» مبهم است. او از یک ‌سو «نژادپرستی کلاسیک» و نظریه‌های «برتری نژادی سفیدپوستان» را رد می‌کند، اما از سوی دیگر با الهام از ژولیوس اوولا (سنت‌گرایی که در بالا به او اشاره شد) از «نژادپرستیِ معنوی» دفاع می‌کند که بر اساس آن «نژادها روح مردمان هستند». از نظر اوولا و دوگین، نژاد افراد «ویژگی‌های [فرهنگی-تمدنی] ذاتی» و «اصول فلسفی» و جهان‌بینی معینی به آن‌ها اعطا می‌کند: یعنی نگاهی ذات‌گرا به فرهنگ و تمدن.

بااین‌حال، دوگین که یکی از پایگاه‌های طرفداران خود و حکومت روسیه را جریان‌های راست افراطی در اروپا و آمریکا می‌داند از نوعی «ملی‌گرایی سفیدپوستیِ» پیچیده‌شده در لفاف روشنفکری حمایت می‌کند.

البته او می‌داند که این امر می‌تواند مسلمانان و غیرسفیدپوستان مقیم غرب را برنجاند. بنابراین، هم‌زمان می‌نویسد که وقتی ملی‌گرایان سفیدپوست به‌دنبال بازگشت به «سنت و فرهنگ باستانی» مردمان اروپا هستند، من حق را به آن‌ها می‌دهم. اما اگر منظور از ملی‌گرایی سفیدپوستانه «حمله به مهاجران، مسلمانان یا ملی‌گرایان کشورهای دیگر» است یا دفاع از «ایالات متحده، آتلانتیک‌گرایی، لیبرالیسم یا مدرنیته»، «من کاملاً با آن‌ها مخالفم» (لاروئل، ص۱۶۲).

برخلاف بسیاری از افراد سرشناس جریان راست افراطی جدید در آمریکا و اروپا، دوگین اسلام‌هراس نیست یا به این امر تظاهر نمی‌کند. می‌توان حدس زد که منافع پوتین و روسیه، که اقلیت مسلمان چشمگیری دارد، چنین چیزی را اقتضا نمی‌کند.

او، چنان‌که از گفت‌وگوها در سفرهایش به ایران مشخص است، اسلام شیعی جمهوری اسلامی را «متحد طبیعی» روسیه و اوراسیا می‌داند، از جمله با این توجیه که تشیع در نظر او (با الهام از هانری کربن؟) متعلق به «سنت هندواروپایی» است. اما نظر او به اسلام سنی هم سراسر منفی نیست، چنان‌که برخی «جنبه‌های انقلابی اسلام اهل سنت» را با مبانی نظریه‌ی سیاسی چهارم خود سازگار دانسته است.

دوگین یهودستیز است و با بسیاری از توطئه‌اندیشی‌های راست افراطی در اروپا درمورد «دنیای یهود» همدل است. موضع او درمورد اسرائیل اما، برخلاف اصول‌گرایان ایرانی، دولَبه است: او از یک طرف تشکیل حکومت اسرائیل را نمونه‌ی موفقی از محافظه‌کاری انقلابی می‌داند و آن را می‌ستاید و از طرف دیگر، همسو با نظریه‌های توطئه‌ی محبوب جناح راست، «نیروهای خرابکار» یهودیت و فراماسونری را سرگرم خرابکاری در دنیا می‌داند و آن‌ها را به بادِ انتقاد می‌گیرد.

افزایش تنش میان روسیه و اوکراین پس از بحران کریمه به تشدید یهودی‌ستیزی در گفتار دوگین انجامیده است. لاروئل می‌نویسد که او در جریان تنش سال ۲۰۱۴ میان نیروهای غرب‌گرا و طرفداران روسیه در اوکراین، یعنی مدت‌ها قبل از تجاوز نظامی روسیه به اوکراین در فوریه‌ی ۲۰۲۲، «نخبگان مالی جهان‌وطن» طرفدار جهانی‌شدن و «الیگارش‌های یهودی» اوکراینی را عامل تنش با روسیه دانسته بود. می‌توان حدس زد که پس از یک سال جنگ و مرگ دخترش داریا در تابستان ۲۰۲۲ در بمب‌گذاری، یهودستیزی دوگین پررنگ‌تر شده باشد.

دیگر نکته‌ی جالب توجه حمایت قاطع دوگین از دونالد ترامپ در کارزار انتخابات ریاست‌جمهوری ۲۰۱۶ در آمریکا بود. دوگین در حمایت از ترامپ تا جایی پیش رفت که از وی خواست «دادگاه نورنبرگی برای محاکمه‌ی لیبرالیسم» تشکیل دهد. لاروئل این امر را بر اساس گرایش‌های ضدلیبرال ترامپ و دوگین توضیح‌پذیر می‌داند (لاروئل، ص۱۶۲). معلوم است که ترور قاسم سلیمانی با دستور دونالد ترامپ در ژانویه‌ی سال ۲۰۲۰ دوگین را در موقعیت توجیهیِ دشواری قرار داده است (بنگرید به این ویدئو). سلیمانی مورد ستایش دوگین بود و در نظر او قهرمان مبارزه در راه ارزش‌های اوراسیایی علیه آتلانتیک‌گرایی.

 

نظری انتقادی به مقاله‌ی لاروئل

لاروئل در بخشی از مقاله‌ی «الکساندر دوگین و اوراسیا‌گرایی» می‌کوشد تأثیر دوگین بر حلقه‌ی اصلی تصمیم‌گیری سیاسی در کرملین را ناچیز جلوه دهد و می‌گوید او هرگز جزو عناصر اصلی «نهادهای کرملین» (به‌تعبیر ایرانی، بیت پوتین!) نبوده و در آرزوی خود برای تبدیل‌شدن به «کاردینال خاکستریِ» رژیم روسیه ناکام مانده است. به نظر لاروئل، دوگین «یک شخصیت بیرونی» نسبت به ساختار کرملین است و پوتین می‌تواند در صورت نیاز از او استفاده کند یا کنارش گذارد. (ص۱۵۸؛ در این مقاله و این مقاله که هر دو پس از تجاوز نظامی روسیه به اوکراین نوشته‌ شده‌اند این ادعا توسط لاروئل تکرار شده است.)[1]

نگارنده با این نگاهِ لاروئل موافق نیست و آن را ساده‌انگارانه می‌یابد. حتی اگر پیش از حمله‌ی روسیه به اوکراین ساختار کرملین فاصله‌ای میان خود و ایدئولوگ‌های روسی شدیداً طرفدار جنگی مثل دوگین حفظ می‌کرد، احتمالاً امروز از این فاصله‌گذاری‌ها خبری نیست. خودِ لاروئل هم در مصاحبه‌‌ی جدیدی با روزنامه‌ی انگلیسی سان می‌پذیرد که «رژیم پوتین [با حمله به اوکراین] چرخش ایدئولوژیکی به سمت ناسیونالیسم و سرکوب انجام داده است و این می‌تواند فرصت‌های جدیدی را برای دوگین ایجاد کند.» (برای ترجمه‌ی فارسی مطلب مزبور بنگرید به اینجا)

 

منابع برای مطالعه‌ی بیشتر در مورد الکساندر دوگین

منبع اصلی ما در نگارش این نوشتار، مقاله‌ای است به قلم مارلن لاروئل در کتابی درباره‌ی متفکران راست افراطی در جهان و تهدید آن‌ها برای لیبرال‌‌دموکراسی:

Marlene Laruelle (2019) “Alexander Dugin and Eurasianism”, in Mark Sedgwick (ed.) Key Thinkers of the Radical Right: Behind the New Threat to Liberal Democracy. Oxford University Press, pp. 155-169.

درمورد نسبت دوگین با سنت‌گرایی بنگرید به این مقاله از آنتون شخوستو و آندراس اوملند:

Anton Shekhovtsov & Andreas Umland (2009) “Is Aleksandr Dugin a Traditionalist? Neo-Eurasianism and Perennial Philosophy”, The Russian Review, 68(4), pp. 678-662.

مارک سجویک، پژوهشگر انگلیسی که نگرشی انتقادی به سنت‌گرایان دارد، در فصل دهم کتاب خود علیه جهان مدرن به اندیشه‌ی دوگین بهعنوان نماینده‌ی نواوراسیاگرایی در روسیه پرداخته است:

Mark Sedgwick (2004) “Neo-Eurasianism in Russia” & “The Islamic Word” in Against the Modern World: Traditionalism and the Secrete Intellectual History of the Twentieth Century, Oxford University Press, pp. 221-262.

درمورد تأثیر دوگین و اوراسیاگرایی بر ترکیه در بیست سال اخیر بنگرید به:

Vügar İmanbeyli (2015) “Failed Exodus: Dugin’s Networks in Turkey” in Marlene Laruelle (ed.) Eurasianism and European Far Right: Reshaping the Europe- Russia Relationship, Lanham, MD: Lexington, pp. 145– 174.

درمورد تأثیر دیدگاه‌های دوگین بر روابط خارجیِ جمهوری اسلامی و روسیه بنگرید به:

مرتضی علویان و لیلا حسن‌نیا (پاییز و زمستان ۱۳۹۸) «نواوراسیاگرایی و سیاست خارجی روسیه نسبت به ایران»، مطالعات اوراسیای مرکزی، دورهی ۱۲، صص۴۱۹-۴۳۴.

برای مقاله‌ای به زبان فارسی درمورد تأثیر محافظه‌کاری انقلابی آلمان دوره‌ی وایمار بر دوگین، با تمرکز بر کارل اشمیت، بنگرید به:

الهه کولایی و سعید انوری (پاییز ۱۳۹۹) «تأثیرپذیری نواورآسیاگرایی روسی از محافظهکاری انقلابی آلمان، بررسی موردی رابطهی آرا الکساندر دوگین و کارل اشمیت»، رهیافت‌های سیاسی و بین‌المللی، سال دوازدهم، صص۴۳-۶۶.

درمورد خوانش پسااستعماری و فاشیستی دوگین از هایدگر، بنگرید به:

Jeff Love & Michael Meng (2017) “Heidegger andPost-Colonial Fascism”, Nationalities Papers,45(2), pp. 307– 320.

درمورد تعاملات دوگین و حکومت پوتین با جریان راست افراطیِ جدید در اروپا و غرب بنگرید به:

Anton Shekhovtsov (2017) Russia and the Western Far Right: Tango Noir. Routledge Studies in Fascism and the Far Right, London: Routledge.

درمورد جایگاه مفهوم «زایش دوباره» در جهان‌بینیِ تمامیت‌خواه دوگین بنگرید به:

Anton Shekhovstov (2008) “The Palingenetic Thrust of Russian Neo- Eurasianism: Ideasof Rebirth in Aleksandr Dugin’s Worldview”, Totalitarian Movements and Political Religions, 9(4), pp. 491-506.

 

[1] Marlene Laruelle (2022) “So, Is Russia Fascist Now? Labels and Policy Implications”, THE WASHINGTON QUARTERLY, July 14, Pages 149-168; Marlene Laruelle (2022) “The Intellectual Origins of Putin’s Invasion: There Is No Rasputin in the Modern Russian Court”, UnHerd, March 16.