زنان سوری چگونه در برابر ضربات و آسیبهای روانی و تروماتیک جنگ دوام آوردهاند و به زندگی ادامه دادهاند؟
اکثر تحقیقاتی که بر زمینهی جنگ سوریه انجام شدهاند از رویکرد سنتی پزشکی استفاده کردهاند که سوریها و خصوصاً مهاجران سوری را قربانیانی منفعل میبیند که به دنبال تصدیق رنجشان از سوی دنیا هستند. این رویکرد در مورد زنان سوری بهطور خاص مشکلساز میشود؛ زنان هم از خشونت ساختاری جنسیتی و اقتصادی و اجتماعی در عذاب هستند و هم در کنار مردان تجربیات تروماتیک جنگ را متحمل شدهاند. بهاینترتیب، صدای آنها در مقام بازماندگان این خشونتها و آسیبها، از آنجایی که در حالت معمول صاحب رای و سخن نیستند، تا حد زیادی ناشنیده مانده است.
خلود صابر برکات محقق مصری و فعال حقوق زنان به همراه استادشپییر فیلیپوتحقیقی در خصوص زنان آوارهی سوری در لبنان انجام داده، با این هدف که تجربهی آنها برای تابآوری و بروز عاملیت را مستند کند.
برکات در ابتدا قصد داشت تحقیقات پایاننامهی دکترای خود را راجع به افسردگی و اختلال اضطراب پس از سانحه در زنان سوری پناهنده به لبنان (پس از آشوبهای ۲۰۱۱ در سوریه) انجام دهد و به همین منظور به کار میدانی در میان آنان و ترتیبدادن مصاحبه با گروهی از این زنان پرداخت. چنان که خود میگوید، چیزی که بیدرنگ توجه او و استاد راهنمایاش را جلب کرد این بود که این زنان تا چه حد مصیبتهایشان را تاب آوردهاند و عاملیت دارند. بهاینترتیب، تحقیقاتش به این سو رفت که ببیند «چه چیزی آنها را سر پا نگه داشته است؟»
برکات برای رسیدن به پاسخ این پرسش، با پنج زن مصاحبه کرده که از لحاظ سیاسی، طبقاتی و سنی و سطح تحصیلات اختلافهای قابل ملاحظهای دارند؛ با این حال همگی زیر بیستسالگی ازدواج کردهاند و یک یا چند فرزند دارند و همگی آنها در طول قیام و جنگ در سوریه برخی از نزدیکترین خویشاوندانشان را از دست دادهاند و خود نیز به همراه بازماندهی خانوادهشان مجبور به فرار شدهاند.
برکات روایت این زنان از تجربیاتشان را شنیده است و کوشیده است رویکرد و روش تابآوری و مقاومت آنها را در برابر تجربهی تروما دستهبندی کند. اولین دستهبندی را ذیل چند مضمون اساسی انجام داده که اغلب آنها شامل زیرمضمونهای دیگری هم میشوند.
مضمون اول: معنابخشی از طریق ساختن روایت
برکات نشان میدهد که این زنان از طریق روایت رنجهایشان به آن معنی میبخشند و معنادارشدن رنجی که بردهاند، به نوبهی خود، تابآوری ایشان در برابر آن را ممکنتر میکند.
زیرمضمون اول معنابخشی؛ بازتعریف تروما: شیما یکی از زنانی است که قیام و جنگ را در مراحل مختلفش دیده است و بعد مجبور به فرار به لبنان شده است. رنج و صحنههای دردآوری که بر شیما گذشته از حد باور خارج است، ولی او در روایتش نقطهی عطف زندگیاش را این بر میشمرد که شوهرش او و فرزندانش را در لبنان رها کرده و گفته که توان تأمین آنها را ندارد و نمیتواند مسئولیتشان را بپذیرد. شیما پس از آن مجبور شده که بدون هیچ سابقهای در کارکردن و درآمدداشتن، مسئولیت فرزندان خود را به عهده بگیرد. همهی آن مصائب در روایت شیما تبدیل به ماجرای شخصی تنهایی و بهدوشکشیدن موفقیتآمیز، و البته دردناک، بار فرزندان میشود.
زیر مضمون دوم معنابخشی؛ نسبتدادن ارزش به زیان: ام بلال پسری نوزدهساله داشته که در همراهی با ارتش آزاد سوریه و در جنگ علیه نیروهای اسد کشته شده است. ام بلال فرزندی را از دست داده که از ابتدا با راهی که او برگزیده بود به لحاظ ایدئولوژیک مخالف بوده است. اما بعد روایت ماجرا را چنان بازگو میکند که پسرش را در آن قهرمان میداند. ام بلال میگوید پسرش تا لحظهی آخر به مردم پشت نکرد و با شرف کشته شد و حسن شهرت داشت.
مضمون دوم: دلیلی برای ادامه دادن
هر پنج زن مصاحبهشونده دلیلی برای ادامهی زندگی، رویارویی با مشکلات، مقاومت، و بازیابی عاملیت خود پیدا کردهاند: از اینکه خود را مسئول رفع نیازهای فرزندانشان دیدهاند، تا اینکه به این تصمیم رسیدهاند که مبارزهی سیاسی را ادامه دهند.
زیر مضمون اول برای ادامه دادن؛ انتخاب آرمان: علا که شوهرش مفقود شده، به همراه فرزندان و مادر و پدر پیرش مهاجرت کرده است. علا میگوید: «من بچه دارم. باید جلویشان قوی باشم؛ نباید ضعیف نشان دهم.» علا برای خودش وظیفهی مراقبت از فرزندان و پدر و مادرش را انتخاب کرده است و در انجام این وظیفه قوت نشان میدهد. در مقابل او، امان که فعال سیاسی و روانشناس بوده است و دختری هشتساله هم دارد، میگوید چیزی که میتواند مرا سر پا نگه دارد کارکردن و فعالیت سیاسی است. با کارکردن است که میتوانم از فکر مصیبتهایی که بر من و دوستانم رفته است فاصله بگیرم. امان که در زمان مصاحبه به عنوان روانشناس به زنان سوری کمک میکند، میگوید که پیش از آن به طور شبانهروزی مشغول کار در روزنامهای بود که علیه دولت اسد فعالیت میکرد. ام بلال هر دوی این آرمانها را با هم ترکیب کرده است: از یک سو به فعالیتهایی میپردازد که متضمن زنده نگهداشتن یاد فرزند کشتهشدهاش است و از سوی دیگر به کودکان آوارهی سوری درس میدهد؛ به کودکانی که به زعم او آیندهی سوریه هستند.
زیر مضمون دوم برای ادامه دادن؛ تحول عاملیت: تقریباً همهی زنان طرف مصاحبه میگویند که وقتی بعد از مصیبتهایی که از سر گذراندهاند به عقب مینگرند، میفهمند که بهرغم همهی تحقیرهایی که در روابط شخصی و خانوادگی بر آنها رفته است، چقدر قوی هستند که توانستهاند سرکوبهای جامعهی سنتی، ستمهای شخصی، و فجایع جنگ را تاب بیاورند و همچنان فعال بمانند. این پسنگری و فهم میزان مقاومت و تواناییهایشان به آنها اعتماد به نفسی تازه داده است که با آن عاملیت خود را هم از نو تعریف کردهاند و آن را جدیتر و مؤثرتر گرفتهاند.
مضمون فرعی سوم: سختی مقاومت را زیاد میکند. برخی از زنان مصاحبهشونده توضیح دادهاند که تابآوری آنها بر اثر مواجهه با سختیهایی که تا پیش از آن تصورش را هم نمیکردند افزوده شده و سختیها به جای درهمشکستن، آنها را مقاومتر کرده است. برخی دیگر از مصاحبهشوندگان گفتهاند که در مواجهه با سختیها به این تصمیم رسیدند که باید بیشتر تاب بیاورند.
مضمون سوم: یافتن راههایی برای ادامهدادن
زیر مضمون اول برای یافتن راه؛ کنارآمدن با خاطرات تروماتیک: تصمیم برای فراموشی یا بهیادسپردن. ام بلال میگوید بهرغم آنکه در دوسال اول، یادآوری خاطرات کشتهشدن پسرش او را بسیار آزار میداد، اما اکنون با وجود دردی که در یادآوری خاطرات او دارد تصمیم گرفته که آنها را مرور و بازگو کند و این راهی است ام بلال که برای کنارآمدن با ماجرا و تداوم زندگی جسته است. برخی دیگر از مصاحبهشوندگان مانند ماجده میگویند که راهبردشان در برابر هجوم خاطرات جنگ تلاش برای فراموشی آنهاست؛ «سعی میکنم خودم را به چیزی مشغول کنم تا این خاطرات از یادم بروند.» ماجده میگوید از راه فراموشی میتواند ثبات روانی را حفظ کند و به زندگی ادامه دهد.
زیر مضمون دوم برای یافتن راه؛ مقایسهی خود با دیگران: برخی از مصاحبهشوندگان اشاره میکنند که برای تخفیف آلام خود و تلاش برای تداوم زندگی، وضع سوگبارشان را با وضعیت دیگرانی مقایسه میکنند که حتی از آنها هم بدتر هستند و از این راه، با دیدن درد بزرگتر دیگران، خود را تسلی میدهند.
مضمون چهارم: تغییر نقشهای جنسیتی
چهار نفر از پنج مصاحبهشونده گفتهاند که از نظر آنها پس از قیام سال ۲۰۱۱ وضع زنان در جامعهی سوری تغییر قابل توجهی کرده است. برخی از زنان این را به شرایط کشورهایی که به آن مهاجرت کردهاند نسبت میدهند و نیز به غیبت مردان به دلیل کشتار جمعی آنها. برخی دیگر معتقدند که مجموع شرایط جنگی تحمیلشده به مردم سوریه در ضمن باعث شد تا نابرابریهای جنسیتی بیشتر به چشم بیایند و به عنوان بیعدالتی تلقی شوند.
زیر مضمون اول؛ بازیابی فضا برای زنان: همهی مصاحبهشوندگان گفتهاند که وضع اشتغال زنان، دسترسیشان به فضای عمومی و شرکت آنها در تصمیمگیریها پس از ۲۰۱۱ بهتر شده است. این زنان توضیح میدهند که جنگ شرایطی پیش آورد که زنان مجبور شدند یا توانستند به بازار کار راه یابند و سوای نقشهای سنتی که معمولاً جامعه به آن محدودشان میکرد، نقشهای اجتماعی بیشتری پذیرفتند. افزایش امکان نقشپذیری برای زنان یکی از عوامل توانمندترشدن آنان بوده است.
زیر مضمون دوم؛ زنان بعد از جنگ «کمتر» زن هستند: با وجود این، برخی از مصاحبهشوندگان معتقدند که گرچه پیش از جنگ زنان فرصت ابراز نظر و نقش اجتماعی نداشتند، اما آسایش و امنیت بیشتری داشتند و بیشتر میتوانستند «زن» باشند. بهاینترتیب، افزایش عاملیت پس از ۲۰۱۱ برای همهی زنان به یکسان خوشایند نبوده است، اما همهی آنها اذعان دارند که این اتفاق افتاده.
نتیجهگیری
رخدادهای تروماتیک عموماً تأثیر عمیقی بر باورهای فرد راجع به خود و دنیای اطرافش میگذارند، تا حدی که ممکن است این باورها و پیشفرضها از هم پاشیده شوند. روند تابآوری در برابر تروما از جمله شامل بازاندیشی همین پیشفرضها و بازسازیشان هم میشود. یکی از روندهای بازاندیشی تمرکز بر ارزیابی مجدد تجربهی تروماتیک و درنظرگرفتن منافع و اهداف ممکنی که از راه معنیبخشیدن به این تجربه خالص میشود. راه دیگر مقایسهی میان زندگی پیش و پس از واردشدن وقایع هولناک است.
در تجربهی زنان سوری یکی از فرضهایی که در هم شکسته است به نقشهای جنسیتی مربوط میشود. تجربهی جنگ نشان داد که چه عدم تعادلی میان زنان و مردان وجود دارد و جبر شرایط باعث شد تا شرایط فرهنگی پیشین مورد تردید قرار بگیرد یا اصلاً قابل تداوم نباشد و زنان نقشهای اجتماعی و شغلی بیشتری به عهده بگیرند و از این رو حس عاملیت بیشتری پیدا کنند. موقعیت مصیبتبار زنان سوری از جمله باعث شد آنان فرصتی برای شکستن سدهای پدرسالاری بیایند.
در عین حال، هر زنی راهی منحصر به خود برای سروکلهزدن با خاطراتش و تجربههای تروماتیک یافته است. کسانی که توانستهاند روایت پیوستهای میان ترومای خود و معنای نسبی آن برقرار کنند، بهتر توانستهاند با دردهایشان کنار بیایند و بهتر عاملیت افزایشیافتهی خود را به کار گرفتهاند.
Barakat, K. S., und P. Philippot. “Beyond Trauma, What Kept Them Going? An Analysis of the Lives and Narratives of Five Syrian Women in Lebanon”. Middle East – Topics & Arguments, Bd. 11, November 2018, S. 44-57.