جهان، جهانیسازی و محیط زیست
foreignpolicy
در دوگانهی امید و هراس، جهان به کدام سمت میرود؟ شکل دیگر چنین پرسشی این است که حق با کدام گروه است: خوشبینانی که میگویند انسان کمابیش همچنان به پیش میرود و تداوم توسعهی اقتصادی و پیشرفت علمی در جهان باعث خواهد شد که اکثر مشکلات موجود برطرف شوند، یا برعکس بدبینانی که میگویند با روندهای موجود آیندهی تیره و تاری در انتظار ماست و باید کار بزرگی بکنیم، واقعاً بزرگ، وگرنه خودمان و جهان را به نابودی خواهیم کشاند. کدام یک درست میگویند؟ بعید است که پاسخی قطعی وجود داشته باشد.
اما برای پیشبینیِ آینده جز دو مسیر چپ و راست کنونی میتوان به مسیر دیگری هم فکر کرد. مثلاً مسیر جهانیسازی. آنچه راستها دربارهی آن اطمینان خاطر میدهند و آنچه چپها ما را از آن میترسانند هر کدام تالیهای تاریخیِ متناقضی دارند. اما جهانیسازی تجربهی خاصی است که اکنون در سومین دهه از قرن بیستویکم میلادی آسانتر میتوان به نتایج و عواقب آن فکر کرد. گرچه جهانیسازی نیز بدبینیها و خوشبینیهای خاص خود را برانگیخته است و در پی خواهیم دید که چپ و راست اینجا هم برای تسلیبخشی یا هشدار زمینههای ذهنیِ خود را دارند.
اما قبل از آنکه به خوب و بد جهانیسازی بپردازیم، شاید بد نباشد که دوباره یک داستان قدیمی را مرور کنیم. داستان مردمی که قرار بود در مسابقهای عادلانه و برابر شرکت کنند. معادل آنچه دربارهی جهانیسازی گفته میشود: فرصت برابر برای رقابت در مسابقهی جهانی رشد و توسعه. در آن مسابقهی دو کسانی فرصت دارند که از همان ابتدا مسابقه را با دوچرخه شروع کنند. آنها طبیعتاً جلو میافتند و بقیه باید با فاصله دنبالشان بدوند. اما این پایان ماجرا نیست. دوندگان باید هزاران متر بدوند. فرض کنید که نوعی مسابقهی ماراتن بیانتها است. به هر رو، جایزهی کسانی که زودتر هزار متر اول را پشت سر بگذارند چند اتوموبیل است روی خط مسابقه، که از آن پس سوار بر آنها مسابقه را ادامه میدهند. چند نفری که پس از آنها هزار متر اول را پشت سر میگذارند میتوانند از دوچرخههای آنها استفاده کنند. به این ترتیب در ادامهی مسابقه چند نفر سوار بر اتوموبیل هستند، چند نفر سوار بر دوچرخه و عدهی زیادی هم خسته و تشنه پیاده میدوند. قاعدهی مسابقه همین است. آنها که پیش افتادهاند مدام بخت و اقبال بهتری مییابند، باز هم برای پیشتر بودن. مثلاً از جایی به بعد بهجای آن اتوموبیلهای کوچک و قدیمی میتوانند از لیموزینهای مدرنی استفاده کنند که تهویهی مطبوع دارد و یخچالهایی پر از انواع نوشیدنی و خوراکیهای خوشمزه. لیموزینها حتی سیستم اتوپایلوت دارند و لازم نیست که سرنشینان کارِ خاصی انجام دهند. لم میدهند روی صندلی با لیوان نوشیدنی در دست و از شیشهی عقب ماشین رقبای نزدیکتری را میبینند که سوار شدهاند بر اتوموبیلهای قدیمی که البته حتی آنها هم مدام دورتر میشوند. از آنها که دوچرخهای نصیبشان شده و اکثریت دیگر رقبا که پیاده میدوند هیچ نشانهای در انتهای جاده دیده نمیشود. مسابقه البته ادامه دارد. همه میدوند. همه میدانند که چارهای جز دویدن ندارند. حتی کسانی هم که پیادهاند امیدوارند که پیروز شوند. اما ما که از دور نگاه میکنیم مطمئنایم که برندهی این مسابقه فقط کسانی خواهند بود که سوار لیموزینها هستند. کمتر از یک درصد از جمعیت. البته اتوموبیلسوارها هم وضعیت بدی ندارند. دو سه درصد از جمعیت. دوچرخهسواران هم از انبوه پیادگان قدری فاصله گرفتهاند و فاصلهشان میتواند از این هم بیشتر شود. شش یا هفت درصد از جمعیت.
بقیهی دوندگان، تقریباً نود درصد از جمعیت، شانه به شانهی هم میدوند. در دوردست در ابتدای جاده. بعضی از پا درآمدهاند. اما اکثریت جمعیت هنوز به موفقیت امیدوارند و همچنان طبق دستورالعمل طرحهای توسعه سختکوشانه میدوند. در واقع، چارهی دیگری هم ندارند. جادهی برهوتی است به سمت ناکجا و چارهای نیست جز تلاش برای رفتن به آن ناکجا.
آیا این داستان تصویر کاملی از جهانیسازی است؟ نه. قطعاً نه. بدبینانه است و پیشداوری دارد و سوگیرانه است.
اما اجازه دهید که قضاوت نهایی را تا پایان مقاله، یعنی پس از مرور محاسن و معایب جهانیسازی از منظر محیط زیست، به تأخیر بیندازیم.
ابتدا مروری داشته باشیم بر اثرات مثبت جهانیسازی بر محیط زیست:
۱- جهانیسازی به رشد اقتصادی کمک میکند. و رشد کمک میکند به کنترل اثرات منفیِ فقر بر محیط زیست، و البته رشد منابع مالیِ بیشتری را برای حفاظت از محیط زیست فراهم میکند.
۲- جهانیسازی امکان نظارت نهادهای جهانی و برقراریِ وحدت رویه برای حفظ محیط زیست را آسانتر میکند.
۳- انطباق اقلیمی نیازمند دادوستد و بده و بستان جهانی است. جاهایی منابع آب را از دست میدهند و جاهایی عرصهی سکونت را. جاهایی مزیتهای جدیدی پیدا میکنند و جاهایی مزیتهای پیشین را از دست میدهند. جهانیسازی باعث میشود که چنین مناطقی با یکدیگر همکاری کنند.
۴- جهانیسازی مشوق دموکراسی است و تجربه نشان میدهد که محیط زیست در نظامهای دموکراتیک بهتر حفظ میشود.
۵- همکاریهای جهانی امکان گسترش فناوریهای سبز را افزایش میدهد.
همین الان هم میزان مصرف منابع زمین دو برابر ظرفیت اکولوژیک کرهی زمین است.
۶- تأکید دوباره بر مورد اول، با هدف پاسخگویی به یکی از انتقادات اصلیِ مخالفان جهانیسازی. میگویند رشد اقتصادی در کوتاهمدت میتواند اثرات ویرانگری بر محیط زیست داشته باشد. مثلاً تصور کنید که جمعیت کنونی چین و هند و اندونزی و پاکستان و بنگلادش، یعنی بیش از نیمی از جمعیت جهان که هم اکنون ردّپای اکولوژیکی کمتری از متوسط جهانی دارند، به سطح رفاه شهروندان متوسط غربی نزدیک شوند. این به معنای چند برابر شدن انتشار دی اکسید کربن و چند برابر شدن تولید زباله و به همین شکل رشد تصاعدیِ بسیاری از دیگر بحرانهای محیط زیستی است. راهحل چیست؟ واقعیت این است که ادامهی رشد تنها گزینه برای کنترل اثرات منفی رشد است. کوزنتس درینباره ایدهی جالبی دارد (منبع). او میگوید در کوتاهمدت رشد اثر منفی بر محیط زیست میگذارد اما در بلندمدت این اثرات جبران میشود و از آن به بعد افزایش رشد به بهبود حفاظت از محیط زیست میانجامد. اگر الان رشد اقتصادیِ فنلاند و نروژ افزایش یابد بیتردید نه تنها سرمایهگذاری برای حفظ محیط زیستِ خود را افزایش خواهند داد بلکه حتی شاید بتوانند به حفظ محیط زیست در برخی از دیگر مناطق جهان هم کمک کنند. اما اگر همین الان بنگلادش و پاکستان فرصت رشد اقتصادی پیدا کنند قطعاً سرانهی انتشار دی اکسید کربن و تولید زباله در این دو کشور به شکلی نگرانکننده افزایش خواهد یافت. چارهی کار ممانعت از رشد این دو کشور نیست. باید این دو کشور هم آنقدر فرصت رشد مداوم داشته باشند تا سرانجام توسعهی اقتصادی به آنها فرصت حفاظت از محیط زیست بدهد.
به نظر میرسد که سبزها دلایل بیشتری برای دلخوری از جهانیسازی دارند. فهرست آنها در مخالفت با جهانیسازی خیلی طولانی است:
۱ــ تحمیل الگوی رفاه شهروند متوسط غربی به سراسر جهان. رؤیای آمریکایی را در نظر بگیرید: یک آپارتمان حداقل صد متری و یک خودرو و مصرف روزانهی مقدار متناسبی گوشت قرمز و سالی حداقل یک بار مسافرت هوایی برای هر خانواده. امروز در دوردستترین مناطق آفریقا و آسیا و در جزایر منفرد اقیانوس آرام و اقیانوس هند سیاستمداران عکسشان را میچسبانند به دیوار و میگویند به من رأی دهید تا فقط طی چهار سال شما را به این رؤیا برسانم. مشکل این است که اگر وعدهی همهی سیاستمداران تحقق یابد در این صورت منابع یک کرهی زمین کافی نیست و ما به حداقل چهار کرهی زمین احتیاج خواهیم داشت!
۲ــ تمرکز بر مزیتهای اقتصادی کشورها را تکمحصولی میکند، و این میتواند عاملی باشد برای کاهش تابآوری و افزایش آسیبپذیری در برابر تغییرات اقلیمی و محیطی.
۳ــ جهانیسازی رقابت اقتصادی میان کشورها را به نوعی جنگ سرد تبدیل میکند. برای پیروزی در این رقابت همه ناچار خواهند بود که «مؤثرترین و قویترین» ابزار را پیدا کنند و نه «مناسبترین» ابزار را. و معمولاً آنچه با محیط زیست سازگار است مناسبترین ابزار است و در مقابل آن قویترین ابزار.
۴ــ اقتصادهای مسلّط، لیموزینسوارهای آن مسابقهی فرضی، بر فرهنگهای بومی غلبه میکنند و آنها را از بین میبرند. زمینههای سیاسی و اقتصادیِ پیدایش ابرقدرتهای سیاسی به تدریج در هالهای از برتریطلبیهای فرهنگی پوشیده میشود و در نتیجه پا به پای تسلط اقتصادی غلبهی فرهنگی نیز رخ میدهد.
۵ــ دولتها در کشورهای در حال توسعه وارد رقابت تنزلی میشوند. یعنی برای جذب سرمایهگذاریِ خارجی روزبهروز استانداردهای محیط زیستیِ کشور را تنزل میدهند. بنابراین، بسیاری از صنایعی که در اروپا و آمریکای شمالی مجوز تولید ندارند روانهی کشورهایی میشوند که برای توسعهی اشتغال چارهای جز نادیده گرفتن استانداردهای محیط زیستی ندارند.
۶ــ به تدریج جایی فکر میکند و جای دیگری کار میکند. جایی از تولید ایده نان میخورد و جایی از کار سخت یدی.
۷ــ نابرابریِ جهانی تشدید میشود، چون تجربه نشان میدهد که بهرهمندی از عرضهی یک کالای اقتصادی نسبت معکوس دارد با نزدیکی به فرایند تولید آن. به این معنا که کارگران، آنها که مستقیماً در حال تولید کالا هستند، کمترین بهره را میبرند و صاحبان سرمایه یا عاملان خرید و فروش کالا که در دورترین فاصله نسبت به خط تولید ایستادهاند صاحب بیشترین بهره میشوند. گفتیم که در جهانیسازی، شمال ــ لیموزینسوارها ــ صاحب سرمایهاند و حاکم بازار، و جنوب ــ پیادهها و دوچرخهسواران ــ کارگرند و دستاندرکار خط تولید. در نتیجه، بیعدالتیِ جهانی و شکاف فقیر و غنی روزبهروز در جهان بیشتر میشود. گرچه به صورت نسبی ممکن است که استقرار صنایع و توسعهی اشتغال قدری چشمانداز اجتماعیِ منطقهی میزبان را بهبود بخشد. اما این امر فقط اندکی از آن شکاف عظیم را پر میکند.
۸ــ بدبینانه حتی میتوان گفت که جهانیسازی نوعی بردهداری مدرن را گسترش میدهد. کسانی در دوردست عشق و حال میکنند و کسانی دیگر به سختی برای آنها مشغول کارند. اربابان لیموزینسوار و بردههای پیاده. البته این تصویر خیلی بدبینانه است. اما نمیتوان گفت که کاملاً نادرست است.
۹ــ تکمحصولی شدن و نیز تخصصیشدن اقتصاد کشورها با افزایش گسترهی حمل و نقل عملاً به افزایش انتشار گاز دی اکسید کربن میانجامد. فلان مادهی اولیه در اندونزی تولید میشود و سپس به چین انتقال مییابد. کالایی که از آن ماده در چین تولید شده تماماً به آمریکای جنوبی صادر میشود. به این ترتیب، برای تولید و رساندن یک کالا به دست مصرفکنندهی واقعی باید کشتیهایی سراسر اقیانوسهای جهان را بپیمایند.
۱۰ــ تخصصیشدن افراطی به فشار شدید به منابع طبیعی میانجامد. فرض کنید که جایی مزیت نسبی دارد برای تولید غلات. تمام اقتصاد متمرکز میشود بر همین حوزه. غلات محصولاتی آببرند و در نتیجه باید سهمی بیش از استانداردهای اکولوژیک از آبهای جاری و زیرزمینیِ کشور به کشاورزی اختصاص یابد.
۱۱ــ بر خلاف تصور رایج، جهانیسازی میتواند به تمرکزگرایی و نه تکثرگرایی بینجامد. چین مثال خوبی است. عملاً تبدیل شده است به کارخانهی جهان. و این نگرانی وجود دارد که کنترل بازارهای جهانی توسط این کشور عملاً به پیدایش نوعی امپریالیسم جدید بینجامد. مثال دیگر تمرکز تولید سوخت و انرژی در روسیه است که به تهدیدی امنیتی برای اروپا تبدیل شده است.
۱۲ــ جهانیسازی حس تعلق خاطر زادبومی را از بین میبرد. میگویند اگر تصور کنید که شهروند همهی جهان هستید در واقع شهروند هیچجا نیستید (منبع). کاهش تعلق خاطر زادبومی دو پیامد دارد: نخست فرار مغزها و مهاجرت نخبگان از کشورهای فقیرتر به کشورهای ثروتمندتر، و دوم افزایش هزینههای مدیریت محیطی زیرا مردمی کمتر علاقهمند به زادبومِ خود کمتر حاضر به مشارکت داوطلبانه برای حفاظت محیط زیست هستند.
نتیجه
همانطور که دیدیم، فهرست پیامدهای منفی جهانیسازی برای محیط زیست تقریباً دو برابر پیامدهای مثبت آن است. بر این مبنا، آیندهی جهان را چگونه میتوان پیشبینی کرد؟
جهانیسازی اجتنابناپذیر است. همه نمیتوانند مثل کرهی شمالی درهایشان را کاملاً به روی بقیهی دنیا ببندند. و کرهی شمالی هم دیر یا زود ناچار به باز کردن درها خواهد شد. بنابراین، جهانیسازی پیش میرود و جهان در برابر همهی پیامدهای منفیای که برشمردیم تسلیم خواهد شد.
آیا میتوان گفت دنیا ناگزیر نابرابرتر، آلودهتر و ناپایدارتر خواهد شد؟ اکنون در مقطعی از تاریخ هستیم که تحقق سبک زندگیِ شهروند متوسط غربی برای بسیاری از شهروندان جهان محتملتر مینماید. همهی دولتها این سطح از رفاه را وعده میدهند و ملتها نیز تصور میکنند که مشکلاتْ ناشی از ناکارآمدی یا فساد دولتها است و اگر این یکی برود و آن یکی بیاید سرانجام آن رؤیا تحقق خواهد یافت. اما میدانیم که منابع زمین آنقدر نیست که چنان سبکی از زندگی را برای هشت میلیارد نفر تأمین کند. همین الان هم میزان مصرف منابع زمین دو برابر ظرفیت اکولوژیک کرهی زمین است. آیا توسعهی علم میتواند تحقق چنان رؤیایی را محتمل کند؟ توسعهی علم شاید بتواند این عدم توازن بین مصرف منابع و ظرفیت اکولوژیک زمین را جبران کند. البته تحقق این امر بسیار دشوار است و شاید دهها سال به طول بینجامد. اما چنان وضعیتی شاید حداکثر بتواند پایداریِ محیطیِ زمین را تضمین کند و نابرابری جهانی همچنان تداوم خواهد داشت.
فرض کنید که علم بتواند تداوم آن مسابقهی فرضی را تضمین کند و به پیادهها کمک کند که از پا درنیایند و به مسابقه ادامه دهند. اما علم هرگز نمیتواند برای همه لیموزین فراهم کند. اساساً چنین تعدادی از لیموزین (سطح متوسط مصرف شهروند غربی) در کرهی زمین قابل تولید نیست.
چه میشود اگر به تدریج همهی ملتها مطمئن شوند که تحقق رؤیای آن نوع زندگی مرفه هرگز برای همگان ممکن نیست؟ چه میشود اگر پیادهها به تدریج تصمیم بگیرند که مسابقه را ادامه ندهند؟ جهانیسازی تصویری ترسناک از آیندهی دنیا را پیش روی ما میگذارد. جالب است که جهانیسازی برآیند دانش مدرن و محصول نهاییِ انقلاب صنعتی و دویست سال تکاپوی بشر در مسیر رشد و توسعه است. اما بعضی میتوانند بدبینانه بگویند که این مسیر به خوبی طی نشده است و به سمت آرمانشهر (اتوپیا) هم نیست. دستکم اینکه به سمت سبزآرمانشهر (اکوتوپیا) نیست. و راهی که به سمت اکوتوپیا نرود توتالیتاریسم محیطی، تحمیل ارادهی انسان بر چشمانداز زمین، را تشدید خواهد کرد.