* این مقاله یکی از سلسله مقالاتِ پروندهی «انتخابات در نظامهای اقتدارگرا» است که پیشتر در وبسایت دانشکده منتشر شده است.
در نگاه اول ماهیت برگزاری انتخابات با اقتدارگرایی در تضاد بهنظر میرسد، اما در عمل بسیاری از حکومتهای اقتدارگرا در سطوح مختلف انتخابات برگزار میکنند و انواع منابع قدرت را از این طریق تقسیم میکنند.
برخی از این انتخاباتها آزادتر و برخی دیگر بستهتر هستند. اما آیا وقتی حکومتهای اقتدارگرا انتخابات برگزار میکنند لزوماً دمکراتیکتر هم میشوند؟ رفتار رأیدهندگان، نامزدها، مجریان انتخابات در این نظامها چه تفاوتی با رفتار مشابه در دموکراسیها دارد؟ آیا بین انتخابات در گونههای مختلف حکومتهای اقتدارگرا نیز تفاوتهایی وجود دارد؟ شرایط مختلف این حکومتها از نظر ترکیب ائتلاف حاکم، گروههای مخالف، و ویژگیهای جوامعشان چه تأثیری بر انتخاباتی که برگزار میکنند دارد؟
جنیفر گاندی و الن لاست-اوکار در مقالهای که گزارشی از آن را میخوانید میکوشند به همین پرسشها بپردازند و ابعاد انتخابات در حکومتهای غیردموکراتیک را روشنتر کنند.
انتخابات از منظر حاکمان اقتدارگرا
گاندی و لاست-اوکار میگویند با توسل به مطالعات موجود در علوم سیاسی میتوان دلایل و کارکردهای انتخابات از نظر حاکمان حکومتهای اقتدارگرا را به این ترتیب دستهبندی کرد:
۱. نهاد انتخابات ابزاری است که دیکتاتورها با توسل به آن میتوانند نخبگان، فعالان حزبی یا گروههای اجتماعی تأثیرگذار را جذب کنند. برگزار کردن انتخابات در حکومت اقتدارگرا راهی هوشمندانه برای تقسیم کرسیهای قدرت بین حامیان حکومت است. گروههای خودی در کارزارهای انتخاباتی برای کسب موقعیتهای حکومتی با یکدیگر رقابت میکنند و میکوشند که هم مردم را به پای صندوقهای رأی بیاورند و هم خود در رقابت پیش بیفتند و هم نمایشی از اقتدار و مشروعیت برای نظام اقتدارگرا ترتیب دهند.
۲. انتخابات در سطح محلی میتواند راهی برای اعطای قدرت محدود سیاستگذاری و دسترسی محدود به منابع دولتی به افرادی خارج از دایرهی خودیها باشد. ورود نظارتشدهی برخی از گروههای غیرخودی به سطوح پایین حکومت باعث ایجاد شکاف بین مخالفان میشود. دیکتاتورها به این ترتیب بین مخالفانی که اجازهی شرکت در انتخابات را مییابند و آنهایی که کنار گذاشته و رد صلاحیت میشوند، تفرقه میاندازند. این راهبرد به تنشهای دائمی در جبههی مخالفان دامن میزند: در انتخابات شرکت کنیم یا تحریمش کنیم؟ ائتلافها و جبهههای انتخاباتی تشکیل دهیم یا با دیگر مخالفان رقابت کنیم؟ نتیجهی انتخابات را بپذیریم یا بر علیهاش بشوریم؟
۳. انتخابات میتواند اطلاعات زیادی از فضای اجتماعی و ذائقهی مردم در اختیار حاکم اقتدارگرا قرار دهد. حکومت با رصد کردن کارزارهای انتخاباتی، میزان مشارکت مردم و نتایج رأیگیری، پایگاههای حامیان و مخالفان خود را شناسایی میکند و میزان گستردگی و وفاداری حامیان خود را محک میزند.
۴. انتخابات از احتمال اعتراض خشن مخالفان علیه حاکمان و قیام فقرا علیه ثروتمندان میکاهد. اقدام جمهوریهای اروپایی و آمریکای شمالی در قرن نوزدهم و بیستم برای گسترش حق رأی را بهنحو مشابهی میتوان توضیح داد.
شهروندان و انتخابات حکومتهای اقتدارگرا
پس انتخابات در حکومتهای اقتدارگرا برای دیکتاتورها فایدههای روشنی دارد، اما آیا این بدان معنی است که شهروندان این کشورها لزوماً از مشارکت در انتخابات ضرر میکنند و همه چیز به کام دیکتاتورست؟
گاندی و لاست-اوکار معتقدند که انتخابات در حکومتهای اقتدارگرا برخی از منافع انتخابات دموکراتیک را برای شهروندان دارد. بهعنوان مثال، میتواند موجب همجهت شدن سیاستهای حکومت با خواست شهروندان شود. با برگزار شدن انتخابات مردم فرصت پیدا میکنند اولویتهای خود را به صراحت بیان کنند و به حکومت علامت دهند که در صورت تمرکز روی چه سیاستهایی نارضایتی اجتماعی کمتر خواهد شد.
البته در برخی نظامهای تکحزبی (مانند سوریه)، ممکن است کارکرد انتخابات به مناسکی برای نمایش قدرت و پشتیبانی مردمی از حکومت تبدیل شود. گاندی و لاست-اوکار میگویند تفاوت بین انواع انتخابات در حکومتهای اقتدارگرا میتواند ناشی از ساختار و قوانین انتخاباتی و شرایط سیاسی و اجتماعی حاکم بر هر یک از حکومتهای اقتدارگرا باشد که با یکدیگر متفاوتند.
علاوه بر این سابقه تاریخی تأسیس نهاد انتخابات در هر حکومتی میتواند عاملی تعیینکننده در ماهیت و پیامدهای انتخابات در آن حکومت باشد. برخی از حکومتهای اقتدارگرا میراثدار مجالسی هستند که استعمارگران برای همراه ساختن مردم تأسیس کرده بودند. در حالی که در برخی جوامع دیگر، نهاد انتخابات برای کسب مشروعیت و پذیرش در جامعه جهانی توسط نخبگان حکومتی تأسیس شدهاند.
عوامل مؤثر بر رفتار انتخاباتی
گاندی و لاست-اوکار میگویند به این ترتیب برگزاری انتخابات بهخودیخود ثبات نظامهای اقتدارگرا را تهدید نمیکند. زیرا بهرغم گردش محدود قدرت در نهادهای انتخاباتی، نیروهای نزدیک به حاکمیت همچنان انحصار منابع بزرگ مالی و نظامی را در اختیار خود نگهمیدارند و دست بالای خود نسبت به رقبای غیر خودی را حفظ میکنند.
در حکومتهای اقتدارگرایی که انتخابات برگزار میکنند، مقامات انتخابی در نهایت قدرت سیاستگذاری اندکی دارند، اما به دلیل شفافیتِ کم و حاکمیت ضعیف قانون، نقش میانجی بین شهروندان و دولت را ایفا میکنند. به این ترتیب در نظامهای اقتدارگرا انتخابات صرفاً نمایشی برای به قدرت رساندن فهرستی از پیش تعیین شده نیست، بلکه سازوکاری برای نوعی «حامیپروری رقابتی» هم محسوب میشود.
نامزدها برای برعهده گرفتن نقش میانجی در روابط حامیپرورانهی حکومت با مردم با یکدیگر رقابت میکنند و در مقام نمایندهی پارلمان و یا عضو شورای شهر به نوعی واسطه برای توزیع منابع محدود دولتی بین شهروندان تبدیل میشوند. در چنین الگویی بررسی رفتار رأیدهندگان، نامزدها و مقامات حکومتی اهمیتی کلیدی مییابد.
رأیدهندگان
یکی از عوامل اصلی تأثیرگذار بر رفتار رأیدهندگان، توزیع منابع از طریق شبکههای حامیپروری است. مردمی که در انتخابات شرکت میکنند گرچه دستکم بین دو گزینه، نزدیکتر و دورتر به هستهی مرکزی حکومت، امکان انتخاب دارند اما در یک تنگنای تراژیک ترجیح دادهاند به حکومت وفادار بمانند و از مزایای مادی این وفاداری بهرهمند شوند.
حتی در برخی انتخاباتها که رقابت چندانی وجود ندارد و نتیجه تقریباً از قبل معلوم است، ممکن است برخی از مردم برای نشاندادن نزدیکی خود به حاکمیت پای صندوق رأی حاضر شوند. علاوه بر این، سازمانهای حزبی هم نقش مهمی در ترغیب رأیدهندگان به مشارکت در انتخابات بازی میکنند.
احزاب حکومتی ابزارهایی دارند که میتوانند با توسل به آنها به حامیان نظام وعده دهند که با شرکت در انتخابات شغل، موقعیتهای ویژه و حتی پول نصیبشان میشود، و مخالفان را به محرومیت از این مزایا و حتی مجازات تهدید کنند. به عبارت دیگر، رقابت حزبی بازاری برای دیکتاتورها میسازد تا در آن وفاداری سیاسی مورد داد و ستد قرار بگیرد.
علاوه بر این میزان تأثیرگذاری و تفاوت احزاب از نظر اولویتهای سیاستگذاریشان نیز موجب برجستهتر شدن اهمیت برخی از احزاب در جلب مشارکت رأیدهندگان میشود. مثلاً دو حزب با نزدیکی یکسان به حاکمیت ممکن است از جهت سیاستهای رفاهی تفاوتهایی داشته باشند و همین اختلاف باعث شود رأیدهندگان ذینفع فکر کنند انتخاب بین این دو تأثیر بیشتری در زندگیشان دارد و در نتیجه مشارکت در انتخابات گستردهتر شود.
در کشورهایی که احزاب ضعیفتری دارند نام و نشان و وابستگی حزبی اهمیت کمتری مییابد و شهرت و روابط شخصی نامزدها نقش مهمتری بازی میکند. در این حالت، رأیدهندگان به دنبال کسب منافع، از نامزدی حمایت میکنند که در ساختار قدرت کافی برای برآوردن خواستهای آنها و نیز ترجیحاً پیوندهای نژادی و قومی با حاکمان داشته باشد.
گاندی و لاست-اوکار میگویند همیشه این احتمال هست که رأیدهندگان نه بر اساس وعدهها و قدرت نامزدها، که برای ابراز اعتراض به جریانی رأی دهند که در بین رقبا بیشترین فاصله را با حاکمیت دارد.
نامزدها
گاندی و لاست-اوکار میگویند انگیزهی اکثر نامزدهایی که در انتخابات حکومتهای اقتدارگرا شرکت میکنند سهم بردن از منابعی است که حکومت پیش از انتخابات و با انتخابات توزیع میکند.
در جایی که شانس گردش قدرت بیشتر باشد، انگیزهی افراد برای نامزدشدن هم بالاتر میرود. به عنوان مثال در انتخاباتهایی که در میانهی دههی ۱۹۸۰ در مصر برگزار شد، بالغ بر شصت درصد نمایندگان برای دورهی بعد انتخاب نشدند و جای خود را به افراد جدید دادند، و میتوان گفت که تقریباً در همهی حوزههای انتخاباتی همواره نامزدهایی از موضع مخالف با وضع موجود در انتخابات شرکت کردند.
پرسش مهم این است که اساساً چرا افراد تصمیم میگیرند به عنوان نامزد مخالف نظام در انتخابات حضور پیدا کنند؟ عوامل متعددی همچون عملکرد ضعیف اقتصادی حزب حاکم یا ناتوانیاش در محدود کردن مخالفان بر محاسبات افراد برای تصمیمگیری در خصوص نامزد شدن تأثیر میگذارند.
با بیاعتبار شدن حزب حاکم، نخبگانی که قبلاً خودی بودند، تصمیم میگیرند در چارچوب حزبی مخالف در انتخابات شرکت کنند و هزینهی پیوستن به اپوزیسیون را به جان بخرند.
چالش مهم احزاب مخالف این است که در اصل به قصد مطرح کردن خود، معرفی سیاستهای اصلاحی و بسیج حامیان به انتخابات وارد میشوند، اما نفس حضورشان در انتخابات میتواند موجب مشروعیت بخشیدن به حاکمیت اقتدارگرا و در نتیجه ریزش هواداران خودشان شود.
به همین دلیل همواره یکی از مشکلات اساسی احزاب مخالف غلبه بر مشکلات هماهنگی داخلی در کنش جمعی است: مدیریت شکافهای موجود بین عملگرایان و ایدئولوژیپردازان، و ایجاد تعادل در اختلاف نظر بر سر اولویتهای سیاستگذاری و محاسبهی هزینه و فایده حضور یا تحریم انتخابات.
مقامات حاکم
دیکتاتورها ابزارهای مختلفی برای «مدیریت صحنه» انتخابات و دستیابی به نتایج مطلوبشان دارند. معروفترین ابزارها خشونت و سرکوب مستقیم و مهندسی صندوقهای رأی است. اما کار به اینها ختم نمیشود. نخبگان حاکم میتوانند از منابع دولتی سوءاستفاده کنند تا در قدرت بمانند.
آنها ممکن است معیشت بخشی از شهروندان را وابسته به اعانه دولتی نگه دارند تا پایگاه رأی خود را بین آنها تضمین کنند. همچنین ممکن است با دستکاری قوانین، رفتار رأیدهندگان و نامزدها را به سمت خاصی هدایت کنند. این امر به قوانین انتخاباتی محدود نمیشود، به عنوان مثال دستکاری قوانین یا فضای حاکم بر رسانهها نیز میتواند بر سرنوشت انتخابات تأثیر بگذارد.
انتخابات حکومتهای اقتدارگرا و فرصت برقراری دموکراسی
وقوع انقلابهای انتخاباتی ــ یا همان انقلابهای رنگی ــ توجه ناظران را به این موضوع جلب کرد که در چه شرایطی انتخابات موجب تغییر قواعد حکومتداری میشود؟ ویژگیهای بومی سیاست داخلی و بحرانهای خاص هر کشور مؤثرترین عوامل در این خصوص هستند.
گاندی و لاست-اوکار یادآور میشوند که بهرهبرداری مردم از شکاف بین حاکمان، فرصتهای خلقشده از دل بحرانها و کوچک شدن بخش عمومی در اثر سیاستهای آزادسازی اقتصادی از زمینههای مشترک انقلابهای رنگی بودهاند.
همچنین، زمانی که گروههای مخالف دموکراسیخواه بتوانند در ابعاد ملی حاکم اقتدارگرا را به چالش بکشند انتخابات میتواند موجب تقویت دموکراسی شود. تجربه نشان داده که وقتی نامزدهای مخالف کمی آزادی عمل داشته باشند بهمرور و در جریان چند انتخابات متوالی میتوانند پروژه دموکراسیخواهی را پیش ببرند.
در نهایت، انتخابات میتواند فرصت حرکتهای بیشتری را هم فراهم سازد: مثلاً غلبه بر مشکلات مربوط به کنش جمعی در بسیج تودهای مردم برای اعتراض به رأیهای دزدیدهشده که در انقلابهای رنگی رخ داد، یا پیشبرد نوعی دموکراسیسازی خزنده و از پایین در انتخابات محلی چین.
به این ترتیب حرف گاندی و لاست-اوکار این است که انتخابات در حکومتهای اقتدارگرا پدیدهای کاملاً متمایز از انتخابات دموکراتیک است: موضوعاتی که در طول انتخابات به میان کشیده میشوند، و انگیزههای مشارکت و رفتار انتخاباتی، همگی با موارد مشابه در دموکراسیها بسیار متفاوت هستند.
اما آنچه مطالعهی نظامهای اقتدارگرای انتخاباتی به ما میآموزد این است که چنین انتخاباتی لزوماً موجب تقویت نهادهای دموکراتیک نمیشود، بلکه در اکثر موارد به تثبیت نظام اقتدارگرای موجود کمک میکند.