چرا بسیاری از سارقانِ ادبی منکرِ خطای خودند
Opinion
استادان دانشگاه اغلب چارهای نداشتهاند جز آنکه با مقالات دانشجویانی که مرتکب سرقت ادبی شدهاند کنار بیایند، و تجربهی من هم چیزی جز این نیست. این مشکل مدتهاست که فراگیر شده است. در نظرسنجیِ بینامی از دهها هزار دانشجو در آمریکا و کانادا، بیش از یکسوم از آنها به ارتکاب نوعی سرقت ادبی اقرار کردند ــ تازه این نظرسنجی پیش از آن بود که برای ارائهی تکلیفی که خودشان انجام ندادهاند، تقریباً بهطور کامل به چت جیپیتی دسترسی داشته باشند.
اخیراً چند سال رئیس دانشگاه بودم، و در این سِمَت واکنشها به نقض صداقت آکادمیک را در علوم و ادبیات و هنرها زیر نظر گرفتم. تقریباً در تمام موارد سرقت ادبی، دفاع دانشجویان یکسان بود: چنین قصدی نداشتم. آنان اصرار داشتند که این کار نتیجهی نوعی اشتباه، یادداشتبرداریِ درهمبرهم، یا درست نفهمیدن مقررات بوده است.
اتهام سرقت ادبی میتواند هولناک باشد. انکار چنین قصدی به شخص امکان میدهد که از این اتهام طفره برود. «شاید در عمل مقصر باشم، اما فریبکار نیستم!» اما آیا قصد و نیت نداشتن مهم است؟ آیا واقعاً هیچ قصدی در کار نبوده است؟ و این دربارهی شخصیت اخلاقیِ نویسنده به ما چه میگوید؟
ابتدا بیایید ببینیم که آیا نداشتن قصد و نیت مهم است یا نه. اخیراً یک استاد تاریخ در دانشگاه پرینستون در مقابل اتهام سرقت ادبیِ دنبالهدار به دفاعی شبیه به همان دفاع دانشجویان متوسل شد: چنین قصدی نداشتم. جامعهی علمی عمدتاً این مسئله را نادیده گرفت، شاید چون پای سیاست وسط بود (دانشپژوهی که چنین اتهاماتی زده بود در جبههی سیاسیِ مخالف با این استاد تاریخ قرار داشت). در پی آن، این استاد به همه گفت که از این کژرفتاری تبرئه شده است. اخیراً وقتی که رئیس دانشگاه هاروارد، پیش از استعفا، با اتهام سرقت ادبی مواجه شد، نظر دانشگاه این بود که او فقط در مورد «ارجاع ناکافی به منابع» و «همان حرف را، بدون استناد لازم، به زبان دیگری گفتن» مقصر بوده و هیچ سند و مدرکی مبنی بر «فریبکاری یا بیملاحظگیِ عمدی» پیدا نشده است.
متأسفانه، مواردی از این دست میتواند برای کل دنیای آکادمیک پیامدهایی داشته باشد. هر کسی که معتقد است این افراد چون قصد و نیت بدی نداشتند باید از اتهام سرقت ادبی تبرئه شوند، میتواند در دفاع از آنها به مثالهایی از دانشگاهیان در دانشگاههای معتبر آمریکا اشاره کند.
سرقت ادبی به طور ساده به معنای ارائهی کلمات یا ایدههای دیگران بهعنوان کلمات یا ایدههای خودمان است. این مستلزم قصد و نیت بد نیست. تعاریف سرقت ادبی، بهویژه در زمینهی تحصیلات عالی، معمولاً چیزی دربارهی قصد و نیت نمیگوید، یا آشکارا بیان میکند که سرقت ادبی میتواند غیرعمدی باشد. همانطور که در مورد استاد تاریخ دانشگاه پرینستون اشاره شد، سرقت ادبی نیازمند «کوشش برای مخفی کردن دِین فکری» نیست. رونویسیِ سرسری و نسنجیده، غفلت از ذکر منابع، و بازگوییِ سست و آبکی (که گاه «سرهمبندینویسی» خوانده میشود) نمونههایی از سرقت ادبی به شمار میرود. البته، وقتی میگوییم سرقت ادبی ربطی به قصد و نیتِ فرد ندارد به این معنا نیست که در برخورد با سرقت ادبی هم نباید به قصد و نیتِ فرد توجه کرد. خریدن مقالهای در اینترنت متفاوت است با رونویسیِ سرسری؛ این دومی در خور تعلیق یا اخراج از کار نیست. اما باز هم سرقت ادبی به شمار میرود.
بر اساس نوعی نگرش رایج در فلسفهی اخلاق معاصر، قصد و نیت ربطی به مجاز بودن عمل ندارد. برای مثال، دادن غذای مسمومکننده به دیگران خطاست، حتی اگر قصد و نیتی برای آسیب رساندن در کار نباشد. اگر این دیدگاه را بپذیریم، به آسانی میتوان فهمید که چرا سرقت ادبی، حتی وقتی که از روی قصد و نیت نباشد، باز هم خطاست. اما حتی اگر مثل من این دیدگاه کلی را رد کنید و قصد و نیت را یکی از عوامل اصلیِ خطابودن بعضی از کارها بدانید، به این معنا نیست که قصد و نیت عامل اصلیِ هر عمل خطایی است.
اکثر مردم تفاوت میان اعمالی را که در آنها سوءنیت مهم است و اعمالی را که در آنها سوءنیت مهم نیست تشخیص میدهند. مقصر بودن به سبب تجاوز از سرعتِ مجاز ربطی به قصد و نیتِ من ندارد. قانون چنین اعمالی را جرایمی «با مسئولیت مطلق» میشناسد: غیرقانونی شمرده شدن سرعت غیرمجاز و فروش الکل به کودکان و نوجوانان مستلزم این نیست که سوءنیتی در کار باشد. اینها از حیث قانونی متمایز از تخلفاتی هستند که مستلزم سوءنیت است. مثلاً برای ارتکاب دزدی، باید قصد داشته باشیم که کسی را از داراییاش محروم کنیم. سرقت ادبی بیشتر شبیه به سرعت غیرمجاز است تا دزدی.
سرعت غیرمجاز، حتی اگر غیرعمدی باشد و عادی به نظر برسد، میتواند هزینههای مختلفی داشته باشد؛ سرقت ادبی نیز دقیقاً همینطور است. مسئله فقط این نیست که شخصی که از او سرقت ادبی شده شهرت و اعتباری کسب نمیکند. از این مهمتر، سارق ادبی احتمالاً چیزی را که ظاهراً در پی توضیح آن است، نمیفهمد. در ضمن مشکلاتی را هم برای درک و فهمِ خواننده به وجود میآورد، و این انتظار اصلیِ خواننده را برآورده نمیکند که مؤلفی که اطلاعات به او نسبت داده میشود منشأ حقیقیِ آن اطلاعات است.
وقتی که میگوییم سرقت ادبی میتواند غیرعمدی باشد به این معنا نیست که تمام موارد سرقت ادبی کاملاً بیشک و شبههاند. برای مثال، تمایز میان بازگوییِ خوب و بد مبهم است، و ذکر منابع در رشتههای مختلف میتواند پیچیده و ناهماهنگ باشد. و پیچیدگیهای دیگری هم وجود دارد. من به این نتیجه رسیدهام که وقتی دانشجویانم میگویند که «قصد نداشتند» سرقت ادبی کنند، معمولاً تا حدی بر حق و تا حدی خطاکارند. شاید بهتر باشد که سرقت ادبی را نیمهعمدی بشماریم.
سارقان ادبی فقط بهندرت با خود چنین میاندیشند: «خب حالا کلمات یا اندیشههای شخص دیگری را همچون کلمات و اندیشههای خودم ارائه خواهم داد.» آنها بهندرت به چیزهایی مثل این فکر میکنند: «امیدوارم گیر نیفتم.» از این لحاظ آنها درست میگویند که قصد و نیت سرقت ادبی نداشتند. با وجود این، در همان حال، از روشها و قواعد معمول پیروی نمیکنند، و به عبارتی از سر و ته کار میزنند. آنها به طور سطحی و ضعیفی متن دیگری را بازگویی میکنند یا به شکلی آشفته و نابسامان به منابع استناد میکنند یا علامت نقلقول میگذارند. این اعمال از روی قصد و نیت انجام میشود ــ کلمات روی صفحه به طور تصادفی پدید نیامدهاند. کل سلسلهی این تصمیمات در کنار هم عبارت از ارائه دادن کلمات یا اندیشههای دیگری بهعنوان کلمات و اندیشههای خود است. از این لحاظ آنها برخطایند که میگویند قصد سرقت ادبی نداشتیم.
برای جلوگیری از سرقت ادبی بهتر است این تصور را کنار بگذاریم که سرقت ادبی ضرورتاً به معنای فاسد و شریر بودن سرشتِ شخص است یا آنکه باید او را از حوزهی فعالیتش محروم کرد. چنین تغییر نگرشی شاید سارقان ادبی را تشویق کند تا دربارهی خطایی که مرتکب شدهاند صادقتر باشند.
قیاس سرعت غیرمجاز بار دیگر آموزنده است. وقتی که من از حد سرعتِ مجاز فراتر میروم، بهندرت به خودم میگویم: «خب الان قانون را نقض میکنم.» به همین دلیل، ممکن است به خودم (یا به پلیس) بگویم که قصدم نقض سرعت مجاز نبوده است. با وجود این، چنین نیست که گویی غیرعمدی با آن سرعت رانندگی میکردم. مادهی مخدر مصرف نکرده بودم، اتومبیلم عیب و نقصی نداشت، و وقتی عضلهی پایم [برای فشار به پدال گاز] کم کم سفت شد سعی نکردم که ترمز کنم. من سلسلهای از اقدامات عمدی را انجام دادم که به سرعت غیرمجاز انجامید، حتی اگر نقض سرعت مجاز به ذهنم خطور نکرده باشد.
این مثالی عمومی است از اینکه چگونه سرقت ادبی میتواند به شیوهای نیمهعمدی رخ دهد. کسی در یادداشتهایش بدون استفاده از علامت نقلقول جملهای را از شخص دیگری رونویسی میکند، در حالی که با خود (صادقانه) میگوید که نمیخواهد از این جمله در مقالهی خودش استفاده کند. مدتی بعد، او این جمله را بهنحوی به کار میبرد، و شاید (صادقانه، اما از روی خطا) عقیده دارد که این ایده را بازگویی کرده است. در این مورد، قصد و نیت کاملی برای سرقت ادبی وجود ندارد، اما در عین حال اشتباه است که این سرقت ادبی را غیرعمدی یا تصادفی بنامیم.
سرقت ادبی، البته، میتواند فاحش باشد، خواه با قصد و نیتِ تمامعیار از اثر شخص دیگری وام بگیریم خواه به مرور زمان نهایتاً به آنجا برسیم. با وجود این، سرقت ادبیِ نیمهعمدی احتمالاً عمومیترین نوع است که مواردی بیرون از زمینههای تحصیلی را هم دربرمیگیرد. برای مثال، در سال ۲۰۱۹ جیل آبرامسون (Jill Abramson) سردبیر پیشین «نیویورک تایمز» کتابی دربارهی صداقت در روزنامهنگاری منتشر کرد اما خودش هم در چند مورد متهم به سرقت ادبی شد. او به اشتباهاتش در استناد به منابع و مآخذ اعتراف کرد، اما دور خودش چرخید و چرخید تا سرقت ادبی را انکار کند. او در مصاحبهای با «سیانان» تأکید کرد که «از روی قصد و نیت مبادرت به لطمه زدن به شهرت و اعتبار کسی نکرده است.» ملانیا ترامپ، نیل گورسِچ (Neil Gorsuch)، جو بایدن و، اخیراً ریچل ریوز (Rachel Reeves) در بریتانیا نیز همگی در دام سرقت ادبیِ ظاهراً نیمهعمدی افتادند. بر خلاف اکثر موارد دانشگاهی، شاید حتی نامحتملتر باشد که افراد مشهور، با توجه به اینکه میدانند با موشکافیِ عمومی مواجه خواهند شد، مرتکب سرقت ادبیِ کاملاً عمدی شوند.
دشوار بتوان مقصر بودن یا محکوم شدن به سرقت ادبی را پذیرفت. به نظر میرسد که گویی این اتهام نوعی انگ زدن به شخصیت انسان است. مهمترین نکته این است که سرقت ادبی معمولاً معلول عدم صداقت یا قصور در امانتداری به شمار میرود. این ویژگیهای شخصیتی با برداشتها و تصوراتِ ما از خودمان بهعنوان آدمهای خوب جور در نمیآید. بر اساس نتایج تحقیقی که در سال ۲۰۱۳ منتشر شد، وقتی از افراد بخواهند که «متقلب نباشند»، در مقایسه با وقتی که صرفاً از آنها بخواهند که «تقلب نکنند»، کمتر احتمال دارد که در کاری تقلب کنند. مردم دوست ندارند که خود را متقلب یا سارق ادبی بشمارند.
مردم برای اینکه تصویری شایسته و مطلوب از خود داشته باشند به خودشان و دیگران داستانهایی دربارهی اشتباه سهوی و ازقلمافتادن منابع یا علائم نقلقول میگویند تا سلسلهاقدامات عمدیِ منتهی به سرقت ادبی را فراموش کنند. به نظر دانشپژوهانی که در سرقت ادبیِ آکادمیک تخصص دارند، تقریباً همهی پژوهشگران حرفهای که به علت سرقت ادبی در موردشان تحقیق میشود در دفاع از خود میگویند که به هیچ وجه چنین قصد و نیتی نداشتهاند. به نظرم، وقتی برای دفاع از خود در برابر اتهام سرقت ادبی میگوییم «چنین قصدی نداشتم»، نشان میدهیم که هر انسانی عمیقاً تمایل دارد که عقیده به نیکیِ ذاتی و درونیِ سرشتِ خویش را حفظ کند.
واقعیت این است که تعداد بسیار اندکی از افراد هستند که به معنایی کلی و کامل یا صادق باشند یا ناراست. ماهیت یا شخصیتِ ما متناقض است. و شخصیت متناقض مرتکب اعمال متناقض میشود. بخشی از این تصویر برای دلیلتراشی و توضیح مجدد اعمالِ ماست، و در کل بر ویژگیهای خوبِ ما تأکید میکند و ویژگیهای بد را نادیده میگیرد. سارقان ادبی معمولاً آدمهای بدی نیستند ــ اما این بدین معنی نیست که اعمالشان و درکشان از خود دارای هیچ عیب و نقص اخلاقیای نیست. برای جلوگیری از سرقت ادبی بهتر است این تصور را کنار بگذاریم که سرقت ادبی ضرورتاً به معنای فاسد و شریر بودن سرشتِ شخص است یا آنکه باید او را از حوزهی فعالیتش محروم کرد. چنین تغییر نگرشی شاید سارقان ادبی را تشویق کند تا دربارهی خطایی که مرتکب شدهاند صادقتر باشند.
اقلیتی از دانشپژوهان که به نظرشان سرقت ادبیِ «تصادفی» واقعاً سرقت ادبی نیست یا ربطی به صداقت آکادمیک ندارد ارتکاب عمل را با پیامدهای مقتضیِ عمل یا در خور سرزنش بودن سارق ادبی یکی میگیرند. علاوه بر این، این دانشپژوهان به دوگانگیِ کاذبی عقیده دارند که در آن تقلب همیشه عمدی و در خور مجازات است، و خطاهای متنی مانند بازگوییِ سرهمبندیشده یا منابع ازقلمافتاده همیشه غیرعمدی ــ صرفاً خطایی با حسن نیت ــ اند.
اهمیت دادن به اندیشهی انتقادی اهمیت دادن به سرقت ادبی است. یادگیریِ فکر کردن یعنی یادگیریِ نوشتن. وظایف فکر کردن و نوشتن، اگر به طرز شایستهای پی گرفته شود، نیازمند تمایز نهادن میان کلمات و اندیشههایی است که خودمان بر روی کاغذ میآوریم و آنهایی که از جای دیگری برگرفتهایم. وقتی اندیشههای خودمان را مینویسیم، میکوشیم تا بفهمیم و نظمی را بر جهانِ پیچیده تحمیل کنیم. و این متفاوت است با کار همچنان-ارزشمند مشاهدهی اینکه دیگران چگونه همین کار را انجام میدهند.
ما باید به سرقت ادبیِ نیمهعمدی اهمیت بدهیم زیرا به ما کمک میکند که بفهمیم چرا سرقت ادبی مهم است. اگر به تمایز میان کلماتِ خودمان و دیگران دقت نکنیم، در این صورت ممکن است از اهمیت این تمایز بهکلی غافل شویم.
برگردان: افسانه دادگر
فیلیپ رید استاد فلسفه در دانشگاه کانیسیوس در بافالو در ایالت نیویورک است. او به پژوهش دربارهی اخلاق و روانشناسیِ اخلاق علاقه دارد. آنچه خواندید برگردان این نوشته با عنوان اصلیِ زیر است:
Philip Reed, ‘Why so many plagiarists are in denial about what they did wrong’, Psyche, 1 February 2024.