05 نوامبر 2025
کارنامهی ارامنهی ایران در دوران مشروطیت
اسفندیار دواچی
در میان تاریخنگارانِ غیرارمنی ایران، تنها معدودی، همانند اسماعیل رائین، خسرو شاکری و ژانت آفاری به اندازه و شیوهای در خور به نقش پررنگ ارامنه در دوران مشروطه پرداختهاند. احمد کسروی نیز در لابهلای دو گزارش خود از انقلاب مشروطه، رشتههایی پراکنده اما ارزشمند از مبارزات فداییان ارمنی را بهدست میدهد. در میان مورخین ارمنی، کارهای حوری بِربِریان، احتمالاً نخستین پژوهشهای جامع، تحلیلی و آکادمیک در این باب است. اما منابعی که به زبان ارمنی نوشته شدهاند و احیاناً دادههای خام بیشتری را میتوانند در اختیار ما بگذارند، هنوز به فارسی برگردانده نشدهاند.[1]هر چند که رگههایی از این منابع دست اول، در برخی آثار و مقالات نویسندگان ارمنی نقل شده است.[2]
***
نقش ارامنهی ایران در انقلاب مشروطه، پیچیدگیهای خاص خود را دارد. بخش عمدهای از این پیچیدگیها به خاستگاه مبارزان مشروطهخواه ارمنی باز میگردد. در بازهی زمانی تابستان ۱۹۰۸ تا بهار ۱۹۱۲ دویست تا سیصد نفر از ارامنه در نبردهای آزادیخواهانهی ایران شرکت جستند.[3] خاستگاه بیشتر این افراد قفقاز جنوبی (گرجستان، آذربایجان و ارمنستان امروزی) بود نه ایران. در واقع، بسیاری از مبارزین و فداییان ارمنی، از جمله یفرمخان، از رعایای «مملکت محروسهی ایران» نبودند. از میان ۵۲ نفری که اسماعیل رائین در زمرهی کشتهشدگانِ شناساییشدهی ارمنی برمیشمارد، و از میان ۴۰ نفری که زادگاه آنان را معین میدارد، تنها حدود هشت نفر از آنان زادگاهی ایرانی دارند.[4] از این نمونه میتوان با قدری مسامحه نتیجه گرفت که تا فتح تهران، احتمالاً حدود بیست درصد از آزادیخواهان ارمنی، ایرانی بودند. که البته با انتصاب یفرم خان به ریاست نظمیه تهران، و «سرداری تمام سپاه ایران»،[5] ارامنهی ایرانیِ بسیار بیشتری به صفوف نظامیان در قالب مأموران نظمیهی تهران پیوستند.[6]
اما از طرف دیگر، بیشتر فداییان ارمنی در مناطقی از قفقاز جنوبی زاده شده بودند که تازه در عهد فتحعلیشاه از ایران جدا شده بود و کماکان برخی پیوندهای فامیلی، فرهنگی، زبانی و تجاری، اهالیِ دو سوی مرزهای ایران و قفقاز را بههم میپیوست و هنوز بسیاری از اهالی قفقاز جنوبی خود را ایرانی میدانستند. چنانکه گفته میشود وقتی رحیمخان چَلَبیانلو، از دشمنان سرسخت مشروطیت، سعی داشت با استفاده از ارمنیبودن یفرم، عِرق مذهبی مسلمانان قرهداغ و اهر را بجنباند و اهالی را علیه او بشوراند، یفرم خان پاسخ فرستاد، «یفرم قبل از آن که مسیحی یا ارمنی باشد، ایرانی است[7] و برای ترقی و پیشرفت سرزمین اجدادیاش میجنگد و از تمام حقوق یک ایرانی برخوردار است.»[8]
این موضوع به هویت سیال ساکنین ناحیهی قفقاز جنوبی باز میگشت. در آنجا، مفهوم ملت نیز به معنای امروزین آن، تازه در حال پوستاندازی و شکلگیری بود. هویت قومی نیز امری نه ایستا، بلکه انعطافپذیر و «در حال حرکت» بود. به باور حوری بِربریان، استاد تاریخ و مطالعات ارمنی در دانشگاه ارواین کالیفرنیا، حتی خود ارامنهی ایران نیز دستخوش نوعی «آگاهی دوگانه» بودند: «یکی هویت خاصتر ارمنی-مسیحی و دیگری هویت عامتر ایرانی.» تازه این پیچیدگی با گرایشهای سیاسی و فراملی برخی روشنفکران ارمنی ایرانی، بیشتر میشد. به عقیدهی بِربریان، «آنها نیز میان هویتهای مختلف و وفاداریهای متعدد گرفتار شده بودند و احتمالاً میخواستند از دیدگاهها و برداشتهای محدودتر از هویت فراتر روند تا از ناسازگاریها یا چندگانگی درونی خود بگریزند.» آنچه برای آنان و همکیشان قفقازیشان این گریزگاه را فراهم آورد، انقلاب ایران بود. ارمنیان قفقاز و ایران، در حالی که در انقلاب مشروطهی ایران، دوشادوش یکدیگر به مبارزه میپرداختند، میتوانستند «هویتهای چندگانه» و در نتیجه، «وفاداریهای مختلفی» داشته باشند و در همان حال زیر یک چتر، یعنی انقلاب، متحد شوند.[9]

در مجموع، چنانکه در ادامه خواهیم دید، نقش ارامنهی قفقاز و ارامنهی ایران به قدری ممزوج با یکدیگر بود که جداسازی کوششهای این دو گروه، و گزارش مجزای کوششهای ارامنهی ایران، حتی اگر ممکن باشد، سودمند نیست و سیر انداموار و پیوستهی رویدادهای تاریخی را به رخدادهایی پراکنده و غیرطبیعی بدل میسازد، و در نهایت، تصویری ناقص و احتمالاً غیرواقعی از نقش ارامنه در انقلاب مشروطیت به دست میدهد.
***
همگام با انقلاب مشروطه:
ارامنهی ایران از ۱۹۰۶ و از همان ابتدای رستاخیز مشروطهخواهی، به استقبال انقلاب شتافتند. در ژوئیه ۱۹۰۶، ارامنهی تهران، پنج صندوق قند برای بستنشینان محوطهی سفارت انگلستان فرستادند.[10] در اوت ۱۹۰۶، پس از صدور فرمان مشروطیت، صد نفر از ارامنهی تهران از علمای طرفدار مشروطیت استقبال شایانی کردند. آنها چادرهای بزرگی در جنوب تهران برافراشتند و از حاضران با میوه، شیرینی و لیموناد و چای پذیرایی کردند.[11] یک سال بعد، آنها در جشن سالگرد تأسیس مشروطه همراه با زرتشتیان و یهودیان طاق نصرتی در برابر ساختمان مجلس برپا داشتند و همزمان در تبریز، ارامنه در این جشنها شرکت جستند و یک ارمنی به نام بارون مازاسپ در برابر حاضران سخنرانی کرد.[12] در همان سال ۱۹۰۶، هزاران نسخه از روزنامهی ارمنی دروشاک (درفش) که در وین منتشر میشد و به نقد نظام استبدادی روسیه میپرداخت، در میان ارامنهی ایران دستبهدست میچرخید و افکار آنان را علیه همسایهی شمالی میشوراند. تا آنکه در اوایل ژوئیهی ۱۹۰۶ نسخههای پرشمار دروشاک در ایران توقیف و سوزانده شد.[13]در همان سال، در آلمان، در نشریهی «نویه تسایت» چندین مقاله به قلم دو دموکرات ارمنی ایرانی به نامهای تیگران تِرهاکوبیان و آرشاویر چلنگریان، در مورد اوضاع و احوال ایران منتشر شد. این دو با نیروهای مقاومت تبریز همکاری نزدیکی داشتند.[14]
در اوت ۱۹۰۶ مظفرالدین شاه با تشکیل دارالشواری ملی موافقت کرد اما ارامنه، همچون یهودیان، به رغم «اصرار»هایی که ورزیدند، از داشتن نماینده در مجلس بازماندند. ارامنه حق نمایندگی خود را به سیدمحمد طباطبایی، یکی از «دو سید» پیشگام مشروطیت سپردند. مدتی پس از آغاز کار مجلس اول، بحثها پیرامون متمم قانون اساسی بالا گرفت. در مذاکرات اولیهی نمایندگان در مورد اصل هشتم این متمم، پیشنهاد شده بود که تمام ایرانیان در برابر قانون برابر باشند. اما برخی علما، از جمله شیخ فضلالله نوری، با آن بهسختی مخالفت میورزیدند و احتمال حذف این ماده میرفت. درمقابل، ارامنه در مه ۱۹۰۷ واکنش تندی نشان دادند و تهدید کردند که «اگر قانون مربوط به تساوی حقوق همه، بدون در نظر گرفتن مذهب، بهتصویب نرسد آنچه از دستشان برآید بر ضد آن انجام خواهند داد.»[15] سرانجام در برابر پایورزی اقلیتهای دینی، بهویژه زرتشتیان و ارامنه، و ایستادگی نمایندگان آزادیخواه مجلس، اصل هشتم با تأکید بر متساوی الحقوق بودن اهالی ایران در برابر قانون دولتی به تصویب مجلس رسید. در نتیجه، زرتشتیان و ارامنه، طی تلگرامهای متعدد از نمایندگان دار الشورا تشکر کردند.[16]

بخشی از برش و قدرت ارامنه در این روزها به کمیتههای حزبی آنان باز میگشت که پیشتر با ترکیبی از ارامنهی ایرانی و غیرایرانی در شهرهای ارمنینشین ایران شکل گرفته بودند و اکنون با گشایشهای بهوجودآمدهی ناشی از انقلاب، فعالتر شده بودند. طی یکی از اقدامات سرنوشتساز این گونه تشکلها، در ۱۹۰۶ کمیتههایی از فدراسیون انقلابی ارمنی (یا به اختصار، «داشناکسوتیون») در تبریز و گیلان، پیشنهاد دادند که ارامنه ]قفقاز[ به نهضت مشروطهخواهی ایران بپیوندند.[17] این پیشنهاد، در صورت تصویب، ارامنهی ایران و قفقاز را زیر یک چتر، یعنی انقلاب مشروطه، متحد میساخت.
درخواست یادشده در سال ۱۹۰۷ به تصویب رسید، و در دسامبر همان سال، کنگره حزب داشناکسوتیون به استپان زوریان، یکی از پایهگذاران این حزب، مأموریت داد تا جهت مذاکرات رسمی به ایران بیاید و با عدهای از سرجنبانان انقلاب دیدار و رایزنی کند. زوریان که با نام مستعار رُستوم شناخته میشد، تقریباً مقارن با کودتای اول و نافرجام محمدعلیشاه (واقعهی میدان توپخانه) به تهران رسید و به همراه یکی دیگر از اعضای ایرانی حزب داشناکسوتیون در تهران به نام هوسپ میرزایان (بعداً نخستین نمایندهی ارامنهی ایران در مجلس دوم) با هیئت ایرانی به مذاکراتی شش روزه پرداخت. او در این دیدارها با برخی از اعضای بانفوذ و سرشناس مجلس اول، مانند وثوقالدوله، مستشارالدوله، امین الضرب و سیدحسن تقیزاده به رایزنی در مورد همکاری متقابل حزب و آزادیخواهان ایران پرداخت.[18] از قضا بیشتر این افراد، عضو کمیسیون تدوین متمم قانون اساسی بودند[19] که در ضمن وظایف خویش، مواد مربوط به حقوق اقلیتهای مذهبی را نیز بررسی میکرد. و بدین ترتیب، حقوق برابر ارامنه با سایر اهالی ایران در گرو تصمیمگیریهای آنان بود. در پایان جلسات، میان دو گروه پیماننامهای امضا نشد[20]اما دو طرف وعدههایی به یکدیگر دادند. از جمله، هیئت نمایندگان مجلس قول دادند که حقوق ارامنه ایران را مدنظر قرار دهند.[21] پس از این جلسات، نامهنگاریهای دنبالهدار میان فعالان سیاسی ارمنی و برخی چهرههای بانفوذ انقلاب، نظیر تقیزاده، ارمنیان را به کانون انقلاب نزدیکتر ساخت.[22]
چند ماه بعد، در ژوئن ۱۹۰۸ کودتای دوم محمدعلیشاه روی داد؛ دار الشورای ملی به توپ بسته شد؛ مجلس اول منحل شد و استبداد صغیر آغاز گشت. از این پس کانون مبارزات برای بازستاندن مشروطه به تبریز منتقل شد. در نتیجه، چیزی نگذشت که تبریز در زیر فشار قشون دولت استبداد قرار گرفت.

ارامنه در آوردگاه تبریز:
از این نقطهی تاریخی است که فداییان ارمنی (ایرانی و غیرایرانی) به میدانِ عملیِ رزم و مبارزه قدم نهادند. در اوت ۱۹۰۸ کمیتهی مرکزی داشناکسوتیون در تبریز با ستارخان جلسهای برگزار کرد و توافقنامهی همکاری میان ستارخان و ارامنه به امضا رسید.[23] بهگفتهی خسرو شاکری، شکست نیروهای دولتی، تنها با رسیدن کمک از سوی انقلابیون قفقاز و پیوستن آنان به نیروهای مقاومت تبریز به رهبری ستارخان امکانپذیر شد.[24]بخشی از این ماجرا به تأسیس شعبههای حزب انقلابی داشناکسوتیون در دههی ۱۸۹۰ در آذربایجان بازمیگشت. این حزب در ۱۸۹۰ در تفلیس به دست رستوم سابق الذکر و دو تن دیگر از انقلابیون تفلیس بنیاد نهاده شد. هدف اولیهی آنها کمک به ارامنهی تحت ستم در عثمانی بود. آنها بهزودی در شمال غربی ایران، بهویژه در تبریز، سلماس و خوی مراکزی تأسیس نمودند. برخی از داشناکهای قفقاز، با عبور از مرز روسیه و ایران، در پوشش معلم، کشیش، زائر و بازرگان، به ایران آمدند و به سازماندهی شعبههای حزب، ترویج شورش و آمادهسازی برای ورود به قلمرو عثمانی پرداختند. یکی از اولین سازماندهندگان داشناک در ایران، تیگران استپانیان، عضو سابق گروه «دروشاک» بود. او در ۱۸۹۱ به تبریز آمد و در آنجا یک کارگاه اسلحهسازی به راه انداخت.[25] بیشتر انقلابیون ارمنی عضو حزب داشناکسوتیون بودند.[26]
در تابستان ۱۹۰۸ با آغاز مقاومت تبریز در برابر قوای استبداد، دستهای از ارامنهی قفقاز، به سردستگیِ آرشاک گاوافیان ملقب به کِری خان به تبریز وارد شدند.[27]دستهی کِری (دایی) گروه چهل نفرهای از رزمندههای سرشناس بودند که بیش از نیمی از آنان طی نبردهای ۱۹۰۸ تا ۱۹۰۹ جان باختند.[28] آنها چند روز پس از ورود به تبریز، از سنگربندیهای شهر دیدن کردند.[29] دستهی کریخان در کنار مجاهدین (نیروی نظامی داوطلب مسلمان) و تفنگداران گرجی، لشکری چندصد نفری از قوای نیرومند، کارکشته و رزمدیده را بهرهبری ستارخان شکل دادند.[30]ستارخان به این گروه از داشناکها ارج مینهاد و گفتهای منسوب به او، خبر از اهمیت بسزای آنان در آوردگاه تبریز میداد؛ ستارخان میگفت، «اگر دویست نفر از دغاهای[31]]پسرهای[ داشناکسیون میداشتم توپها را برداشته تا پطر ]سنت پطرزبورگ[ یکسره میرفتم.»[32]
در این میان حزب سوسیال دموکرات هُنچاک نیز به قوای ستارخان پیوست. حزب هنچاک (ناقوس) در ۱۸۸۷ به دست گروهی از جوانان ارمنی در ژنو تأسیس شد. در شورای نظامی سرّیای که در ۱۹۰۸ به رهبری ستارخان و باقرخان در تبریز شکل گرفته بود از هر دو حزب هنچاک و داشناک نمایندگانی حضور داشتند.[33]
به هر رو، نبرد میان مشروطهخواهان و قوای دولتی در تبریز بالا گرفت و انقلابیون به پیروزیهایی پیدرپی دست یافتند. اماکن اداری و دولتی به دست آزادیخواهان افتاد و شهرهای دیگری مانند سلماس و مرند به دست انقلابیون گشوده شد. در این میان، به قول کسروی «برخی داستانهای اندوهانگیز» نیز رخ داد. از جمله، قوای ضد مشروطه دهکدهای ارمنینشین در حوالی تبریز به نام مجونبار ]موجومبار[ را به محاصرهی خود در آوردند. ارمنیان هشت ساعت، دلیرانه در برابر آنان ایستادگی کردند. در این نبرد، هجده نفر از ارامنه (سه زن و پانزده مرد) کشته شدند.[34] احتمالاً این نخستین بار بود که زنان یک اقلیت مذهبی در طی دوران مشروطه، و در میدان نبرد، جان میباختند.

حادثهی غمانگیز دیگر، جانباختن مستر باسکرویل، آموزگار مدرسهی آمریکاییان تبریز بود. جوان بیستوپنجساله و فارغالتحصیل دانشگاه پرینستون، که با مشاهدهی شور آزادیخواهی ایرانیان به آزادی ایران دلبستگی یافت و در نبردی نابرابر با قزاقان تبریز از پا درآمد. ارامنهی تبریز به همراه گروههای دیگر با دستههای گل پیکر باسکرویل را تا گورستان آمریکاییان بدرقه کردند و بارون سدراک از آزادیخواهان ارمنی سخنانی در وصف جانبازی او بر زبان آورد.[35]
در جنبش گیلان:
سرانجام پیروزیهای آزادیخواهان در تبریز به قشونکشی دولت و محاصرهی آن شهر توسط قوای دولتی انجامید. پیشتر ستارخان میگفت، «ای کاش یک شهر دیگری نیز میشورید تا محمدعلی میرزا نمیتوانست همهی نیروی خود را بر سر تبریز بیازماید.»[36]بهگفتهی کسروی، «پس از آذربایجان، گیلان دومین جایی بود که مردم معنای آن ]آزادیخواهی[ را دریافته، از روی و خواست آرزو در آن پا نهادهاند و شور مشروطهخواهی در دلها ریشه دوانید.»[37]
ماجرای گیلان و نقش ارامنه در مبارزات مشروطهخواهی در این ولایت، پای یفرم خان ارمنی را به این گزارش باز میکند. یفرم داویدیان (۱۹۱۲-۱۸۶۸) در نزدیکی شهر گنجه به دنیا آمد. در جوانی به رزمندگان ارمنی قفقاز پیوست تا شورشهایی را در خاک عثمانی سامان دهند. در ۱۸۹۰نیروهای تزاری آنان را در حین عبور از مرز روسیه بازداشت کردند و دادگاه تزاری آنها را به حبسهای سنگین محکوم ساخت. یفرم به هشت سال حبس همراه با اعمال شاقه در جزیرهی دوردست ساخالین محکوم شد. اما پس از گذشت پنج سال، یفرم به همراه دوست ارمنیِ ایرانیاش از اردوگاه کار اجباری گریخت و در اکتبر ۱۸۹۶ پس از طی هزاران کیلومتر به ایران و تبریز پناه آورد.[38] او در تبریز، سلماس، قزوین و رشت به کار معلمی، کوره پزی و «کارِ گِل» پرداخت[39] تا آنکه با آغاز جنبش مشروطیت و قیام تبریز، در رشت به تأسیس «کمیتهی ستار» کمک کرد و در انزلی «کمیتهی برق» را با ماهیتی بیشتر انقلابی شکل داد. در هر دو کمیته، سه نفر از اعضا ارمنی بودند. پیش از آن، چنانکه یفرم در یادداشتهایش مینویسد، در اواخر ژوئن ۱۹۰۸ پس از حادثهی به توپ بستن مجلس، آنها با انتشار اعلامیههایی در رشت، آزادیخواهان را به شرکت مؤثر در مبارزه تشویق کرده بودند.[40] همزمان، ایرانیان ساکن قفقاز بهتدریج با کشتی به بندر انزلی اسلحه میفرستادند. در رشت، چند مبارز گرجی بمب میساختند. کمیتهها در خفا بسیج بزرگی را تدارک میدیدند.[41] سرانجام در فوریهی ۱۹۰۹ یفرم به کمک مجاهدین گرجی، ارمنی و مسلمان تحت امرش رشت را تصرف کرد. یفرم خان به ریاست نظمیهی گیلان گماشته شد. او و یارانش مهمات و سلاحهای دولتی را جمع آوردند، آنگاه راهی انزلی شده، آنجا را نیز به تصرف خود درآوردند. اکنون رشت به گرانیگاه جنبش آزادیخواهی بدل شده بود.[42]مورگان شوستر، جوان آمریکایی که در ۱۹۱۱ به هدف سروساماندادن به امور «مالیه»ی کشور به ایران آمد و به منصب «خزانهدار کل» گمارده شد و از نزدیک یفرم را میشناخت، مینویسد، «امروزه همه بر این باورند که سرکردهی حقیقی مجاهدین رشت او بوده و سپهدار اعظم، رهبری اسمی آنها را بر عهده داشته است.»[43]
فتح تهران و نقش نمایان ارامنه
آن دو، یعنی یفرم و سپهدار اعظم، پس از بهکنترل درآوردن گیلان، رهسپار قزوین شدند. یفرم که به قول شوستر «درس زیادی نخوانده بود اما فراوان تدبیر و شجاعت و هوش نظامی داشت» در فتح قزوین، کرج و نواحی پیرامون تهران نبوغ نظامی کمنظیری از خود نشان داد. در اطراف کرج، علاوه بر یفرم و فداییان تحت فرمانش، گروه دیگری از ارامنه، بهویژه زنان و دختران ارمنی نیز در این کارزارها سهیم بودند. چنانچه در بهار ۱۹۰۹ در مهمانخانهی حصارک، مریضخانهای برای درمان مجاهدان مجروح یا بیمار برپا شد که در آن، زنان و دختران ارمنی از مبارزان تیرخورده یا بیمار مراقبت میکردند.
پرستاری زنان و دختران از مبارزان مرد که در جامعهی آن روزگار ایران، تابوشکنی به شمار میآمد، احتمالاً ابتکار همسر یفرم خان، آناهید داویدیان بود. او به یفرم تلگرام زده و خبر داده بود که دارد گروهی از زنان را برای رسیدگی به جنگجویان زخمی میفرستد. یفرم این ایده را رد کرد، آن را «جنون» خواند و به آنها دستور داد در جای خود بمانند.[44] اما ظاهراً تعدادی از زنان ارمنی خود را به مریضخانه رسانده بودند. تعدادی نیز، احتمالاً در اثر منع اکید یفرم خان، از راههای دور برای بیماران، وسایل راحتی، پوشاک و خوراک فرستادند. دو نفر از ]مردان[ ارامنه نیز با حقوق ماهانه، به عنوان پرستار، در آنجا استخدام شدند.[45]
سرانجام یفرم و همرزمانش از دروازهی شمال غربی تهران به پایتخت وارد شدند.[46]با فتح تهران، ارامنه تجربههای مهمی را از سر گذراندند.
در ۱۷ ژوئیه ۱۹۰۹با بازگشت حکومت مشروطه، یفرم خان به ریاست نظمیه پایتخت گمارده شد، منصبی که بهگفتهی شوستر، در ایران و در قیاس با جوامع پیشرفته، مسئولیتی سنگینتر و منزلتی بیشتر داشت.[47] یفرم تنها نیروی متشکل و نسبتاً مجهز دولت مشروطه را تأسیس و حفظ کرد و به وسیلهی آن توانست نظم کاملی در شهر برقرار کند. به قول شوستر «یفرمخان جاذبهای داشت که مردان وفادار را به سوی خود جلب میکرد و در کنارش نگه میداشت.»[48] اینک «کسی تردید نداشت که امنیت شهر و چهبسا نجات حکومت مشروطه از تطاول و نیروهای شاه سابق در گرو او بود.»[49]
یفرم در زمانی مسئولیت انتظام شهر تهران را به عهده گرفت که شیرازهی امور مملکت از هم گسیخته بود و هر کس تفنگ به دست داشت و هرجومرج به اوج خود رسیده بود. به فرمان یفرم در روز ۱۸ ژوئیه ۱۹۰۹ درِ زندانها را گشودند و تمام زندانیان را آزاد ساختند. همچنین به فرمان او تمام زنجیرها را از زندانها بیرون ریخته، کُندها را سوزاندند. یفرم برای رسیدگی سریع به شکایات مردم، در شش محلهی تهران کمیساریا درست کرد. این کار آغاز واگذاری برخی اختیارات رئیس نظمیه به کمیساریاها بود. این کمیساریاها بعداً تبدیل به کلانتریهای محلی شدند.[50]بدین ترتیب، تهران نظم و نسق خوبی یافت و اجرای فرمان خلع سلاح مجاهدین و ستارخان در پارک اتابک (اوت ۱۹۱۰) نیز در امتداد تأمین همین هدف رخ داد.

یفرم، یک ارمنی دیگر، یعنی گریشخان دانیلیان را به معاونت خود برگزید. آنگاه به پطروس ملیک آندریاسیان مأموریت داد تا اموال و جواهرات سلطنتی را از غارت و چپاول حفظ کند. پطروسخان مأموریت خود را به خوبی انجام داد و امروزه موزهی جواهرات ایران، وجود بخش عمدهای از جواهرات خود را مرهون کوششهای پطروسخان میداند.[51]
بهعلاوه، پس از فتح تهران و خاتمهی جنگ میان دولتیان و ملیون، هنچاکیستها، که بهویژه در شمال کشور به تجهیز مجاهدان ارمنی، گرجی و ایرانیانِ بازآمده از قفقاز کمکهای موثری کرده بودند، گروههای خود را به خلع سلاح فرا خواندند. آنها اسلحهها و نفرات خود را به یفرم خان تحویل دادند. گرجیها نیز ایران را ترک کردند و بدین ترتیب، افراد یفرم و حزب داشناکسوتیون میداندار رخدادهای بعدی شدند.[52] در آن زمان، این حزب ارمنی، در کنار احزاب دموکرات، اعتدال، و اتحاد و ترقی، یکی از چهار حزب بزرگ تهران به شمار میآمد.[53]
بازگشایی مجلس دوم و نخستین کرسی ارامنه در دار الشورای ملی:
بر خلاف مجلس اول، این بار نظامنامهی انتخابات، یک کرسی برای ارامنه در نظر گرفت. عوامل گوناگونی را میتوان در این امر دخیل دانست. ممکن است یکی از آنها، نقش درخشان و دلاوریهای فداییان ارمنی، بهویژه یفرم خان، در مبارزات پس از انحلال مجلس اول باشد.[54] اما عامل دیگری را نیز نباید از یاد برد: همانطور که پیشتر اشاره شد، در اواخر سال ۱۹۰۷، رستوم، نمایندهی حزب داشناکسوتیون، طی جلساتی ششروزه با هیئتی از اعضای بانفوذ مجلس اول دیدار کرد. مجلسیان در پایان این جلسات به او قول دادند که به حقوق ملی ارمنیان در ایران احترام گذارند و نهادهای دموکراتیکی را بر اساس حقوق مذکور به تصویب رسانند.[55] احتمالاً این امر در کنار نفوذ تقیزاده از حزب دموکرات، یکی از مهمترین علل ورود نمایندهی ارامنه به مجلس دوم بود. در مقابل، ارامنهی ایران که با توجه به جمعیت پراکنده و حدوداً یکصدهزار نفری خود،[56] از داشتن یک نماینده در مجلس ناراضی بودند، در طول سال ۱۹۰۹ و ابتدای ۱۹۱۰، گاه از طریق نامهنگاری و گاه به واسطهی یفرم خان، برای گرفتن سه کرسی در مجلس تلاش کردند. آنها تا اوایل سال ۱۹۱۰ باور داشتند که سه کرسی در مجلس به دست خواهند آورد و به همین دلیل انتخابات ارامنه را به تعویق انداختند.[57]در مجلس، بررسی تقاضای ارامنه برای داشتن سه نماینده در مجلس به عهدهی کمسیونی فوقالعاده گذاشته شد.[58] آنها این تقاضا را منافی با نظامنامهی انتخابات دانسته، آن را نپذیرفتند. اما تلاشهای ارامنه، و احیاناً پشتیبانی نمایندگان دموکرات، در انتهای مجلس دوم (نوامبر ۱۹۱۱) به بار نشست و در قانون انتخابات برای مجلس سوم، دو کرسی به ارامنه (و کلدانیان) تعلق گرفت.[59]
به هر رو، با رأی ارامنه، یوسف میرزایانس (۱۹۳۵-۱۸۶۸) با نام ارمنی هوسپ میرزایان، به مجلس دوم راه یافت. میرزایان در ادبیات دستی داشت و رباعیات عمرخیام و بخشی از شاهنامه فردوسی و دوبیتیهای باباطاهر را به زبان ارمنی برگرداند.[60]او در ادارات دولتی کار میکرد و از اعضای فعال حزب داشناکسوتیون، و از دوستان نزدیک یفرم خان بود، و طبعاً درگیر ماجراهای انقلاب شده بود و آگاهی سیاسی خوبی داشت. میرزایان در یکی از جلسات مجلس (فوریه ۱۹۱۱) پیشنهاد داد که، «از طایفه مسیحی هم قشون گرفته شود.»[61] با توجه به حضور مؤثر ارامنه در نبردهای مشروطهخواهی تصویب این پیشنهاد دور از انتظار نبود. اما طرح این موضوع باعث بحثهای زیادی در مجلس شد و عناصر مذهبی محافظهکار با خدمت نظامی ارامنه مخالفت کردند، زیرا حمل سلاح توسط غیرمسلمانان با قوانین اسلامی در تضاد بود.[62]
چند ماه بعد، روسیه به ایران اولتیماتوم داد که اگر مورگان شوستر را ــ که اصلاحاتش در مالیه و اقدام برای تشکیل ژاندارمری برای اخذ مالیات، روسها را به خشم آورده بود ــ از ایران اخراج نکنند به کشور حملهور خواهد شد. در یکم دسامبر ۱۹۱۱، در یکی از آخرین جلسات مجلس دوم، که به منظور تصمیمگیری برای سرنهادن به اولتیماتوم و یا ایستادگی در برابر آن تشکیل شده بود؛ میرزا یانس سخنان مؤثری ایراد کرد و گفت، «قیمت استقلال یک مملکت مساوی است با قیمت حیات تمام افراد آن مملکت.»[63]
هفده روز بعد، دولت ایران تسلیم اخطارهای روسیه شد و مجلس دار الشورا به فرمان یفرم خان بسته شد. دفتر انقلاب مشروطه نیز به این ترتیب بسته شد.
***
پایان کار یفرم خان و فداییان ارمنی
پس از فتح تهران، یفرم در چند نبرد دیگر در برابر قوای محمدعلی میرزای مخلوع و سالارالدولهی مدعی تاج و تخت (سپتامبر ۱۹۱۱) در شمال و غرب کشور شرکت جست.
پیشتر در پاییز و زمستان ۱۹۰۹ و بهار ۱۹۱۰، یفرم سه شورش به رهبری رحیمخان (در آذربایجان) و شیخ قربانعلی زنجانی (در زنجان) و شاهسونها (در اردبیل) را فرونشانده بود. او این بار، ارشدالدوله، دلیرترین فرماندهی قشون پادشاه سابق را ــ که با یورشی برقآسا تا چهل مایلی تهران پیش آمده بود ــ شکست داده (سپتامبر ۱۹۱۱)، او را به جوخهی اعدام سپرد، و تهران و حکومت بازیافتهی مشروطه را از چند تهدید بزرگ و سقوط حتمی نجات داد.[64] سرانجام در ۱۹مه ۱۹۱۲، کسی که به «گاریبالدی ایران» وصف شده بود، طی نبردی دوباره با قشون سالارالدوله در نزدیکی همدان از پا درآمد. پیکر او توسط فداییان ارمنی، که یفرم را «پدر جان» میخواندند، به تهران انتقال یافت و در میان بدرقه و ادای احترام باشکوه اهالی تهران، پس از شلیک چندبارهی توپ، گذاشتن تاجهای گل و ایراد سخنرانی، به خاک سپرده شد.[65]
این واپسین نبرد نظامیای بود که ارامنه در آن نقش داشتند و به فرماندهی کِری خان (جانشین ارمنی یفرم) بقایای قشون سالارالدوله را با شکست مواجه ساختند. پس از مرگ یفرم، و با نفوذ قشون روسیه در مناطق شمالی ایران، حزب داشناکسوتیون نیز بهتدریج توجه خود را از ایران برگرفت و به وضعیت ارامنه در عثمانی معطوف ساخت. داشناکیستها با یفرم و میرزا یانس (نمایندهی ارامنه در مجلس دوم) اختلافاتی پیدا کردند. آنها نمیتوانستند یک «انقلابی» را در کسوت خدمات دولتی ببینند. بهعلاوه، احساس میکردند که پس از بستهشدن مجلس دوم و پذیرش اولتیماتوم روسیه، استقلال ایران از دست رفته است.[66]
از سوی دیگر، در بارهی پارهای از اقدامات یفرم، نظیر واقعهی خشونتبار خلع سلاح مجاهدین و ستارخان در پارک اتابک و بستن مجلس دوم در پی اولتیماتوم روسیه، بحثهایی به میان آمده است. برخی تاریخنگاران، اقدامات او در دو رخداد پیشگفته را در مقام ریاست نظمیهی تهران، و نه یک انقلابی، و جلوگیری از اشغال کامل کشور به دست روسیه، کمابیش توجیهپذیر دانستهاند.[67]برخی او را در واقعهی اولتیماتوم، «فریبخورده»ی دو دولت روسیه و ایران، اما در نهایت، نادم و بیغرض دیدهاند.[68]برخی نیز بر او تاختهاند و مطالبی نادرست و نامنصفانه در مورد او نوشتهاند.[69]
احمد کسروی، تاریخنگار سختپسند مشروطیت، یفرم را در میان قهرمانان مشروطه، پس از ستارخان، در جایگاه دوم قرار میدهد. به باور او، یفرم آمیزهای از دلیری و رزمآزمودگی ستارخان و بلنداندیشی حیدرخان عمواغلی بود. او تأکید میکند، «باید تاریخ ایران، همیشه نام او را نگه دارد.»[70]

حضور زنان ارمنی در مبارزات مشروطهخواهی:
در نهضت مشروطهی ایران، دختران و بانوان ارمنی فعالانه شرکت داشتند و در کلیه امور، از حمل اسلحه تا پرستاری و نیز حرکتهای خیابانی و حزبی، دوشادوش مردان ارمنی و سایرین پیش رفتند. آناهید، همسر یفرم خان یکی از زنانی بود که همواره در پیشاپیش زنان ارمنی گام برمیداشت. آناهید فعالیتهای سیاسی گوناگونی داشت. او در رشت بهویژه از فعالان بیباک جنبش آزادیخواهی بود؛ چنانکه وقتی به باکوی آذربایجان رفت و شش تپانچهی ماورز با خود به رشت آورد.[71] در تهران، او به عضویت انجمن مخدرات وطن در آمد.[72] یک نشریهی زنانهی انگلیسی در آن دوره از نقش آناهید داویدیان، بهویژه در مبارزه علیه استقراض خارجی، یاد کرده است:
«فعالترین رهبر این تبلیغات خانم یفرم است که شوهرش رئیس پلیس تهران است. خانم یفرم، زنان را متشکل کرده است و این زنان باید سوگند یاد کنند که به هر وسیلهای با استقراض خارجی مخالفت خواهند کرد. خانم یفرم بالفطره سخنران است و در حمایت از آرمانی که برگزیده است برای پیروان خود نطقهای پرشور ایراد میکند.»[73]
در میان نیروهای ملی که سرانجام در ۱۹۰۹ پایتخت را فتح کردند چند زن نیز بودند، که در میان آنان، آستفیک، دخترخواندهی سیزده سالهی یفرم خان نیز به چشم میخورد.[74] آستفیک که ایران را کشور خود میدانست، بعدها طی مصاحبهای گفت، «من در دورانی خودم را شناختم و نوجوانیام را آغاز کردم که در کشورم مبارزات تاریخی مشروطهخواهی آغاز شده بود. جنگ و آشوب همراه با انفجار بمب و صفیر گلولهها برنامه روزانه مرا تشکیل میدادند در این زمان بود که من بارها فریاد و خروش زنان را که با گروه مجاهدان غیور، بیمحابا خود را به صفوف مستبدین میزد، دیده بودم…»[75]
یکی دیگر از بانوان ارمنی که تلاشی چشمگیر در فعالیتهای رشت و گیلان داشت، آناهید پارسادانیان، سخنرانی زبردست و عضو صلیب سرخ بانوان ارمنی بود. او پس از دریافت خبر فتح تهران، در گردهمایی بزرگ باغ مدیریه رشت سخنرانی کرد و گفت، «امید فراوان دارم که زنان ایران در آیندهی بسیار نزدیک به مانند زنان همهی کشورهای آزاده در کلیهی امور مملکتی مشارکت و نقش خود را چه به عنوان مادر و چه به عنوان رزمنده و سیاستگر، به نحو بارز ایفا خواهند کرد...»[76]
زنان داشناکیست نیز در میان زنان ایرانی به فعالیت پرداختند.[77] هدف آنان این بود که «زن ایرانی را نیز از خواب چند صد سالهی خود بیدار کرده و او را به تدریج با مسئلهی زنان آشنا سازند.» آنها باوجود سنگاندازی بخشهای محافظهکار جامعه، تأسیس «جامعهی خیریهی زنان ایرانی» را در تهران آغاز کردند. منابع مالی این گروه عمدتاً از اعضا و مناسبتهایِ جمعآوریِ کمک مالی مانند نمایشها و سخنرانیها تأمین میشد. یکی از موفقترین این مناسبتها، گردهمایی آوریل ۱۹۱۰ در یکی از پارکهای تهران بود که ۵۰۰ زن ایرانی (مسلمان، یهودی، کلدانی و ارمنی) و همچنین اروپایی در آن شرکت کردند. زنان در آنجا سخنرانی کرده و شعر خواندند.[78]
نقش فکری و جریدهنگاری ارامنه در انقلاب مشروطیت:
نقش فکری ارامنه در مشروطیت، پای میرزا ملکم خان ارمنی (۱۹۰۸-۱۸۳۴) را به این گزارش باز میکند. ملکم در خانوادهای ارمنی در جلفای اصفهان به دنیا آمد. در نوجوانی به فرانسه رفت و پس از تحصیل در مدرسهی پلیتکنیک ارمنیان پاریس به مطالعهی سیاست و اقتصاد پرداخت و به ایران بازگشت.[79] او چند دهه پیش از انقلاب مشروطیت، در مقالهی «دفتر تنظیمات» (حدود ۱۸۵۹)، سلطنت مشروطه را تحت عنوان «سلطنت معتدل» یا «حکومتی که اجرای قانون با پادشاه و وضع قانون با ملت است» معرفی کرد. اما در آن زمان، به طرزی محتاطانه، چنین حکومتی را مناسب حال ایران ندانست و در مقابل، «سلطنت مطلق منظم» را برای شیوهی حکمرانی در عهد ناصری تجویز کرد.[80] ملکم بر لزوم «قانون» تأکید ورزید و برای اولین بار در ایران، تعریفی از قانون به عنوان «حکمی ... که از دستگاه حکمرانی صادر شود و امتثال آن بر عامه رعیت بالمساوی واجب باشد»[81] به دست داد. او یکی از هواداران اصلاحات در ایران قرن نوزدهم بود و نقش مهمی در انتقال اندیشههای نوین به ایران داشت. بهباور مهدی ملکزاده، تأثیر افکار ملکم خان «در روشنکردن ضمیر مردم و پیدایش مشروطیت بسیار گرانبها بود.»[82]
در دهههای بعد، بهویژه پس از واقعهی بدنام قرارداد لاتاری (۱۸۸۹)، اعتبار و اثرگذاری ملکم بر افکار آزادیخواهان کمرنگتر شد. مقارن با انقلاب مشروطه، ملکمخان در اروپا به سر میبرد و در هنگام مرگ در ۱۹۰۸ سفیر ایران در ایتالیا بود. ظاهراً او از آنجا کمکی به انقلابیون نکرد. چنانکه در اواخر ۱۹۰۷، وقتی رستوم از هیئت نمایندگان مجلس اول در مورد کمکهای ملکم جویا شد، آنها در پاسخ گفتند که «از او ناامید شدهاند، چون آنها کوشیده بودند که با او نامهنگاری کنند، اما به نتیجهای نرسیدند.»[83] در واقع، انقلاب ایران در وقتی رخ داد که ملکمخان سالهای پایانی عمرش را میپیمود و اثربخشی سیاسیاش رو به افول بود.
اما برخی نویسندگان و نظریهپردازان بالنسبه جوانتر ارمنی، اثرات مستقیمتری بر انقلاب و جریانهای فکری آن گذاشتند. آنها با نگارش مقالات در جراید، نقش پررنگ و ارزندهای ایفا نمودند.
از جمله، نویسندگانِ برخی مقالههای اثرگذار در نشریهی مترقی و دموکرات «ایران نو» ارامنه بودند. ایران نو نخستین بار در اوت ۱۹۰۹ منتشر شد. ظاهرا صاحب امتیاز آن مسلمانی به نام سیدمحمد شبستری بود اما در پس پرده، سردبیر واقعی آن محمدامین رسولزاده، سوسیال دموکراتی اهل باکو با خاستگاهی اسلامی بود. مسائل مالی روزنامه را نیز یک ارمنی توانگر به نام ژوزف بازیل برعهده داشت.[84] کسروی ایران نو را «زبان انقلابیون» میدانست.[85] به باور مورگان شوستر، ایران نو «عالیترین و پرجرئتترین جریده کشور بود.»[86]و به نظر فریدون آدمیت «از نظر پرمایگی و فن روزنامهنگاری» مقامی بیهمتا داشت.[87] روزنامهی ایران نو از حیث محتوا و نویسندگان نیز دموکرات بود؛ چنانکه زنان و مردان مسلمان، ارمنی و بهائی (در دو مورد اخیر با نامهای مستعار) در آن قلم میزدند. محتوای مقالات نیز بر مسائل مهمی از قبیل جدایی دین از سیاست، برابری حقوق زنان و پرهیز از خشونت دور میزد که با خطوط اصلی مشروطهخواهی همسو بود و به گفتهی نیکی کِدی، در آموزش سیاسی ایرانیان نقش مؤثری داشت.[88] یکی از نویسندگان پرکار این روزنامه، تیگران تِرهاکوبیان، مشاور کمیتهی مرکزی حزب دموکرات بود. او در ۱۹۱۰ به تهران آمد و از آن زمان تا پاییز همان سال به طور مرتب مقالههایی در باب سرشت مخربِ تروریسم سیاسی مینوشت که در آن زمان، با توجه به ترورهای متقابل میان بخشهای تندرویی از دو گروه اعتدالی و دموکرات، ارزشی حیاتی داشت.[89]ترهاکوبیان خواستار تعریف جدیدی از مفاهیم ملت و ملیت بود. او در یکی از مقالات خود نوشت، «باید (تصور) ملیت جدیدی ایجاد کنیم که ایرانی باشد. اگر مردم زبان و دین متفاوت داشته باشند برای ما فرقی نمیکند. به نظر ما، نباید تمایزی میان گروههای قومی گذاشت. باید فقط یک ملت را به رسمیت بشناسیم، ملت ایران، اتباع ایران.»[90]
هم ترهاکوبیان و هم ورام پیلوسیان (دیگر نویسندهی ارمنی ایران نو) با سیدحسن تقیزاده، نمایندهی حزب دموکرات در مجلس دوم، دوستی داشتند و مرتب در نامهنگاری بودند. این نامهها نشان میدهد که پیلوسیان و ترهاکوبیان در جهتگیری ایدئولوژیک حزب دموکرات نیز نقش داشتهاند. به باور ژانت آفاری، این پیلوسیان بود که فکر تشکیل «اکثریت دموکرات» در مجلس دوم را مطرح ساخت.[91]شاکری قدمی جلوتر میرود و معتقد است که «ایدهی تشکیل حزب دموکرات در ایران از سوی روشنفکران ارمنی ایرانی ارائه شد یعنی کسانی که نظریهپردازان جناح اقلیت گروه سوسیال دموکرات تبریز در سال ۱۹۰۸ بودند.»[92]
در دوران مشروطه جراید ارمنی نیز وجود داشتند و در پارهای موارد رویدادهایی را که در تواریخ رسمی انعکاس نمییافت، گزارش میکردند. نوشتههای کسروی نشان میدهد که او، که به زبان ارمنی آشنا بود،[93] در برخی موارد، بهویژه در مورد یفرم خان، مطالب خود را از روزنامههای ارمنی برگرفته است.[94]
نتیجه:
سهم ارامنهی ایران در انقلاب مشروطیت، حتی با حذف نظریِ نقش ارمنیان غیرایرانی، قابل توجه و ارزشمند است. آنان از ابتدای عصر قاجاریه، به دلیل آشنایی با زبانهای اروپایی، به استخدام دولت درآمدند و به منصبهای ردهبالایی مانند ترجمان، سفیر و حتی وزیر[95] ارتقا یافتند. در قشون آقا محمدخان، ارامنه در قسمت توپخانه خدمت میکردند. بخشی از قوای فتحعلیشاه در جنگ با روسیه از ارامنه بودند، و امیرکبیر فوج خاصهای از ارامنه ترتیب داد.[96]
آنها خیلی زود، در سدهی هفدهم، صنعت چاپ را به ایران آوردند و نخستین روزنامههای خود را در دههی ۱۸۹۰ در کشور منتشر ساختند.[97] ارامنهی ایران به کمک میسیونرهای مسیحی، در بخشهای فرهنگی، آموزشی و هنری به میزان زیادی رشد کردند. درست در آستانهی انقلاب مشروطه، در ۱۳ اکتبر ۱۹۰۵ نخستین مجمع عمومی زنان ارمنی تهران تشکیل گردید و در همان سال، ارامنهی تهران دو تالار نمایش مخصوص به خود داشتند.[98]و سرانجام اینکه در تابستان ۱۹۰۵ گروه سوسیال دموکرات تبریز در حالی شروع به کار کرد که اکثریت قاطع اعضایش ارامنهی ایرانیتبار بودند.[99]احتمالاً اعضای همین گروه، در شکلگیری حزب دموکرات ایران (دموکرات عامیون) نقش عمدهای داشتند و از پیشروان و نظریهپردازان آن بودند.[100]
مجموعهی این عوامل سبب شد که ارامنهی ایران، حاضر یراقتر از اقلیتهای دیگر به میدان مبارزه در دوران انقلاب مشروطیت بشتابند. آنها، پس از آغاز انقلاب، به بستنشینان سفارت بریتانیا کمک کردند؛ انجمن ارمنیان ایران را شکل دادند؛ در مخالفت با عدم برابری اقلیتها لایحه نوشتند؛ برای داشتن سه نماینده در مجلس بارها نامهنگاری کردند؛ از مشاهدات خود در مورد نبردهای تبریز گزارش تهیه کرده در جراید بیسانسور ارمنیزبان به چاپ رساندند و به اطلاعرسانی و چرخهی آزاد خبری کمک کردند؛ در طی نبردهای آذربایجان، تعدادی از روستاییان ارمنی-ایرانی جان باختند؛ در تبریز محلات ارمنینشین کانون مقاومت بودند[101]و در نبردهای تبریزیان با نیروهای صمدخان شجاعالدوله (اواخر ۱۹۱۱) از میان ارامنه، فقط ارمنیان تبریزی شرکت داشتند[102] و در همان اوقات یکی از ارامنهی موجومبار به نام پتروسخان به دست سربازان روس به دار آویخته شد.[103]بسیاری از فداییان ارمنیِ یفرم خان نیز ایرانی بوده و بخش عمدهای از مأموران سازمان نظمیهی نوبنیاد تهران، داوطلبان ارمنی-ایرانی بودند.
اما ارامنهی قفقاز چه کمکی به ارامنهی ایران کردند؟
شاید مهمترین نقش آنان، کمک به سازماندهی مردان و زنان ارمنی در قشون آزادیخواه، و حزببندی غیرنظامیان در قالب کمیتههای مرکزی و محلی بود. بدون این دو کاتالیزور نظامی و حزبی نیز کنشهای ارامنهی ایرانی قابل توجه بود اما این دو عامل، به مبارزات ارامنه، ابعاد و دامنهی بسیار گستردهتری داد و آنان را دوشادوش همکیشان قفقازیشان و مجاهدان مسلمان به کانونهای نظامی و سیاسی انقلاب نزدیکتر ساخت.
[1] از جملهی این کتابها میتوان به تألیفات ارزشمند و مجموعه اسناد جمعآوری شده توسط آندره آموریان، نویسندهی پُرکار ارمنی، اشاره داشت. بخش عمدهای از این منابع ارمنیزبان در چاپخانهی قدیمی آلیک تهران به انتشار رسیده است. برای معرفی و فهرستی از آثار آموریان بنگرید به: آرپی مانوکیان «ارمنیان و نهضت مشروطه ایران، به روایت اسناد». فصلنامه پیمان، شماره ۷۸، قابل دسترسی در اینجا.
[2]برای نمونه، در برخی مقالات فصلنامه «پیمان»، نشریهی فرهنگی ارمنیان، به همت تعدادی از نویسندگان ارمنی، پارههایی از منابع ارمنیزبان نقل میشود.
[3] Houri Berberian (2018) Armenians and the Iranian Constitutional Revolution of 1905-1911. New York: Routledge, p.152.
[4] اسماعیل رائین (۱۳۵۵) یپرمخان سردار. انتشارات موسسه تحقیق رائین، صص ۵۱۵ تا ۵۱۷.
[5] احمد کسروی (۱۳۸۶) تاریخ هجده ساله آذربایجان. انتشارات نگاه، ص۱۶۲.
[6]Armenians and the Iranian Constitutional Revolution, p.150.
یفرم پس از گماشته شدن به ریاست نظمیهی تهران، تشکیلات نظمیه را سازماندهی کرد و بر توان رزمی آن افزود. در این کار از داوطلبان ارمنی ایرانی نیز سود جست. یفرم از جوانان ارمنی روستاها دعوت کرد که به استخدام نظمیه درآیند. او فراخوانی به جلفای اصفهان و روستاهای ارمنینشین پیرامون ارسال کرد. یفرم در این فراخوان جوانان مجرد روستاهای منطقه را دعوت کرد تا چنانچه تمایل به خدمت در نظام دارند به جلفا بیایند و خود را معرفی کنند. سپس خرج راه را دریافت کنند به تهران بروند. بنگرید به: لئون میناسیان، تاریخ ارامنهی فریدن (بیروت: خلیفه گری کل کیلیکیه،۱۹۷۱)، صص ۱۴۹تا ۱۵۱ به نقل از گارون سرکسیان «ارمنیان در سیر انقلاب مشروطیت ایران». فصلنامه پیمان، شماره ۳۶، قابل دسترسی در اینجا.
[7] در این همذاتپنداریِ ارامنهی غیرایرانی با ایرانیان، یفرم خان تنها نبود. به عنوان یک نمونهی دیگر، کمیته محلی داشناکسوتیون در تهران، در اعلامیهی خود در ۱۹۱۱ ایرانیان را «هموطنان» خطاب کرد و نوشت، «ما ایرانیان روزهای تاریخیای را طی میکنیم.» بنگرید به کارن خانلری «ارمنیان، یپرم، انقلاب مشروطه» فصلنامه پیمان، شماره ۷۸، قابل دسترسی در اینجا.
[8] بنگرید به حوری بربریان «نقش ارمنیان در نهضت مشروطهی ایران». ترجمهی حسن زنگنه. فصلنامهی پیمان، شمارهی ۳۶ و نیز:
Armenians and the Iranian Constitutional Revolution, pp.150-151.
یفرم بارها در معرض چنین سوگیریهایی (اعم از ملیگرایانه یا مذهبی) قرار داشت. چنانکه در ۱۹۱۱ در خلال نبرد او و یارانش با قشون محمدعلیمیرزای مخلوع، شاه سابق طی تلگرامی به او نوشت، «شما تبعهی ایران نیستید. بنابراین از شما میخواهم در جنگ داخلی میان ایرانیان دخالت نکنید.» بنگرید به: کارن خانلری «ارمنیان، یپرم، انقلاب مشروطه». در مورد گلایهی یفرم از «انگ کافر»زدن به او، بنگرید به: مورگان شوستر (۱۳۸۹) اختناق ایران. ترجمهی حسن افشار. نشر ماهی، ص۱۰۴.
[9] ibid, pp.8-10.
[10] حوری بربریان «نقش ارمنیان در نهضت مشروطهی ایران» و نیز بنگرید به:
Armenians and the Iranian Constitutional Revolution, p.129.
[11] تاریخ بیداری ایرانیان. به اهتمام علیاکبر سعیدی سیرجانی. نشر پیکان، ج۱، ص۶۰۶.
[12]احمد کسروی (۱۳۶۹) تاریخ مشروطه ایران. انتشارات امیرکبیر، صص ۴۱۳ و ۴۱۵.
[13] حوری بربریان «نقش ارمنیان در نهضت مشروطهی ایران».
[14] ژانت آفاری (۱۳۸۵) انقلاب مشروطه ایران ۱۹۰۶-۱۹۱۱. ترجمهی رضا رضایی. نشر بیستون، ص۳۰۴.
[15] حسن معاصر (بیتا) تاریخ استقرار مشروطیت. انتشارات ابن سینا، تکجلدی، ص۳۵۱.
[18] گروه نویسندگان (۱۳۵۵) حماسه یپرم. سازمان چاپ و انتشارات جاویدان، ص۳۱.
[19] اعضای این کمیسیون هفت نفری در مجلس اول عبارت بودند از: سعدالدوله، محقق الدوله، صدیق حضرت، امین الضرب، سیدنصرالله تقوی، تقیزاده و مستشارالدوله. بنگرید به: غلامحسین میرزا صالح (۱۳۸۴) مذاکرات مجلس اول: توسعه سیاسی ایران در ورطه سیاست بینالملل. انتشارات مازیار، ص۱۳۴؛ فریدون آدمیت (۱۹۸۵) ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران. سوئد: کانون کتاب ایران. ج۱، ص۴۰۸؛ عبدالحسین نوائی (۱۳۵۶) فتح تهران: گوشههایی از تاریخ مشروطیت ایران، ص۲۱۹.
[20] به نوشتهی بربریان، «نه نمایندگان ایرانی و نه نمایندههای داشناکسوتیون، پیمان همکاری را امضا نکردند. به گفته رُستوم، به دلیل اینکه نمایندگان مجلس دارای مناصب عمومی و سیاسی بودند، از امضای توافقی که با نماینده یک حزب انقلابی مُهر میشد، اجتناب کردند. رُستوم اظهار داشت که او نیز نمیخواست توافق را امضا کند، با توجه به موضع برخی از اعضای داشناک در برابر مشارکت، و این که هر دو طرف از نظر اخلاقی و همچنین به واسطهی شرایط آینده ملزم به انجام وعدههای خود بودند.»
Armenians and the Iranian Constitutional Revolution, p.125.
[21] ibid, p.124.
[22] انقلاب مشروطه ایران ۱۹۰۶-۱۹۱۱، ص۳۴۶.
[23] حوری بربریان «نقش ارمنیان در نهضت مشروطهی ایران».
[24] خسرو شاکری و نویسندگان دیگر (۱۳۸۸) نقش ارامنه در سوسیال دموکراسی ایران (۱۹۱۱-۱۹۰۵). به کوشش محمدحسین خسروپناه. پردیس دانش و نشر و پژهش شیرازه کتاب، ص۲۷.
[25] Louise Nalbandian (1975) The Development of Armenian Political Parties through the Nineteenth Century. University of California Press, p.173.
[26] عبدالحسین نوائی مینویسد که «ارامنه در آن وقت همه عضو داشناکسیون بودند.» (فتح تهران، ص۱۹۲) اما درست این است «بخش بیشتری» از ارامنه داشناکیست بودند. در عین حال، برخی از آنان به حزب ارمنی هنچاک وابسته بودند و برخی در حزب سوسیال دموکرات تبریز عضویت داشتند.
[27] احمد کسروی (۱۳۶۹) تاریخ مشروطه ایران. انتشارات امیرکبیر، ص۸۲۵.
[28] گارون سرکسیان «ارمنیان در سیر انقلاب مشروطیت ایران». فصلنامه پیمان، شماره ۳۶، قابل دسترسی در اینجا.
[29] تاریخ مشروطه ایران، ص۸۳۸.
[30] همانجا، ص۸۴۶ و ۸۴۷.
[31] «دغا» در فارسی به معنای دغل و فریبکار است اما چنانکه اسماعیل رائین مینویسد، دغا در زبان ارمنی به معنای پسر است. داشناکها هم یکدیگر را دغا صدا میزدند. بنگرید به: یپرم خان سردار، پانوشت ص۵۵.
[32] اسماعیل رائین (۱۳۵۵) یپرمخان سردار. انتشارات موسسه تحقیق رائین، ص۵۵؛ عباسعلی صالحی (بیتا) هممیهنان نقشآفرین مسیحی: شرح حال چهار نفر از مسیحیان ایرانی. چاپ تهران، ص۲۴.
[33] گارون سرکسیان «ارمنیان در سیر انقلاب مشروطیت ایران». در همین سال بود که انقلاب ترکان جوان در عثمانی به بار نشست و اعضای دو حزب داشناک و هنچاک، به جای عثمانی، توجه خود را به انقلاب ایران معطوف داشتند. هر دو گروه سعی داشتند که علیه سلطهی روسیه و عثمانی بر ایران به مبارزه پردازند. آنها محمدعلیشاه را «آلت دست نابینا یا بینای روسیه» میدانستند.
[34] تاریخ مشروطه ایران، ص۸۰۶.
[35] همانجا، صص۸۹۱ تا ۸۹۹.
[36] تاریخ هجده ساله آذربایجان. انتشارات نگاه، ص۲۳.
[37] همانجا، ص۲۲.
[38] حماسه یپرم، صص 18، ۲۱۵، ۳۶۶؛ آندرانیک هوویان (۱۳۸۴) ارمنیان ایران. نشر هرمس، ص۳۹۷.
[39] ارمنیان ایران، صص۳۹۷و۳۹۸.
[40] یپرمخان سردار، ص۶۵.
[41] همانجا، ص۶۶.
[42] همانجا، صص۸۶، ۹۴، ۹۷.
[43] اختناق ایران، ص۱۰۰.
[44] Armenians and the Iranian Constitutional Revolution, p.125.
[45] فتح تهران، ص۶۱؛ یپرم خان سردار ص۱۸۶.
[46] ارمنیان ایران، ص۳۹۹. و نیز بنگرید به: آرمیک نیکوقوسیان «همکاری ارمنیان با مشروطهخواهان ایران از نگاه هراچیک سیمونیان». فصلنامه پیمان، شماره ۷۸، قابل دسترسی در اینجا.
[47] اختناق ایران، ص۱۰۰.
[48] همان.
[49] همان.
[50] ارمنیان ایران، صص ۳۹۹و۴۰۰.
[51] ژانت د.لازاریان (۱۳۸۲) دانشنامه ایرانیان ارمنی. انتشارت هیرمند، ص۱۷۲.
[52] نقش ارامنه در سوسیال دموکراسی ایران، صص۶۸و۶۹.
[53] اختناق ایران، ص۱۵۶. ملکالشعرای بهار در تاریخ احزاب سیاسی خود از سه حزب سیاسی نام میبرد و حزب داشناکسوتیون را به شمار نمیآورد. بنگرید به: محمد تقی بهار (۱۳۸۷) تاریخ مختصر احزاب سیاسی در ایران. انتشارات زوار، ج۱، ص۳۷.
[54] تورج امینی (۲۰۰۸) تعامل اقلیتهای مذهبی و انقلاب مشروطیت. شرکت کتاب، ص۸۴.
[55] Armenians and the Iranian Constitutional Revolution, p.124.
[56] انجمن اتحادیهی ارامنه تهران در ۱۷ دسامبر ۱۹۰۹ در نامهای به نمایندگان مجلس دوم نوشت: «... عدهی نفوس ارامنهی ایران از یکصد هزار متجاوز است در ولایات هم به طوری تقسیم شدهاند که ابداً ممکن نیست کمتر از سه نفر وکیل به مجلس شورای ملی بفرستند...» بنگرید به: آرپی مانوکیان، «ارمنیان و مجلس، از مشروطیت تا سقوط قاجاریه». « فصلنامهی پیمان، شماره ۴۸، قابل دسترسی در اینجا.
[57] Armenians and the Iranian Constitutional Revolution, p.139.
[58] بنگرید به مذاکرات مجلس دوم به تاریخ یازدهم ذیحجهی ۱۳۲۷، قابل دسترسی در اینجا. و نیز بنگرید به: آرپی مانوکیان، «ارمنیان و مجلس، از مشروطیت تا سقوط قاجاریه.»
[59] کتاب آبی (۱۳۶۵) گزارشهای محرمانه وزارت امور خارجه انگلیس در باره انقلاب مشروطه ایران. به کوشش احمد بشیری. نشر نو، ج۶، ص۱۴۳۷.
[60] دانشنامه ایرانیان ارمنی، ص۹۰.
[62] Armenians and the Iranian Constitutional Revolution, p.140.
[64] مورگان شوستر مینویسد، « اگر نیروهای یفرمخان راهش ]ارشد الدوله[ را نبسته و شکستاش نداده بودند، تهران بدون هیچ مقاومت موثری به چنگش میافتاد و تحویل ترکمنها میشد تا خاکش را به توبره بکشند.» اختناق ایران، ص۱۲۱.
[65] ارمنیان ایران، صص۴۰۲و۴۰۳.
[66] Armenians and the Iranian Constitutional Revolution, p.177.
[67] برای نمونه بنگرید به: تورج امینی در تعامل اقلیتهای مذهبی و انقلاب مشروطیت، صص۸۵ تا ۸۸. و برای گزارشی متفاوت از پارک اتابک بنگرید به به مقالهی آرشاویر چلنگریان با عنوان «ایران پس از انقلاب» در نقش ارامنه در سوسیال دموکراسی ایران، ص۱۷۲.
[68] بهعنوان نمونه بنگرید به: احمد کسروی در تاریخ هجده ساله آذربایجان، ص۴۰۵ و نیز، اسماعیل رائین در یپرم خان سردار، ص۴۲۴.
[69] برای مثال بنگرید به: ابراهیم صفایی (۱۳۶۳) رهبران مشروطه، انتشارات جاویدان، جلد اول، صص۵۴۲، ۵۴۵، ۵۴۶ و ۵۵۴. متأسفانه برخی مطالب نادرست و نامنصفانهی صفایی در مورد یفرم خان، پس از انقلاب ۵۷ به کتابهای درسی نیز راه یافت.
[70] تاریخ هجده ساله آذربایجان، صص۴۲۶و۴۲۷.
[71] حماسه یپرم، ص47.
[72] انقلاب مشروطه ایران ۱۹۰۶-۱۹۱۱، ص۲۴۶.
[73] همان.
[74] همانجا، ص۳۹.
[75] از نوشتهای با عنوان «زنان خطشکن، آستفیک داویدیان، دختر یپرم خان»، قابل دسترسی در اینجا. و نیز در اینجا.
[76] حماسه یپرم، صص۶۴۷ و ۶۴۸.
[77] دستکم نام یک زن هنچاکیست نیز در میان انقلابیون دیده میشود: فلور واردانیان که جلسات حزب در تبریز در منزل او برگزار میشد و بعدا به عضویت در کمیتهی مرکزی نخستین حزب سوسیال دموکرات ایران به نام «اجتماعیون عامیون» برگزیده شد. بنگرید به: نقش ارامنه در سوسیال دموکراسی ایران، ص۶۶.
[78]Janet Afary (1996) The Constitutional Revolution 1906-1911: Grassroots Democracy, Social Democracy, and the Origins of Feminism, New York: Columbia University Press, p.196.
و نیز بنگرید به نشریهی ایران نو، ۱۴ربیع الثانی ۱۳۲۸، قابل دسترسی در اینجا.
[79] میرزا ملکم خان (۱۳۸۸) رسالههای میرزا ملکم خان ناظم الدوله. گردآوری حجتالله اصیل. نشر نی، ص۷.
[80] همانجا، ص۳۲.
[81] عباس امانت (۱۳۸۴) قبله عالم: ناصرالدین شاه قاجار و پادشاهی ایران (۱۳۱۳-۱۲۴۷) ترجمهی حسن کامشاد. نشر کارنامه. قطع جیبی، ص۴۷۳.
[82] مهدی ملکزاده (۱۳۸۳) تاریخ انقلاب مشروطیت ایران. انتشارات سخن، ج۱ و ۲ و ۳، کتاب اول،ص۱۸۰.
[83] Armenians and the Iranian Constitutional Revolution, p.122.
[84] نقش ارامنه در سوسیال دموکراسی ایران، ص۶۱.
[85] تاریخ هجده ساله آذربایجان، ص۱۱۷.
[86] اختناق ایران، ص۵۹.
[87] فریدون آدمیت (۱۳۶۳) فکر دموکراسی اجتماعی در نهضت مشروطیت ایران. انتشارات پیام، ص۹۷. ادوارد براون نیز ایران نو را یکی از بهترین جرایدی میدانست که پس از گشایشهای سال ۱۹۰۹ منتشر شد. بنگرید به ادوارد براون (۱۳۲۹) انقلاب ایران. ترجمهی احمد پژوه. شرکت سهامی چاپ، ص۲۵۱.
[88] نیکی آر.کدی (۱۳۸۱) ایران دوران قاجار و برآمدن رضاخان (۱۳۰۴-۱۱۷۵). ترجمهی مهدی حقیقتخواه. نشر ققنوس، ص۱۰۸.
[89] Armenians and the Iranian Constitutional Revolution, p.146.
[90] انقلاب مشروطهی ایران ۱۹۱۱-۱۹۰۶، ص۳۴۷ و۳۴۸.
[91] همانجا، ص۳۴۶.
[92] نقش ارامنهدر سوسیال دموکراسی ایران، ص۵۶. ارامنه در نشریات مهم دیگری نیز قلم میزدند. یکی از آنها به نام دکتر بازیل (میناس مانوک بارسغ) با نام مستعار در روزنامهی حبل المتین مینوشت. او اهل جلفای نو بود که در بنگال، کلکته و ادینبورگ تحصیل کرده و تدریس پزشکی را در دارالفنون آغاز کرده بود. اطلاعات کمی در مورد دکتر بازیل وجود دارد، اما او با هرگونه مشارکت ارمنیان در سیاست ایران، از جمله داشتن نماینده در مجلس، مخالف بود. بنگرید به:
Armenians and the Iranian Constitutional Revolution, p.140.
[93] محتوای رسالهی آذری یا زبان باستان آذربایجان نشان میدهد که کسروی با زبان ارمنی آشنایی داشته است. بنگرید به: احمد کسروی (۱۳۰۹) آذری یا زبان باستان آذربایجان. صص۳۵۶، ۳۶۷، ۳۷۰، ۳۷۲ و ۳۷۳. قابل دسترسی در اینجا.
[94] بنگرید به تاریخ هجده ساله آذربایجان، صص ۴۲۴، ۴۲۸ و ۴۲۹. به احتمال قوی یکی از نشریات مد نظر کسروی، نشریهی «آراوُد» (۱۹۱۱-۱۹۰۹) بود که در تبریز منتشر میشد و نویسندگان آن شخصا شاهد کنشهای نظامی گروههای ارمنی بودند و مشاهدات عینی خود را یادداشت کرده در اختیار این نشریه قرار میدادند. و بدین ترتیب اخبار بسیاری از رویدادهای تبریز یا نقاط دیگر آذربایجان به دست خوانندگان آراوُد میرسید. برای آشنایی با نام و تاریخچهی نشریات ارمنیزبان تبریز در آن دوران بنگرید به: آرپی مانوکیان «دریچه زمان و نگاهی به مطبوعات ارمنیان تبریز در نیمه نخست قرن بیستم». فصلنامه پیمان، شماره ۵۸، قابل دسترسی در اینجا.
[95] در دوران ناصرالدینشاه، جهانگیرخان ارمنی به وزارت صنایع گمارده شد. ایرانیان ارمنی، ص۴۳.
[96] ایرانیان ارمنی، ص۴۲.
[97] ارمنیان ایران، صص۶۵ و۶۷؛ ایرانیان ارمنی، صص ۱۵۸و۱۷۱.
[98] همانجا، ص۱۹۷.
[99] نقش ارامنه در سوسیال دموکراسی ایران، صص۳۲و ۳۳.
[100] همانجا، ص۵۱.
[101]Mangol Bayat (1991) Iran’s First Revolution: Shiism and the Constitutional Revolution of 1905-1909. Oxford University Press, p.237.
[102] تاریخ هجده ساله آذربایجان، ص۲۹۸.
[103] همانجا، ص۳۰۰.
