نظامهای سیاسی میتوانند همزمان دارای برخی ویژگیهای حکومت اقتدارگرا و بعضی نهادهای دموکراتیک، از جمله انتخابات و جامعه مدنی محدود، باشند. این نظامها، همانطور که درمقاله اول این مبحث نشان داده شد، در طیف حکومتداری میان اقتدارگرایی و دموکراسی جا خوش کردهاند. آنها در در همین شکل به تعادلی پایدار رسیده اند و لزوما به سوی دموکراسی حرکت نخواهند کرد. مرحله اول در تحلیل این نظامها پذیرش ماهیت خاکستری به عنوان یک واقعیت پایدار است. پس از آن میتوان سراغ تحلیل دقیقتر این نظامها رفت. مثلا بررسی کرد که کارکردهای خاص انتخابات در این نظامها چیست؟ آیا انتخابات حکمرانی در این کشور را دموکراتیک تر خواهد کرد؟ آیا تکرار انتخابات غیر آزاد و کنترل شده در نهایت به نفع اقتدارگرایی تمام می شود؟ یا زمینه را برای تقویت نیروهای اپوزیسیون فراهم کرده و نخبگان درون نظام به جناح های مختلفی تقسیم می کند؟ گزارش حاضر نگاهی دارد به پژوهش یوناتان مورس، استاد علوم سیاسی دانشگاه ایالت کنتیکت، که بر واکاوی نقش و کارکرد انتخابات در نظامهای هیبریدی متمرکز است.
انتخابات در نظام اقتدارگرا: نه منصفانه، نه نمایشی
اگرچه رقابت در انتخابات های اقتدارگرا غالبا منصفانه نیست، اما نمایشی خواندن آنها هم با واقعیت انطباق ندارد. نفس برگزاری انتخابات تاثیری تدریجی بر کیفیت ادوار آتی انتخابات دارد. رقابت منظم بر سر مناصب موجب می شود که قدرت سختِ اقتدارگرا به درجاتی از پاسخگویی در برابر رای دهندگان میل کند. علاوه بر این انتخابات انحصار امکان بسیج مردمی از دست حکومت خارج کرده و به اپوزیسیون قدرت سازماندهی اجتماعی می بخشد. انتخابات اقتدارگرایانه همچنین باعث ریزش برخی از نخبگان حکومتی (با هدف کسب قدرت از طریق رای) شده و ایجاد هماهنگی بین اپوزیسیون را میسر می سازد.
پژوهشگران با به رسمیت شناختن تمایزهای انتخابات در انواع نظام های اقتدارگرا، به فهم بهتر از این حکومت ها کمک می کنند. به عنوان مثال الن لاست اوکار در نمونه های مورد مطالعه خود نشان می دهد که از آنجا که شرکت در رقابت انتخاباتی فقط حق احزابی است که توسط حکومت تایید میشوند، دسترسی به امتیازات حکومتی همواره بخش مهمی از محاسبات سیاسی نامزدها را تشکیل داده و احزاب هم از الگوهای رفتاری خاصی پیروی می کنند که باعث حذف آنها از چرخه رقابت قانونی نشوند. او همچنین به نقش متعادل کننده انتخابات در نظام های اقتدارگرا اشاره می کند. در این نظام ها مخالفان مبارزه می کنند تا قوانین سیاسی عادلانه اجرا شده یا بعضا اصلاح شوند در حالی که در نظام های اقتدارگرای خالص مخالفان مبارزه می کنند تا قوانین سیاسی از اساس تغییر کنند. از همین زاویه است که حکومت های اقتدارگرای خاورمیانه ای همچون اردن و مراکش با مثلا مکزیک تحت حکومت حزب PRI یا تانزانیا تحت حکومت CCM تفاوت هایی جدی دارند.
برخی دیگر از پژوهشگران ظرفیت نهاد انتخابات برای پیشبرد دموکراسی را محدود دانسته و بر عوامل دیگر تمرکز می کنند: فاکتورهایی نظیر پیمان های بین المللی که دولت های اقتدارگرا را محدود میکنند، پایان دادن به جنگ های داخلی، عقب نشستن نظامیان از سیاست و فشارهای خارجی. مثلا در حکومت هایی چون مکزیک و پاراگوئه که به آرامی در مسیر گذار انتخاباتی قدم برداشتند پس از نقطه ای مشخص دیگر نشانه ای از ارتقا دموکراتیک دیده نشد. گویی انتخابات و اقتدارگرایی در این رژیم ها در نقطه یی به همزیستی رسیده بودند. حتی در مواردی همچون بولیوی، شیلی، اروگوئه، السالوادور و نیکاراگوئه که شواهدی از دموکراتیزاسیون انتخاباتی بدست می دهند نیز به عوامل دیگری همچون فشار بازیگران خارجی و تجربه های قبلی دموکراسی نقش مهمی ایفا کرده اند.
این واقعیت دو نتیجه مهم را پیش روی ما قرار می دهد. اول برجسته بودن نقش زمینه و بافتار هر کشور در پیامدهای نام انتخاباتی است. گذارهای دموکراتیک در آمریکای لاتین عموما با کناره گیری رهبران از قدرت و احیای سیاست انتخاباتی همراه بوده اند. اما بازگشت های قهقرایی این کشورها به سوی اقتدارگرایی انتخاباتی گواهی بر دشواری تثبیت دموکراسی بوده و نمایانگر این حقیقت است که گذارها به سوی دموکراسی برگشت ناپذیر نیستند. فرایندهای دموکراتیزاسیون پس از جنگ سرد نیز در سه مسیر متفاوت پسا کمونیستی، خاورمیانه و آفریقایی قابل دسته بندی هستند که هر کدام سیر مشخص خود را طی کرده اند. دوم اینکه برگزاری منظم انتخابات و بهبود شرایط رقابت لزوما با گذار انتخاباتی به سوی دموکراتیزاسیون همراه نیست. عوامل زمینه ای مختص هر منطقه نیز بر معادله قدرت اپوزیسیون-ضعف حکومت تاثیر می گذارند.
مسئله مهم دیگر نقش رفتار نیروهای اپوزیسیون و نوع تصمیم گیری آنها در هر دوره انتخابات است. مطالعات مختلف اتحاد اپوزیسیون را به عنوان عامل کلیدی تبدیل انتخابات به قوه محرکه آزادسازی سازی و دموکراتیزاسیون شناسایی کرده اند. علاوه بر این همکاری و ائتلاف مخالفان پیش از انتخابات دیگر عامل پیشبرد دموکراسی و تحریم انتخابات استراتژِی است که صرفاً احتمال پیروزی نیروهای حاکم را افزایش داده است.
البته باید توجه داشت که رفتار قدرتمندتر اپوزیسیون ممکن است خود معلول آسیب پذیر شدن حکومت باشد و نه دلیل آن. به عنوان مثال اتحاد بین نیروهای اپوزیسیون در کنیا در سالهای ۱۹۹۲ تا ۲۰۰۲ ناشی از موفقیت این نیروها در فائق آمدن به برخی از شکافهای درونی بود که منجر به استفاده از ابزارها و روشهای موثرتر برای کمپین شد. اما این امر همزمان بود با روند رو به رشد ریزش ها از حزب حاکم KANU. همان حکایت مرغ و تخم مرغ یا پدیده هایی که همبستگی شان با یکدیگر روشن است اما قضاوت درباره اینکه کدام عامل دیگری است آسان نیست. مثلا انقلاب الجزایر موفق شد چون گروههای انقلابی قوی تر از همیشه بودند یا چون فرانسه بعد از جنگ دوم ضعیف شده بود؟ به همین ترتیب رفتار اپوزیسیون به تنهایی نمی تواند توضیح دهنده این باشد که انتخابات در چه زمانی و به چه شکلی دموکراسی را یک گام جلو می برد.
شاخه دیگری از مطالعات انتخابات، بر استفاده نهادهای اقتدارگرا از انتخابات تمرکز داشته و آن را به عنوان عاملی برای تداوم بخشیدن به اقتدارگرایی تعریف می کنند. در این نگاه، کاربرد انتخابات در جلوگیری از کودتاها، تسهیل جذب نیروهای قوی به داخل حکومت و همچنین نقش انتخابات در فراهم آورده اطلاعات از فضای جامعه مورد توجه قرار می گیرد.
انتخابات در نظامهای تکحزبی
سنت مطالعاتی دیگر حکومت های اقتدارگرای تک حزبی را مورد مطالعه قرار می دهد. این تحقیقات قدرت و ضعف نسبی نظام های تک حزبی و دوام آن ها در مقایسه با دیگر فرم های اقتدارگرایی را بررسی می کنند. محققان دریافته اند که یکی از عوامل مهم پایداری این حکومت ها دسترسی نخبگان سیاسی به منابع اقتصادی و همچنین قدرت اپوزیسیون در زمان شکل گیری نظام سیاسی است. حکومت هایی که در مقطع تشکیل با مخالفت های شدید مواجه شده و دسترسی اندکی به منابع داشته اند، تصمیم می گیرند که دست به مصالحه زده و نهادهای حزبی توافق سازی ایجاد کنند. همین تصمیم دوام نظام سیاسی را بالا می برد.
توانایی کنترل منازعات بین نخبگان عاملی مهم در دوام بلند مدت حکومتهای تک حزبی است. چرا که وجود حزب و انتخابات باعث می شود تا از رویگردانی جریانات اپوزیسیون و حامیانشان جلوگیری شده و اعتراضات آنها تا حد زیادی در داخل سیستم سیاسی هضم شود. تا زمانی که عضویت در حزب حاکم بهترین چشم انداز موجود رشد و ترقی را برای فرد است، احتمال جدا شدن او از حکومت بسیار اندک خواهد بود. ساختار هرمی و گستره ملی حزب ظرفیتی برای حفظ حمایت عمومی و متقاعد ساختن شهروندان است.
حکومت تک حزبی PRI مکزیک نمونه خوبی از این وضعیت است. این حزب توانست با تقلب، تنبیه اقتصادی مخالفان و توزیع منابع بین حامیان، سیستم اقتدارگرای انتخاباتی بسازد که ساختار خود را تقویت کرده و از سال ۱۹۲۹ تا پایان قرن بیستم قدرت را در دست داشت. در نهایت، بحران مالی دهه ۱۹۸۰ این توازن را بر هم زد و چشم انداز بقای بلند مدت حزب از بین رفت. آزادسازی یکباره و پیوندهای اقتصادی با ایالات متحده مهمترین عوامل افول آرای این حزب قلمداد شدند. این نمونه نشان می دهد که علوامل ساختاری و حتی خارجی در مواردی حتی موثرتر از ساختار تک حزبی و ویژگی های درونی نظام اقتدارگرا می توانند بر دموکراتیک تر/ رقابتی شدن سیاست اثر بگذارند.
در بررسی عوامل بین المللی موثر بر اقتدار گرایی چند عامل بیش از سایرین مورد مطالعه قرار گرفته اند: ارتباط با قدرت-های غربی، نفوذ دولت¬های غربی بر امور کشور اقتدارگرا، و ظرفیت سازمانی نیروی حاکم برای همکاری با جهان. گستره روابط با کشورهای غربی موجب افزایش تمایل به برگزاری انتخابات رقابتی شده و پایه حمایت از دموکراسی را در داخل دولت گسترش می دهد. قدرت نفوذ اما به جنبه تنبیهی در روابط خارجی اشاره دارد. اینکه تا چه حد مشروط شدن حمایت های دولت های غربی به حدی از دموکراسی از نظر رای نظام اقتدارگرا حیاتی تلقی شود. ظرفیت سازمانی هم به امکان های دولت برای اعمال سلطه، حفظ تسلط حزب حاکم و قدرت اقتصادی حکومت اشاره دارد. قدرت سازمان معمولا عامل تعیین کننده تر در مورد کشورهایی است که روابط کمتری با غرب داشته اند. بطور کلی گذار به دموکراسی در کشورهایی که روابط شان با غرب گسترده باشد محتمل تر بوده و انتخابات اقتدارگرایانه یک مرحله موقتی است.
تلخیص و گزارش از امیرحسین مهدوی