12 آوریل 2025

نامه به زندانیان سیاسی در روسیه

فرانچسکا ماستروتزو

در ماه مه گذشته، حساب اینستاگرامی «نامه‌های آزادی» (Pismo Svobody) ــ یک نهاد آمریکایی که مکاتبه با زندانیان سیاسیِ روس را تسهیل و پاسخ‌های آنان را در اینترنت منتشر می‌کند ــ اعلام کرد که انبوهی نامه از دیمیتری کولیکوف، یک زندانی سیاسیِ پنجاه‌واندی ساله‌ی اهل ولادی‌وستک، را دریافت کرده است. یکی از این نامه‌ها شامل طرحی از یک اژدهای طلایی زیبا بود، که احتمالاً در ماه ژانویه به نشانه‌ی آغاز سال اژدها طراحی شده است.

چند ماه قبل، فهمیدم که هر کسی می‌تواند از هر جایی در دنیا به زندانیانِ روس نامه بفرستد. من دقیقاً مترصد بهانه‌ای برای چنین کاری بودم، و وقتی نامه‌ی دیمیتری را دیدم، احساس کردم که باید این فرصت را غنیمت بشمارم. می‌خواستم به مردی نامه بنویسم که عکاس آماتور است و در آخرین ایستگاه راه‌آهن سراسری سیبری، در مرز چین، زندگی می‌کند ــ طرح اژدهای موجود در این نامه گویای این نزدیکیِ جغرافیایی و فرهنگی است. بر اساس دو نامه‌ای که در حساب اینستاگرامی «نامه‌های آزادی» منتشر شده است، به نظر می‌رسد که او از همان آدم‌هایی است که دوست دارند تا دم صبح فلسفه‌پردازی کنند. هنگامی که در مسکو تحصیل می‌کردم، آدم‌هایی از این قماش زیاد می‌دیدم ــ چنین آدم‌های تولستوی‌مآبی در روسیه فراوان‌اند.

من در چند نوبت در مسکو زندگی کرده‌ام، هر دفعه به مناسبتی مرتبط با یکی از دانشگاه‌های این شهر. در آن زمان، مردم برای دیدن من، یک زن ایتالیایی که به زبان روسی حرف می‌زد، هجوم می‌آوردند و تشنه‌ی گفتوگوهای فرهنگی بودند. این مربوط به ۲۰ سال پیش است، هنگامی که پوتین درگیر جنگ با چچن بود اما هنوز می‌شد در مخالفت با او تظاهرات بزرگی به راه انداخت. در نخستین نمایشگاه دوسالانه‌ی هنر معاصر در مسکو، در سال ۲۰۰۵، امید و پرسترویکا [perestroika] (سیاست اصلاح و بازسازی اقتصادی و اداری میخائیل گورباچف در شوروی سابق) موج می‌زد. یک شب، در آشپزخانه‌ی مشترک یکی از خوابگاه‌هایی که در آنجا اقامت داشتم، یک استاد فیزیک با نظریه‌ی رایج درباره‌ی نیاز روس‌ها به رهبر قدرتمند مخالفت کرد. نامه‌های دیمیتری مرا به یاد آن شب انداخت.

شاید کمی نامنصفانه باشد که مخاطبِ نامه‌ام را بر اساس یک طرح انتخاب کنم. من به مادربزرگهای زندانی نامه ننوشتم، همان مادربزرگ‌هایی که به اجبار دور از دختران و نوه‌های تنهایی به سر می‌برند که پدرانشان هم به جنگ رفتهاند. من می‌خواستم دیمیتری برایم چیزی بنویسد، همان‌طور که برای دیگران نوشته بود. می‌خواستم درباره‌ی گل‌های داوودی روی تمبرهای چینی دهه‌ی ۱۹۶۰ چیزی بنویسد، یا درباره‌ی صدها هزار نفری که در دوران پاکسازیِ بزرگ استالین در دفاع از حقوق خود جان باخته بودند.

در ژانویه‌ی گذشته، در صفحه‌ی اصلی پایگاه اینترنتی مدوزا [Meduza]، رسانه‌ی مستقلی که حکومت روسیه آن را عامل بیگانگان می‌داند، مطلع شدم که می‌توان برای زندانیان سیاسیِ روس نامه نوشت. در روسیه، فقط از طریق وی‌پی‌ان می‌توان به این وبسایت دسترسی پیدا کرد. بر اساس نوشته‌های این وبسایت، مکاتبه‌ی مکرر با زندانیان نوعی حمایت اخلاقی و تنها منبع خبر گرفتن آنان از دنیای بیرون از زندان است. حتی می‌تواند شکلی از حفاظت از آنان محسوب شود: زندانیانی که به طور منظم با بیرون در تماس‌اند بیشتر احتمال دارد که از بدرفتاریِ زندان‌بانان در امان بمانند.

مکاتبه‌ی مکرر با زندانیان نوعی حمایت اخلاقی و تنها منبع خبر گرفتن آنان از دنیای بیرون از زندان است. حتی می‌تواند شکلی از حفاظت از آنان محسوب شود: زندانیانی که به طور منظم با بیرون در تماس‌اند بیشتر احتمال دارد که از بدرفتاریِ زندان‌بانان در امان بمانند.

در این وب‌سایت، فهرستی به‌روزشده از زندانیان سیاسی وجود دارد که شامل نام، سن، اتهام، و گاه عکس آنان است. از جمله کسانی که در این فهرست یافتم کودکانی ۱۶ ساله بودند، دانشجویان، زنان و مردان میان‌سال، و یک کاربر موبور تیک‌تاک که به آسانی می‌شد او را در لباسی شیک تصور کرد و نه پوشیده در پرچم صلح‌دوستی‌ای که احتمالاً به دستگیری‌اش انجامیده بود. بالای هر صفحه مجموعه‌ای از آمار دیده می‌شود: از ژانویه‌ی گذشته تا کنون، حدود ۶۰۰ نفر به دلایل سیاسی در بازداشت موقت به سر می‌برند. اکنون بیش از ۱۰۰۰ نفر زندانی هستند، که به اکثر آنان حکم‌های ناعادلانه و نامتناسبی داده شده است: ۹ سال برای لایک کردن مطلبی در ضدیت با جنگ در اوکراین، ۶ سال برای بهره بردن از درمان تغییر جنسیت از طریق جایگزینی هورمونی، ۱۲ سال برای اهدای ۳۰ دلار به یک سازمان غیردولتی اوکراینی.

جست‌وجو برای یافتن زندانیای که بتوان به او نامه نوشت را با مراجعه به گروههای بینالمللیای آغاز کردم که مکاتبه میان زندانیان سیاسی و مردم عادی را تسهیل میکنند. این گروه‌ها همچنین جلساتی را برگزار میکنند که به مردم اجازه می‌دهد که دور هم جمع شوند و نامه بنویسند. از این طریق به صفحه‌ی اینستاگرام «نامه‌های آزادی» هدایت شدم، جایی که برخی از پیام‌های دیمیتری و دیگر زندانیان را خواندم. هر روز مطالبی روی صفحه‌ی نمایش ظاهر می‌شد و به من اجازه می‌داد که داستان‌های آنها و ماجرای جابجایی‌های خودسرانه‌ی آن‌ها از زندانی به زندان دیگر، در فواصل کوتاه یا بلند، مانند آنچه در مجمع‌الجزایر گولاگ اثر الکساندر سولژنیتسین می‌خوانیم، را دنبال کنم. اکنون نیز مثل آن زمان، نامه‌های مربوط به گولاگ‌ها از زمستان‌های ابدی، سلول‌های سرد، و شور و شوق مشاهده‌ی نخستین جوانه‌های سبز در میان برف‌های آب‌شده خبر می‌دهند.

زندانیان اغلب نامه‌های خود را با صحبت درباره‌ی آب‌وهوا یا تصوری که از دنیای بیرون دارند، آغاز می‌کنند. درخواست‌ آن‌ها برای ارسال تصاویر گل‌ها و گیاهانِ مناطق گرمسیرتر مرا به یاد فضانوردانی می‌اندازد که اغلب می‌گویند بیش از هر چیز دیگری روی زمین دلشان برای طبیعت‌ تنگ شده است. بعضی از آن‌ها می‌نویسند که اگر این نامه‌ها نبود، پشت میله‌ها می‌پوسیدند. بعضی دیگر می‌گویند که قبل از دستگیری می‌دانستند که در صورت زندانی‌شدن نامه دریافت خواهند کرد و همین امر به آن‌ها کمک کرده بود تا اصول اخلاقیِ خود را در بیرون از زندان حفظ کنند. سؤالات آن‌ها اکثراً عادی و بعضاً عجیب و غریب بود. اخیراً کدام فیلم‌ها را دیده‌اید؟ آیا به هیچ کنسرتی رفته‌اید؟ امسال چند خودروی برقی فروخته شد؟ می‌توانید جدیدترین میم‌ها را برای من بفرستید؟

لحن نسبتاً عادی و ملایم اکثر نامه‌ها تا حدی به این علت بود که می‌خواستند سانسور را دور بزنند. وب‌سایت‌هایی وجود دارد که در مورد نحوه‌ی افزایش شانس عبور نامه‌ از سد سانسور راهنمایی‌هایی ارائه می‌دهد. بحث درباره‌ی سیاست، جنگ و پوتین اکیداً ممنوع است، در حالی که ممنوعیت‌هایی که به این اندازه واضح نیست تصویری تیره‌وتار از دیکتاتوری ترسیم می‌کند: استفاده از شکلک‌ها (ایموجی‌ها)، کلمات خارجی و ارجاعات ادبی مجاز نیست.

وقتی نامه‌ها را می‌خواندم، به این نتیجه رسیدم که اگر همه‌ی آنها را کنار هم قرار دهیم، می‌توانند ژانر ادبیِ جدیدی را به وجود آورند، یا حداقل ژانر فرعیِ تازه‌ای پیرامون نقش سانسور در تقویت احساس صمیمیت از طریق نامه‌های زندان. در یکی از نامه‌ها اولین سؤال این بود: «جشن تولدت چطور بود؟» اما سانسور تنها علت تمرکز محتوا بر موضوعات روزمره‌ای مثل ورزش، سفر، شام خانوادگی یا درخواست ارسال کارت‌پستال‌های رنگی نیست ــ گویی این افراد از سلول‌های خود بیرون آمده و در مهمانی‌ای در محل سکونتشان دور هم جمع شده‌اند. موضوعات خوشایند باعث می‌شود که زندانیان حس کنند به دنیای بیرون تعلق دارند و این امر تحمل آزار و اذیت مستمر را آسان‌تر می‌کند.

می‌گویند نوشتن اولین نامه از همه سخت‌تر است. وقتی سعی کردم که نامه‌ام را بنویسم، بعد از چند جمله‌ی اول با بن‌بست مواجه شدم. برای اینکه ذهنم را مشغول کنم، به جست‌وجوی نام دیمیتری در گوگل پرداختم. اولین نتیجه‌ای که ظاهر شد، سوابق کیفری‌اش بود که قبلاً از آن خبر داشتم: او در اعتراضات علیه جنگ در اوکراین شرکت کرده بود، اما اتهام اصلی‌اش عکاسی از پل‌ها بود. برخلاف دیگر زندانیان سیاسی که نامشان را در گوگل جست‌وجو کرده بودم، نام او در چند خبر نیز آمده بود، از جمله در تحقیقی توسط بخش روسیِ بی‌بی‌سی در مورد فعالیت‌های ضدجاسوسی در خاور دور. در این گزارش گفته شده بود که در سال ۲۰۲۳، شش نفر به ظن خیانت دستگیر شده‌اند، که بعضی از آنها متهم به فروش اطلاعات هسته‌ای روسیه به چین بودند.

 دیمیتری در یکی از نامه‌هایش نوشت که «کشور بین دو گروه تقسیم شده است: آدم‌های بدشانسی که آزادیِ خود را از دست دادند و آدم‌های بدشانسی که آزادیِ دیگران را سلب کردند».

از زمان آغاز جنگ در اوکراین، تعداد فزاینده‌ای از شهروندان روس به اتهامات ساختگی دستگیر و بعداً به جرائمی مثل خیانت متهم شده‌اند که می‌تواند مجازات‌های سخت‌تری را در پی داشته باشد. پیدا کردن عکس‌های دیمیتری از پل‌ها در مجموعهی ‌آثارش آسان بود. در ماه مارس گذشته، او به جرم عکاسی از زیرساخت‌های استراتژیک برای اوکراین به ۱۲ سال زندان محکوم شد. دیمیتری در یکی از نامه‌هایش نوشت که «کشور بین دو گروه تقسیم شده است: آدم‌های بدشانسی که آزادیِ خود را از دست دادند و آدم‌های بدشانسی که آزادیِ دیگران را سلب کردند». این یادآورِ روسیه‌ی دوران استالین است که بین سرکوب‌شدگان و خبرچین‌ها تقسیم شده بود.

به گفته‌ی جولیا دی فلوریو، رئیس «مؤسسه‌ی یادبود قربانیان ایتالیایی»، شاخه‌ی ایتالیایی یک سازمان غیردولتی روسی که از حقوق بشر و حافظه‌ی تاریخی محافظت می‌کند، جنگ در اوکراین حتی خانواده‌ها را نیز دچار تفرقه کرده است. این سازمان در اواخر دهه‌ی ۱۹۸۰ در مسکو تأسیس شد و اکنون دولت در اقدامی مغرضانه آن را بسته است. او به من گفت: «جنگ مردم اوکراین را متحد کرده است. اما مردم روسیه را با تقسیم خانواده‌ها به موافقان و مخالفان جنگ، دوپاره کرده است، بهویژه زمانی که یکی از اعضای خانواده به زندان می‌افتد.» زندانیانِ سیاسی اغلب از خانواده و دوستانِ خود دور و رنجیدهخاطر می‌شوند، زیرا آنان به علت ناامیدی، عصبانیت یا ترس از ارتباط، تماسشان را با زندانیان قطع می‌کنند. انزوا، انزوا به بار می‌آورد.

قبل از بازگشت به نامه‌ی دیمیتری، عکس‌هایی را که گرفته بود مرور کردم. ولادی‌وستوک دو پل کابل‌دار بسیار عکاسی‌پسند دارد: پل روسکی (Russki Most) که بسیار بلند است و در مه یا هنگام پرواز مرغ‌های دریایی، زیباییِ خاصی دارد. پل زولوتوی (Zolotoy Most)، که در آسمان شب به سفیدیِ مروارید است، بر فراز خلیجی قرار دارد که به دریای ژاپن منتهی می‌شود. اما پیش از آنکه غرق جست‌وجویی شوم که ممکن بود مرا از نوشتن نامه باز دارد، توقف کردم. در هر صورت، نمی‌توانستم درباره‌ی پل‌ها بنویسم. اگر دیمیتری می‌خواست، خودش می‌توانست این کار را انجام دهد.

زندانیان گاهی کمتر از کسانی که برایشان نامه می‌نویسند نگران سانسور به نظر می‌رسند. ایلیا یاشین، یکی از مخالفانی که در اوایل اوت در مبادله‌ی زندانی با ایالات متحده آزاد شد، هر آنچه می‌خواست نوشت و با این حال نامه‌هایش به خارج از زندان رسید. وقتی از دی فلوریو پرسیدم که چطور چنین چیزی ممکن است، او گفت: «سانسورچی‌ها ممکن است تا حدی عطوفت داشته باشند و نرمش نشان دهند ـــ بالاخره، آنها هم انسان هستند. همه‌ی آنها، از جمله قضات، می‌توانند تصمیم بگیرند که تا کجا از ابزارهای موجود استفاده کنند. از طرف دیگر، این می‌تواند نوعی استراتژی سیاسی باشد: سرکوب همه‌ی صداهای مخالف ممکن است به نفع قدرتمندانِ حاکم نباشد، زیرا سرکوبِ کامل توجه بیشتری را جلب می‌کند. نامه‌های زندانیان تهدیدی واقعی برای دولت نیستند، اما اگر این افراد به طور کامل خاموش یا ناپدید شوند، این خبر به غرب خواهد رسید.»

با این حال، احساس می‌کردم که نامه‌ام ـــ که از ایتالیا ارسال می‌شود ــ باید بی‌نقص باشد. بعد از هر سطری که می‌نوشتم، باید درنگ و تأمل می‌کردم. می‌خواستم از دیمیتری سؤال سادهای بپرسم: «زندگی در شرق دور روسیه، در مرز با کشورهایی چنین متفاوت، چگونه است؟» اما حتی واژه‌ی «مرز» هم در نامه‌ به فردی که به جرم جاسوسی محکوم شده، می‌توانست خطرناک باشد. به همین دلیل، بسیاری از افراد به موضوعاتی مانند طبیعت می‌پردازند: موضوعی عاری از خطر، اما فراگیر و خاطره‌انگیز. می‌خواستم سؤالم را محتاطانه مطرح کنم ـــ و شاید هرگز نتوانم راه درستی برای پرسیدن این سؤال پیدا کنم. بنابراین، تصمیم گرفتم که درباره‌ی خودم صحبت کنم و برای پرهیز از هرگونه خطری، دست‌کم در ابتدا به دوران زندگی‌ام در مسکو اشاره نکنم.

من در سیسیل بزرگ شدم ـــ شاید به همین دلیل است که درخت مورد علاقه‌ام انار است. والدینم وقتی به دنیا آمدم یک درخت انار کاشتند. در مدرسه‌ی ابتداییام، همهی بچه‌ها باید شعری حفظ می‌کردند که در آن درخت انار نماد تجربهای دردناک و تأثیرگذار باشد. آنجا بود که متوجه شدم درخت انار درخت مورد علاقه‌ی من است. انارها نوعی زیبایی شرقی دارند، اینطور نیست؟ آنها هرگز نمی‌توانستند در شمال اروپا به وجود آمده باشند، با آن تاج‌ها و آن‌همه دانه‌هایی که مثل هزاران بالشتک یاقوتی هستند. انار میوه‌ی اعیان و اشراف است. در طول سال‌ها، پدرم درخت انارم را با دیگر انواع مدیترانه‌ای پیوند زده است، اما فکر نمی‌کنم که درخت اصلی را تغییر داده باشد. به لطف بارها نقل مکان به شهرهای جدید، من هم احساس می‌کنم که پیوند خورده‌ام. نظر شما چیست؟

من هنوز در انتظار پاسخ هستم، اما می‌دانم که دریافت جواب زمان می‌برد. دیر یا زود، یک پاکت سفید از زندانِ ولادی‌وستوک دریافت خواهم کرد که روی آن آدرسم با خطوط سیاه در مربعی قاب گرفته شده، گویی در قفس است. من به زبان روسی صحبت می‌کنم و به راحتی می‌نویسم، اما اکثر افرادی که چنین نامه‌هایی می‌نویسند، این زبان را بلد نیستند. یکی از سازمان‌های حقوق بشری که برای غلبه بر این مانع زبانی کار می‌کند OVD Info است که بهعنوان بخشی از پروژه‌ای به نام Letters Now پیام‌ها را به صورت رایگان ترجمه می‌کند و همراه با تصاویر به زندان‌های روسیه می‌فرستد. جدیدترین ابتکارشان، که در ماه اوت گذشته ارائه شد، وب‌سایتی است که زندانیانِ سیاسی و آدرس‌هایشان را به ترتیب تعداد نامه‌هایی که دریافت می‌کنند، فهرست می‌کند. به عبارت دیگر، زندانیان سیاسی بر اساس میزان تنهایی‌شان طبقه‌بندی می‌شوند.

 

برگردان: افسانه دادگر


فرانچسکا ماستروتزو ویراستار، مترجم و نویسنده‌ی ایتالیایی است. او درباره‌ی رسانه‌ها، بهداشت روانی زنان، و روسیه می‌نویسد. آنچه خواندید برگردان مقاله‌ی زیر است:

Francesca Mastruzzo, ‘Writing to political prisoners in Russia’, The Dial, 14 January 2025.