اعدام نکن! ــ نگاهی به رسالهی «تأمل دربارهی گیوتین»
pinimg
تأمل دربارهی گیوتین، نویسنده: آلبر کامو، ترجمهی قاسم رستمی، انتشارات فرهنگ جاوید، چاپ اول و دوم ۱۳۹۹، ۸۰ صفحه.
رسالهی موجز کامو در خصوص گیوتین، محاجهای است با طرفداران مجازات اعدام. کامو در این رساله هم به استدلالهای جاری در افکار عمومی فرانسویان میپردازد و هم به استدلالهای حقوقی/ حکومتی. سبک نگارش متن شیوا و در خور جدلی است که برگزیده. کامو نوشتهی خود را با نقل حکایتی از پدرش که از زبان مادر شنیده آغاز میکند: مجرمی نفرتانگیز خانوادهی کشاورزی را با کودکانشان کشته و اموالی را نیز از آنان به سرقت برده است. پدر کامو مردی ساده و عامی از خیل خشمگینانی بود که فکر میکرد بریدن سرِ هیولایی که به خردسالان نیز رحم نیاورده کاری بایسته است. پدر، به گفتهی مادر، با همین فکر به تماشای مراسم اعدام میرود اما رنجور باز میگردد. به خانه که میرسد از حال میرود و قی میکند: «لحظاتی پیش او واقعیاتی را که در زیر این واقعیتهای گنده و دهن پرکن پنهان بود کشف کرده بود. دیگر به بچههای سلاخی شده فکر نمیکرد. او تنها میتوانست به آن جسمی فکر کند که سخت نفس نفس میزد، چون او را روی پارهچوبی خوابانده بودند و قرار بود گردنش را بزنند.» (صص ۱۶-۱۵)
کاموی داستاننویس با این گشایش متن، تصویر کاری را که رساله در پی آن است در همان ابتدا پیش چشممان میگذارد: میخواهد ذهنیت سادهای را که از سر پیروی از اخلاق و خواست امحای جانیان بر اعدام صحه میگذارد در برابر واقعیت اعدام قرار دهد و وادارش کند که این درونیات ظاهراً معصومانه را قی کند و بفهمد که آنچه تیغ ستردن ناپاکیاش میپندارد، خود شناعتی بزرگ است. به این ترتیب، رسالهی کامو گفتاری است در بیهودگی و مضرت مجازات مرگ.
کامو به بازگو کردن توصیفهایی میپردازد که عاملان و حاضران اعدام از آماده کردن محکوم نقل کردهاند: از تراشیدن سرش برای اینکه مو لای درز تیغهی گیوتین نرود، بریدن یقهاش، بستن دستان و مهار سر و بدنش و بعد تقلایش به گاه اعدام. توصیفهایی چنان رماننده که ای بسا سبب شود که در همان صفحات آغازین کتاب را ببندید و کنار بگذارید.
کامو با آرتور کوستلر همداستان است که «مجازات اعدام اجتماع ما را آلوده میکند و طرفدارانش قادر نیستند درست و مستدل از آن دفاع کنند.» (ص ۱۷) به این ترتیب، به زعم کامو در این بحث با دو مدعای اصلی حامیان اعدام طرف هستیم: یکی اینکه اعدام برای عبرتآموزی است؛ دوم اینکه برخی مجرمان چنان تباه و تباهگرند که جامعه برای حفظ خود جز محو کردنشان راهی ندارد. کامو فکر میکند که هر دو مدعا در لفافهای از جهل و عبارات آیینی پیچیده شده و تکرار میشود. او اشاره میکند که حامیان معاصر مجازاتِ اعدام اغلب در دفاع از آن صدا بلند نمیکنند و سکوت را بیشتر ترجیح میدهند: گویی از این کار شرم دارند. اما این شرم همهی ماجرا نیست.
کامو در مقابل مدعا یا استدلال اصلی که همان عبرتآموزی است چند گام استدلالی برمیدارد: «۱) اجتماع خود به جنبهی عبرتآموزیای که از آن دم میزند باور ندارد؛ ۲) هیچ دلیل و مدرکی در دست نیست که مجازات اعدام حتی یک قاتل را که تصمیم به قتل گرفته از عمل بازداشته باشد بلکه برعکس جاذبه و افسون قتل را برای هزاران جانی صد چندان میکند؛ و ۳) از جنبههای دیگر، مجازات اعدام تأثیری نفرتبار و مشمئزکننده دارد که پیامدهای آن قابل پیشبینی نیست.» (ص ۲۰)
«تأمل دربارهی گیوتین» در دولت و جامعهای دموکراتیک نوشته شده که افکار عمومی در تصمیمسازی و تصمیمگیری، و مشخصاً در شکل دادن به قانون، نقشی اساسی دارد. به همین دلیل است که کامو مستقیم کلیت جامعه و در دل آن مدافعان اعدام را مخاطب قرار میدهد. مخاطبانی که به گفتهی او خود نسبت به ادعای عبرتآموزی اعدام بیباورند زیرا اعدام را از ملأ عام بیرون بردهاند و از چشم مردمانی که باید از آن عبرت بگیرند دور کردهاند و میکوشند که دربارهی آن کمتر سخن بگویند. جامعهای که بیباوری به این ادعا را نشان داده است، به اعدام همچون تجویزی قانونی که قرار است نظم بیاورد ارجاع میدهد. کامو در مقابل بر این انگشت میگذارد که طبیعت پیچیدهتر از قانون است: ترس از مرگ شاید واقعیتی انکارناپذیر باشد اما این ترس هر اندازه هم که بزرگ فرض شود برای فرونشاندن عواطف گوناگون انسانی، از جمله عواطفی که به ناگاه میجوشند و کسی را به ارتکاب قتل میکشانند، کافی نیست (ص ۳۲).
کامو میکوشد از همرأیان خود، همچون کوستلر، زیاد نقل قول نکند و بیشتر به کسانی ارجاع بدهد که بهنحوی یا دستاندر کار شغل اعداماند یا در جرگهی مدافعان رسمی آن؛ و از همینهاست که حجتها و شواهدی در تضعیف استدلال له اعدام میآورد.
او با ارائهی این گواهیها میخواهد نشان دهد که بسیاری از قتلها برای خود قاتل هم چنان دفعتاً رخ میدهند که نمیتوان تصور کرد قبلش به عواقب آن اندیشیده باشد: بسیاری از قاتلان صبح که صورت خود را میتراشیدهاند تصور نمیکردند که تا غروب دستشان به خون کسی آغشته خواهد شد تا بخواهند از پیش مجازات قانونیِ اعدام را متصور شوند و بازایستند. از این گذشته کامو میخواهد نشان دهد که هیچ رابطهای میان الغای مجازات اعدام، در کشورهایی که لغو شده، و افزایش جرم وجود ندارد و بنابراین رابطهای هم میان وجود این مجازات و کاهش جرم، از راه عبرت آموختن نیست: «گیوتین وجود دارد، جنایت نیز وجود دارد.»
محافظهکاران نمیتوانند انکار کنند که هزاران مجرم از مجازات مرگ نهراسیدهاند و دست به قتل زدهاند اما میگویند کسانی را هم که ترسیدهاند نمیشناسیم، پس نمیتوانیم بگوییم که عبرتآموز نبوده است. این پاسخی تناقضآمیز است. اما وقتی کامو به واکنشهای خودِ دستاندرکاران اعدام در مواجهه با آن رجوع میکند، بهجای چیزی شبیه عبرت، آمیزهای از شرم و لذت و بیمبالاتی مییابد.
به این ترتیب، اعدام مجازاتی است که مکافات میدهد اما پیشگیری نمیکند، و مکافات بدون پیشگیری «انتقام نامیده میشود.» (ص ۴۰) این همان قصاص است: پاسخ جامعهای بدوی به کسانی که قوانینش را نقض کردهاند. کاری که این قانون میکند بازتولید قتل است در تقلید از سرشت آدمکش، و نه اصلاح فرد یا جامعه: «اعدام بدون تردید نوعی قتل است، در واکنش به جنایت مرتکب شده.» (ص ۴۱)
اما کامو میخواهد نشان دهد که اعدام، فراتر از قتل است و حتی گاه مکافاتی است سنگینتر از قتلی که مجرم به سبب آن محکوم شده. پس به شرح وحشتی میپردازد که فرد منتظر اعدام با آن دست به گریبان است و توصیف میکند که چگونه ماهها منتظر اجرای حکم ماندن اعدامی را تبدیل به شیئی بیحس میکند که عاملیت خود را از دست میدهد چون برای مدتی مدید با این واقعیت روبهروست که ارادهای برای تغییر در وضع خود ندارد: و این مجازاتی است بسیار شدیدتر از آنچه حکم اعدام بهخودی خود مقرر کرده است. علاوه بر این، فرو بردن محکوم در وحشتی که به درازا میکشد نه فقط ظلمی در حق او بلکه ظلم در حق خانوادهی او نیز هست.
کامو تا اینجا که میآید گویی در جدل توانسته ادلهی هواداران اعدام را پس بزند و حال وقتش رسیده که دلایلی محکمتر اقامه کند. دلایلی که از نقض ادلهی موافقان اعدام فراتر رود. دلایلی که به اتکای آنها بتواند عمق وضعیتی را که پشتیبانی از اعدام در آن متبلور میشود بکاود.
کامو میگوید این خودِ اجتماع است که محکومان را میپرورد؛ همچون قصابی که ذبیحش را میپرورد. کامو روی آمار مصرف الکل در فرانسه، سهم دولت در رواج آن و نقش مصرف الکل در انجام جرم دست میگذارد تا نشان دهد که خود دولت چه نقشی در شیوع جرم دارد؛ جرمی که دستگاه قانون بهشیوهای برگشتناپذیر آن را مجازات میکند و به زعم کامو تناقض حکم اعدام به همینجا برمیگردد: ما در صدور اعدام تصمیمی قاطع میگیریم که محکوم اصلاحناپذیر است، اما چطور و از چه جایگاهی میتوانیم چنین تصمیمی بگیریم وقتی هم قاضی هستیم و هم طرف معامله و هم ذینفع؟ ما آنقدر بیگناه نیستیم که شایستهی قضاوتی چنین قطعی دربارهی دیگری باشیم، و دقیقاً همین برخورداری از حق زیستن، که همگی در آن مشترکایم، است که میتواند به هر مجرمی امکان اصلاح دهد و گرفتن این حق، سلب آن امکان است.
این بیگناه نبودن، این مطلق نبودن ما میانمان پیوند برقرار میکند: همهی ما در گریز و دوری جستن از مرگ است که فرصت میجوییم و امکان مییابیم که شاید اصلاح شویم. رو در رویی با مرگ، نخواستن مرگ برای انسانها به زعم کامو موجب نوعی همبستگی است و «حکم مرگ تنها همبستگیِ انکارناپذیر انسانها را از بین میبرد: همبستگی در برابر مرگ؛ و نمیتوان به آن مشروعیت بخشید مگر از طریق اصل یا حقیقتی بالاتر از انسان.» (ص ۶۵) اینجاست که کامو به «مذهبی بودن» حکم مرگ (ص ۶۶) میرسد؛ حکمی که وقتی کسی به صدورش دست مییازد خود را در مقام خدایی نهاده است (صص ۷۰-۶۹).
اما حکومت در مقام خدایی چه میکند؟ «از سی سال پیش شمار جنایات حکومت بسیار بیش از جنایت فرد بوده است. از جنگهای جهانی و منطقهای دیگر حرف نمیزنم، هر چند خون نیز مثل الکل است یعنی مستیاش در طول زمان از گیراترین شرابها چیزی کم ندارد اما شمار افرادی که مستقیماً از سوی حکومتها به قتل رسیدهاند ابعادی نجومی بهخود گرفته است و گوی سبقت را از جنایات فردی ربوده است.» (ص ۷۰)
اما خدایان سرمست از خون که حکم میدهند، دیگر چونان تماشاچیان عامیِ اعدام یا مجریان بیمبالاتِ حکم نیستند که میان غثیان و لذت در نوسان باشند. «آنانی که بیشترین خونها را میریزند همانهایی هستند که گمان میکنند حق و منطق و تاریخ با آنهاست.» (ص ۷۱) کامو نتیجه میگیرد: «بنابراین چیزی که جامعه باید در برابر آن از خود دفاع کند نه فرد بلکه حکومت است.» چرا که قانون حکومت با خون نوشته شده است و جامعه را هم به خون میآلاید.
کامو در انتها لازم میبیند تذکر دهد و تأکید کند که مخالفتش با حکم اعدام از سر این نیست که قاتل را از مسئولیت بری میداند؛ او نه منکر مسئولیت مجرم است و نه آن را کوچک میشمارد. مسئله سلب مسئولیت از مجرم نیست، مسئله این است که ببینیم در مواجهه با قتل مسئولیت جامعه چیست؟ هر چه هست قساوت مجرم را نباید با «سلاخیِ تهوعآور» اعدام پاسخ داد که خود «توهینی است به جسم و کرامت انسان.» (ص ۷۶)
***
کامو در جایی مینوشت که امید داشت بر جامعه، دولت، مجلس، قضات و هیئتهای منصفه تأثیر بگذارد؛ کما اینکه در همین رساله هم حکایت میکند که چگونه یکی از نوشتههای پیشین او توجه رئیس جمهور را جلب کرده و موجبات عفو چند محکوم به مرگ را فراهم آورده بود. تلاش کامو ادامهی تکاپویی است که در قرن هجدهم آغاز شده بود و نهایت در سال ۱۹۸۱ به ثمر رسید و قانون لغو مجازات اعدام در فرانسه تصویب شد.
حال پرسش این است که نسبت ما با نوشتهی او چیست؟ ما در جایی زندگی میکنیم که حکومتی با ادعایی صراحتاً الهی حکم مرگ میدهد، و بر سر حقش برای صدور چنین احکامی در مورد طیف وسیعی از محکومان، که بیشترشان قتل هم نکردهاند، پای میفشرد. و حتی قاضیانش در کمال خونسردی به خانوادهی محکومان میگویند که باکی نیست اگر عزیزشان بیگناه اعدام شده باشد زیرا در این صورت «به بهشت میرود»!
به حکومتی دنیوی که اعدام میکند میتوان نهیب زد که مگر بر جای خدا نشستهای؟! به حکومتی که میگوید اصلاً خدا خواسته که مجری حکم او باشد چه میتوان گفت؟ به هیئت منصفه و جامعهای که دستکم در نظر معتقد به برابریِ انسانی است میتوان زنهار داد که با اعدام همبستگیِ انکارناپذیر انسانی را میگسلد و فرصت جبران به مجرم نمیدهد، به حاکم شرعی که شریعتش اساساً زن و مرد و دیندار و بیدین را برابر نمیداند چه میتوان گفت؟ چه محاجهای میشود کرد با او که میگوید اگر به خطا هم شما را بکشم در آن دنیا جبران میشود و به بهشت میروید؟ آخر جایی میتوان استدلال کرد «اعدام عبرتآموز نیست، پس اعدام نکن»، که ارعاب، و نه اصلاح یا حتی عبرت، تنها سلاح باقیمانده در دست حاکم نباشد. آیا در این جایی از تاریخ و جغرافیا که ما ایستادهایم شایسته و بایسته است که حالات بدنهای اعدامیان را بازگو کنیم که ترس با آنها چه میکند، وقتی هدف اصلیِ حاکم از نمایش اعدام برانگیختن همین ترس است؟ و آیا اصلاً گوش شنوایی یافت میشود اگر بگوییم که اعدام با همهی شناعتش کفایت ارعاب را نمیکند زیرا چنان که کامو یادآور میشود دامنه عواطف انسانی بسیار متنوع و وسیع است؟ شاید آری، شاید نه، شاید آری.
در سالهای اخیر، گفتار مقابله با اعدام در ایران هر چه بیشتر سرکوب شده انعکاس بیشتری یافته است؛ هر چه در حکومت کماثرتر بوده، گوشهای شنوای بیشتری در جامعه پیدا کرده و هر بار که حکومت با اعدام کسی به صورت کوشندگان لغو حکم اعدام هم سیلی زده، شناعت این حکم بیشتر نزد عموم جلوه کرده است. مثل هر خواست دیگری، و شاید بیش از بسیاری خواستها، طلب منع اعدام از سوی فعالان در قالب حکومت فعلی طلبی بیسرانجام مینماید: این بر دار کردن هم از جمله مقدساتی است که جمهوری اسلامی از همان روز اول موجودیت و ماهیت خود را به آن گره زده و حتی اگر از اعدام صدها مجرم مواد مخدر در سال کوتاه بیاید باز نمیخواهد از اصل اجرای حکم اعدام دست بکشد. از قول مصحف میگوید «و لکم فی القصاص حیات» و گویی اینجا حیات خودش را منظور میکند. پس شاید تا اینها هستند، اعدام هم باشد. و فردا روز هم هر دستگاهی بر کار باشد، حتی حکومتی دموکراتیک، مسئلهی باید و نباید حکم اعدام بر جا خواهد بود.
کامو در کنار بسیاری دیگران از پیش با ما سخن گفته است. میتوانیم به استدلالهایش بیندیشیم؛ شاید متقاعدکننده بود؛ شاید چیزی بر آنها افزودیم، شاید دیگرانی را همراه کردیم، و شاید وقتی بسیارانی، بیش از اکنون به زیانباربودن اعدام پی بردند، اجرای آن بسی سختتر از اکنون، و حتی شاید ناممکن شود.